علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

وبلاگ از این به بعد

سلام به دوستانی که می شناسمشون و تا همین اواخر بهمون محبت داشتن و همینطور به دوستانی که نمی شناسمشون ... از این به بعد همه ی پستها رو رمزی خواهم کرد و رمز رو از طریق تلگرام به دوستانی که مایل باشن خواهم داد...و درضمن دست دوستي دوستان همراهمون رو که مايلن از اين به بعد ازطريق تلگرام با هم بيشتر درارتباط باشيم به گرمي مي فشاريم... عمر اون روزهای پر رونق وبلاگ نویسی خیلی وقته تموم شده و ادامه ی این مسیر هم صرفا جهت  ثبت خاطرات بابقیمونده ی روزهای کودکی پسرکم (به طور خلاصه و کلی و نه به پرباری گذشته) و شریک کردن دوستان همیشگیمون در خوندن و دیدنشون خواهد بود... ممنون از حضورتون و ممنون از لطفتون...
2 ارديبهشت 1395

از هردری سخنی

39. یا مقیت (خوراک دهنده) این پسرک ِ ما بعضی وقتها آنچنان تو نقش های بازیش فرو می ره که آدم میترسه از این همه باور پذیری و تخیل کودکانه اش، مثلا بهش می گیم علیرضا این کار رو بکن، این کار رو نکن، می گه "من که علیرضا نیستم، من لودرم، لودر که این کارو نمی کنه" ، مثال های دیگه اش رو هم به مرور نوشته ام قبلا.   مخالفت کردن هاش در برابر انجام کارها و اغلب بیرون رفتن هامون به حدی رسیده که تازگی ها اصرار داره تنها خونه بمونه و همراهمون نیاد، دیروز رفتیم یه سری به خونه ی خواهرم بزنیم که این روزها مشغول آماده سازیش هستن، نمیخواست از ماشین پیاده شه، گفتم بیا بریم کابینتاشونو ببینیم، گفت من که دیدم، دیروز با بابا رفتم، دیگه حرف...
9 شهريور 1394

ای غایب از نظر...!!!

11.یا خالق اصلا حس خوبی نیست که به 55 نفر از دوستانت رمز رو داده باشی و برای پستهای رمز دارت معمولا زیر ِ 10 نفر پای ثابت داشته باشی، شاهدش هم پستهای رمز دار ِ همین صفحه، بفرمایید مشاهده کنید، موضوع علاقه به داشتن تعداد زیادی کامنت و از این حرف ها نیست، موضوع احساس نبود ِ رابطه ی دو طرفه و مسائلی این چنینی  است، می خواستم سال جدید با رمز ِ جدید به وبلاگ نویسی ادامه بدهم اما زیاد  دوست نداشتم این حرکت رو و از سویی نمی رسیدم به تعویض ِ رمز ِ همه ی  پستهای قدیمی، فعلا نمی دونم چطور ادامه بدم؟ با رمز؟ بدون رمز؟ یا با رمز جدید؟   6 اردیبهشت نوشت:از نظرات شما دوستان عزیز به این نتیجه رسیدم که بیشتر شما...
1 ارديبهشت 1394

از این به بعد

یا رب از این به بعد اینجا رمزی می نویسم، فقط برای پسرم...و البته تعدادی از دوستان ِ عزیزم... دوستانی که اسمشون اینجا هست و رمز رو ندارن، یا اونایی که اسمشون اینجا نیست اما رمز رو دارن، و یا دوستانی که اسمشون اینجا نیست و رمز رو ندارن اما معمولا اینجا حضور دارن و من هم بهشون سر می زنم و براشون کامنت میذارم لطف کنن و بهم اطلاع بدن تا در جهت رفع نواقص بر بیام و اینجا برای خودم و دوستان ِ عزیزی که دوست دارن همراهم باشن... ...
9 اسفند 1393