دلتنگی عجیب و غریبِ من
جمعه بعد از ظهر، گوشه ای از مکالمات من و همسری: -من: راستی عزیزم دلت برا پارسال این موقع تنگ نشده؟ -همسری: پارسال این موقع؟! -من: آره دیگه، برا بارداریم، دلت برا روزایی که حامله بودم تنگ نشده؟ دوست نداشتی الان اون روزا بود و منتظر اومدن نی نیمون بودیم؟ -همسری: نه بابا چی بود اون روزا! پر استرس و نگرانی بود، همش میترسیدم نکنه برا تو و بچه یه مشکلی پیش بیاد، خدای نکرده بچه سالم نباشه و یا هزار تا ترس دیگه -من: درسته ولی من خیلی اون روزا رو دوست داشتم، پر بود از انتظار که همراه شده بود با کلی حس و حال خوب -همسری: برا من که بیشتر از شیرینی سختی و تلخی داشت -من: حالا خوبه همه ی سختیهاشو من کشیدم و شما انقده...
نویسنده :
mahtab
8:44