علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 20 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

هدایای تولد یک سالگی

نازنینم چه هدیه ای می تواند شایسته ات باشد وقتی تو خود برای ما  بهترین و با ارزش ترین هدیه هستی؟! و با کدام دارایی خواهیم توانست هدیه بارانت کنیم وقتی داشتن ِ تو  بزرگترین  دارایی ِ ماست؟! 1-  پدر و مادر همسرم زحمت کشیدن و  50 تومان پول به پسر ی هدیه دادن به علاوه ی این بلز     2- عمه بزرگه ی پسرم زحمت کشید و بهش  50 تومان پول داد.   3- هدیه ی عمه کوچیکه هم ای دو دست لباس  بودن که همسرشون تو سفر اخیرشون به  ایران  به دستمون رسوندن.     4- تک عموی پسری هم 40 تومان پول داد بهش به علاوه ی این فرغون ِ بازی.    ...
27 مرداد 1392

شکر نامه

                 ...و پسرک ما یک ساله شد                         .... خدایا شکرت بابت ِ همه چیز شکر که پسرمون سالم و قبراق سر موقع  به دنیا اومد. شکر که بعد از انجام ختنه  زیاد اذیت نشد و اذیت نشدیم. شکر که با اینکه  زردی گرفت به خاطر داشتن وزن مناسب و شیر خوردن  زیادش تونستیم با مراقبت ازش  تو خونه و زیر دستگاه زردیش رو پایین بیاریم و کارش به بستری شدن نکشید. شکر که من قبل از ده روز تونستم سرپا بشم و زخمم خوب و ...
24 مرداد 1392

پسر 75 سانتی متری ِ من

11 مرداد بود، فردای 11/5 ماهگی پسرک، تو خونه نشسته بودیم و از وجودش و شیرین کاریهاش فیض می بردیم که یک دفعه همسری رو کرد به من و گفت مهتاب نکنه قد پسرمون کوتاه باشه؟! حالا تو پرانتز داشته باشین که همسرم 184 سانتی متره  و خودم 167 سانتی متر  و پسرک بیچارمون هم موقع تولد مثلا  52 سانتی متر بوده خلاصه از ما اصرار که قدش خوبه  و از اون انکار که نه انگار کوتاهه البته پر بیراه نمیگفت همسرم، این وروجک یک ماهی میشه که راه میره، معلومه به راه رفتن یه موجود به این کوچکی هنوز عادت نکرده این چشمهای ما جونم براتون بگه که رفتیم متر آوردیم و مشغول به اندازه گرفتن قدش شدیم همسرم اندازه گرفت 75 سانتی متر بود خودم هم تکرار کردم...
22 مرداد 1392

اتاق پسرکمون یک ساله شد

21 تیر سال گذشته بود که بعد از کلی انتظار و البته دردسر بالاخره تخت و کمدت به خونه اومد. همچین روزی بود که به کمک  مامانی، باباجون، خاله، دایی، زندایی و بابایی با کلی ذوق و شوق  اتاق زیبات  چیده شد و از ون به بعد بود که جای خالیت بیشتر  به چشم میومد و هر روز بیقرار تر از روز قبل بودیم برای اومدنت. روز 26 ام خاله و زندایی ِ من و چند نفر دیگه از قوام برای دیدن سیسمونی شما به صرف عصرونه اومدن خونمون. روز 27 ام هم دو تا عمه هات و مادربزرگت برای ناهار مهمونمون بودن. البته من خودم تا ظهر دانشگاه بودم و کارها بر دوش مهمونهای بنده خدا افتاده بود. امیدوارم همیشه شاد و سالم بشی پسر عزیزم این هم من و شکم ِ تو اوتم تو ما...
22 تير 1392

ماه ِ شب ِ قدر

ماه مبارک رمضان هم رسید با حال و هوای خاص ِ خودش با سحرهای پر از نوای  دعای سحر و  سفره های  افطار پر از عطر استجابتش با قرآن تلاوت کردنهای میون روز و دعاهای برخواسته از عمق ِ دلش با بیدار ماندنهای گاه و بیگاه بعد از سحر تا طلوع آفتابش با میهمانی رفتنها و میهمانی دادنش و....   با خاطره ی سر رسیدن انتظار اومدن مسافر کوچیکمون مسافری که امروز فهمیدم از الان به بعد ماه مبارک رمضان بیشتر از هر زمانی و هر چیزی یادآور اومدنشه، مسافری که هدیه ی شب قدره به ما، مسافری که از روز اول ماه رمضان میتونست زمینی شه، روز میلاد امام حسن (ع) منتظرش بودیم، شبهای 23،21،19 رمضان هم همینطور، و میخواستیم به احترام  صاحب اون...
19 تير 1392

تاب تاب عباسی

توجه  توجه پست ِ " 9 تا 10 ماهگی پسرک"  دو تا پست قبله و جدید گذاشتمش، اگه دوست داشتین بخونینش     تاب تاب عباسی خدا منو نندازی    یا   (تاب تاب تاب بازی     چه کیفی داره بازی) میخوام پناهم باشی، تا آخر این بازی   خدای دلتنگیام، خدای مهربونم تو حرفامو میشنوی، بدکردم و میدونم   میدونم از تو دورم، صدای سوت و  کورم من گم شدم تو راه ِ خوب و بدِ عبورم   منو ببخش که گاهی شک کردم و شکستم یادم میره توهستی، من که پر ِنیازم   تو دستامو میگیری، هنوز دلم روشنه هنوز نبض ترانم به خاطرت میزنه   هنوز هوامو داری، به داد من میرسی قش...
26 خرداد 1392

مروارید 6 ام

دیروز متوجه دراومدن دندون ششم پسرک، پیشین جانبی، سمت راست شدیم. البته فعلا فقط در حد یک سپیدیه و مونده تا بشه اسمشو دندون گذاشت.
21 خرداد 1392

لباسهای تابستانی گل پسری

سلام   واااای که این لباس خریدن برا این نی نی فینگیلی ها چقد لذتبخشه! تازه  خوبه که بچه ی من پسره، چه میکنن مامانها با لباسهای دخترونه؟ چه طور جلوی خودشونو میگیرن که همه ی بازارو نخرن برا نی نی هاشون؟! من که از رو نمیرم هر چی میخرم و بقیه چپ چپ نگام میکنن که بابا چه خبره؟ قحطی لباس که قرار نیست بیاد! اینهمه لباس تو  سیسمونی داشته بازم میخری چیکار کنی؟ شوخی کردم اونهمه هم نمیخرم اما وقتی لباس داره و جای خاصی هم نمیریم و از مهمونی هم فعلا خبری نیست و تنها جاییکه میریم خونه مامانمه واقعا خرید لباس اضافی اسرافه دیگه! به ذهنم رسیده که از بس هر روز همه چیز داره گرونتر  از دیروز میشه یه موضوع به موضوعاتم اضافه ...
13 خرداد 1392