شکر نامه
...و پسرک ما یک ساله شد
.... خدایا شکرت بابت ِ همه چیز
شکر که پسرمون سالم و قبراق سر موقع به دنیا اومد.
شکر که بعد از انجام ختنه زیاد اذیت نشد و اذیت نشدیم.
شکر که با اینکه زردی گرفت به خاطر داشتن وزن مناسب و شیر خوردن زیادش تونستیم با مراقبت ازش تو خونه و زیر دستگاه زردیش رو پایین بیاریم و کارش به بستری شدن نکشید.
شکر که من قبل از ده روز تونستم سرپا بشم و زخمم خوب و زود ترمیم شد.
شکر که برای شیر خوردن پسری در ارتباط با نوک س ی ن ه ام مشکلی پیش نیومد تا خودش و خودم اذیت نشیم.
شکر که موقع واکسن زدنهاش جز چند ساعتی که درد داشت و گریه میکرد مشکل خاصی پیش نیومد و نیاز به شب بیداری نبود.
شکر که از همون اول شبها حول و حوش ساعت 10 میخوابید و جز برای شیر خوردن بیدار نمیشد و ما رو از خواب نمینداخت.
شکر که دل دردهای کولیکیش فقط سه چهار ماه طول کشید و هر بار دو سه ساعت، و باز هم ساعت نزدیکای ده خوابش میبرد و دیگه نیمه های شب دل درد نداشت.
شکر که شیرم کافی بود و نیاز به استفاده از شیر خشک نشد.
شکر که با وجود یه نوزاد تونستم کار پایان نامه ام رو تموم کنم و قبل از شش ماهگیش دفاعم رو انجام بدم.
شکر که تو این مدت یک سال بیماری و مشکلی برای پسرکمون پیش نیومد تا روزهای زیبای با او نفس کشیدنمون سیاه بشن.
شکر که پوست پاهای بدن پسرمون اونقدر حساس نبودن که گاهی بسوزن و مجبور بشیم از پوشک استفاده نکنیم و با هزار زحمت مراقبش باشیم تا جایی نجس نشه و در عین حال پاهش هم هوا بخورن.
شکر که پسرمون حساسیت فصلی نگرفت تا مجبور به تو خونه موندن باشیم.
شکر که پسرمون مشکلی نداشت که به خاطرش مجبور به انجام آزمایش ادرار و خون بشیم .
شکر که همه ی کارهاش به موقع بود و حتی زودتر،نشستن، غلت زدن، چهاردست و پا رفتن و ایستادنش، و حرف زدنش (که البته هنوز چیز زیادی نمیگه) و با تاخیرش باعث نگراتیمون نشد.
شکر که انقدر عاقل هست که وقتی بهش میگیم به چیزی دست نزن بهمون گوش میده(البته شما باور نکنین که این حالت همیشه و در مورد همه چیز صدق میکنه) و یاد گرفته که خونه مامانی به تی وی، پنکه، کابینتها و وسایل دکوری دست نزنه اما خونه خودمون بی تعارفه و هر کار دلش میخواد میکنه
شکر که نه زیاد آرومه که نشونه ی بی توجهی به محیط و بی انگیزگیه و نه زیاد نا آروم و هایپر اکتیو که نشه باهاش جایی رفت (معمولا جایی که برای اولین بار بره و یا کلا اوایل هر مهمونی بچه ی سر به زیریه و همه میگن چدر بچه ی خوبیه، اما نمیدونن یه مدت بعدش قراره چی بشه؟)
شکر که انقدر بچه ی پر انرژی ای هست که گاهی من که هیچی باباش هم در برابرش کم میاره (خودمو با این شنیده که میگن "بچه باید شیطون باشه" و اینکه "بچه های شیطون تو بزرگی بچه های خوبی میشن" و همینطور اینکه "شیطنت نشونه هوش بچست" آروم میکنم، البته خدا کنه در حال گول زدن خودم نباشم).
شکر که ...
دیگه یادم نمیاد که چه الطافی تو این مدت شامل حال ما شده اما میدونم باران رحمت خداوند بسیار بسیار بیشتر از اون چه که من فکرش رو بکنم بر سرمون باریده و ماییم که متوجهش نمیشیم.
اینها رو برای خودم نوشتم، نوشتم که بدونم و به یادم بمونه که موارد و مشکلات ریز و جزئی زیادی در اطرافم دیدم که میشد برای ما هم پیش بیاد، اما خدا به مدد خودش ما رو از اونها در امان نگه داشت و امیدوارم تا همیشه دست عنایتش بر سر خونواده ی من و همه ی دوستان عزیزم باشه.
پسر نوشت:پسر عزیز تر از جانم این یک سال با تمام فراز و نشیبهاش گذشت، یک سالی که برای ما و خودت پربار ترین سال بوده، یک سالی که شما رو از اون نی نی کوچولوی ضعیف و نحیف یک روزگیت به یک پسر ِ یک ساله ی ِ پر جنب و جوش و پر تحرک رسونده، امیدوارم هر سال که میاد و میره اگر نه به اندازه ی امسال (چرا که سال اول از نظر میزان رشد جسمی و مغزی در تمام دوران زندگی تکرار ناشدنیه) اما به قدری که باید و شاید برات پربار و پر خیر و برکت باشه، آااامین
دوست نوشت:و امیدوارم تمام اونهایی که منتظر چشیدن طعم پدر و مادری هستند در زودترین زمانی که صلاحشونه بتونن به این نعمت زیبا دست پیدا کنن.
مقایسه نوشت: پارسال همچین روزی چقدر استرس داشتم! و اون روز چه میدونستم خدا برام چه هدیه ی ارزشمندی در نظر گرفته!؟ امسال چون تو گلی رو دارم که با هیچ گنجی تو دنیا عوض نمیکنم،