علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

19 ماهگی

با این حساب که پسرکمون از نظر حرکتی تقریبا رشد خودش رو کرده (با فاکتور گرفتن مهارتهای حرکتی پیچیده تری مثل دوچرخه روندن و لی لی کردن و طناب زدن و ...، البته این رو هم باید بگم که امروز دیدم یاد گرفته به طور کامل در حالی که سوار بر کامیونشه تو اتاق به این سمت و اون سمت حرکت کنه) از این به بعد پستهای مربوط به ماهگردهای پسری بیشتر بر روی پیشرفتهای کلامیش متمرکز خواهند بود.     چهارشنبه 14 اسفند، گفتن بالش و کلاه رو یاد گرفت، به بالش میگه "با" و به کلاه میگه "دولا" یکشنبه11 اسفند، موقع سبزی پاک کردن من، گفتن سبزی رو هم یاد گرفت، به سبزی میگه "دبدی" "dabedy" خیلی بامزست این تلفظش از روز دوشنبه 12 اسفند هم به برکت ِ شستن پر...
24 اسفند 1392

18 ماهگی

      تو این ماه شوخ طبعی پسرکمون گل کرده بود و گاهی به حرفهامون می خندید(هه هه میکرد دقیقا، شبیه خنده تمسخرآمیز ما ادم بزرگها)، حالا کجاش خنده دار بوده حرفهامون خودمونم نمی فهمیدیم، اماجالب ترین مثالش این بود که یک بار بعد از شیر خوردن، بهش گفتم "علیرضا دهنت بوی شیر میده" اونم خندید برای اولین بار تو این ماه  قایم کردن وسیله از بقیه رو ازش دیدیم، به گفته شاهدان  6 بهمن ماه وقتی پسرک خونه مادر ِهمسرم بوده گوشی موبایل رو که داشته حسنی پخش می کرده از باران قایم میکرده و میگذاشته پشتش تا مثلا اون نبینه و نگیره ازش کارهای پسرمون خیلی فنیه و دقتش تو نگاه کردن به وسایل و بعد هم تلاشش برای با...
25 بهمن 1392

17 ماهگی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام 30آذر وقتی با باباجون و خاله رفته بودین تا اونو برسونین  دانشگاه، تو راه بهت یاد دادن بگی ابجی، نمیدونی چقدر ناز میگی این کلمه رو ، عزیز(مادربزرگ من) رو هم میگی:Adi و خیلی هم دوستش داری، هوهو چی چی رو هم به لطف برنامه نقاشی نقاشی یاد گرفتی. اسم شوهر ِ خاله رو بلد شدی و چه زود هم پسرخاله شدی باهاش ، بهش میگی: "ami" خانوم رو هم خیلی خوشگل تلفظ میکنی : "Anum" مثل همه بچه ها عاشق پوست کندن نارنگی و پرتقالی، البته پرتقال رو که خودت نمیتونی و زحمت پوست کندن و بعد هم خوردنشو به ما محول می کنی . اولین بار روز 6 دی ماه بود که نمردیم و خجالت کشیدنت رو هم دیدیم . به هر شکلی که شده سعی میکنی منظورتو بهمون ب...
25 دی 1392

16 ماهه ی قند آب کن ِ ما

پسر ِ 16 ماهه ی ما، نمیدونی چطور قند تو دلمون آب میشه وقتی:   وقتی ...کسی که اسمشو میگیم پیشت نیست یا خوراکی ای تموم میشه همراه با حرکت دادن دستهات به  سمت خارج از بدنت با صدای خوشگلت میگی: "نـــی" . وقتی...با دستهای کوچیکت برامون بوسه میفرستی، و چون هنوز یاد نگرفتی اونا رو به سمتمون هدایت کنی همینطوری همون جا جلو دهانت و زیر دستهات زندانی میشن . وقتی ... میون بازی و به طور نامتعارفی چیزی رو سرت میذاریم(سبد، عروسک یا هرچیز دیگه) سریع میگی: "ayn"  یعنی آیینه و بعدش میری سراغ آیینه و با پاهای کوچولوت سعی میکنی خودتو بهش برسونی و خودتو توش ببینی و بعد  به خودت و قیافه خنده دارت میخندی (راستی الان یادم افتاد که قبلتر ...
25 آذر 1392

15 ماهگی + ماماشدن یک مامان

از روز عید قربان بهش یاد دادم که در جواب  پسر من کیه؟ عزیز من کیه؟ و ... بگه  من (البته "ن" رو نمیگه ها)  و دیگه یاد گرفته، حتی وقتی داره شیر میخوره دست از خوردن میکشه و با دهان نیمه پر جواب میده و دوباره مشغول میشه  26 مهر بود که دیگه مثل همیشه از سشوار نمیترسید و وقتی بهش گفتیم سشوار چی میگه جواب داد وووو تو این ماه یاد گرفت که موقع لباس پوشیدن برای رفتن به بیرون از خونه از دستمون فرار کنه تا بریم دنبالش و به زور بیاریمش، جالبه که وقتی گرفتیمش دیگه مقاومت نمیکنه و نیتش صرفا مشغول کردنمون هرچند برای دقایقی به  باز ی دنبال باز یه یاد گرفته که با دستاش چشمهاشو بپوشونه و باهامون دالی بازی کنه، و درضمن برای دال...
25 آبان 1392