علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

صندلی جلو یا عقب، مسئله اینست...

سلام دوستان همیشه از اینکه پسر خونواده وقتی بزرگ شد و پشت لبش سبز شد جای مامانشو تو ماشین بگیره و مامان خونواده مجبور بشه بره عقب بشینه بدم میومده، تو خونواده ی من تقریبا این رسم وجود نداره اما تو خونواده ی همسرم هستن افرادی از این دست، نمیدونم درست و غلطش چیه اما من دوست ندارم پسر خونواده هر قدر هم که بزرگ و مرد و درشت اندام باشه، بره جلو بشینه در حالیکه مادرش پشت سرش نشسته، حالا بهم نخندین که کی میره این همه راهو؟! کو تا پسرت اونقدری بشه؟! احتمالا تا حالا متوجه شدین که من از خیلی وقت جلوتر به هر چیزی فکر میکنم، در ذهنم حلاجی اش میکنم، به کمک بقیه حلش میکنم و وقتی خیالم راحت شد میروم سراغ موضوع چالش برانگیز دیگر درون ذهنی ام، یک همچین...
24 فروردين 1392

وقتی همه چی آرومه

از وقتی یادمه همیشه از اینکه همه چیز روبه راه باشه و اوضاع بر وفق مراد میترسیدم و دلهره میگرفتم، میدونم منطقی  نیست اینطور ی فکر کنم اما چه کنم که دست خودم نیست، حالا این روزها من میترسم، نه که فکر کنین من الان حس و حال یه آدم کاملا خوشبخت رو دارم و اوضاع زندگیم هم در بهترین حالت ممکنشه و به تموم آرزوهام هم رسیدم، نه... این روزها با دیدن پسرم و کارهایش و لذت بردن از وجودش، میترسم، میترسم از به یاد آوردن اینکه این نعمت دوست داشتنی فقط و فقط یک ودیعه است که خداوند در حال حاضر ما رو لایق نگهداریش دونسته، نه داشتنش... که فرق است بین نگهداری از یک هدیه و  صاحبِ همیشگیِ اون هدیه بودن.... جرات نمیکنم به زیباییش ببالم، به هوشش، سال...
11 فروردين 1392

سال 92 سلام

یا مقلب القلوب و الابصار  Oh reformer of hearts and minds        یا مدبر الیل و النهار  Director of day and night یا محول الحول و الاحوال   and transformer of conditions حول حالنا الی احسن الحال   Change ours to the best in accordance with your will امسال نو مبارك  Happy New Year سلام دوستان سال جدید مبارک لحظاتتون قرینِ با شادی و سلامتی و ایام به کامتون روزهای پایانی سال 91 وقتی حرف  از آرزوهای  پای سفره هفت سین میشد و هرکسی از خواسته هاش میگفت و آرزوهاش، ناخودآگاه دلم برای یه نفر که خیلی تنهاست میسوخت، اون که با اومدنش همه ی آرزوها، که نه، نهایت خوبیها...
2 فروردين 1392

آخرین روز، آخرین پستِ سال 91

صد مبارک به تو آن عیدکه فردا باشد            نوروز نوید وصل دلها باشد       امید که با فضل خداوند جلیّ                  سال فرج مهدی زهرا باشد                                                سال نو مبارک    ...
29 اسفند 1391

تولد خاله جون

عزیز دلم میخوام امروز برات بنویسم درمورد یه نفر که میدونم خیلی دوستت داره و میدونم از اونجا که دل به دل راه داره تو هم خیلی دوستش داری ( به علاوه یه نشونش خندیدنهاته براش وقتی میبینیش ) و دوستش خواهی داشت امروز روز تولدشه و میخوام از زبون تو بهش تبریک بگم                   خاله جون تولدت مبارک                                                     از طرف علیرضا از طرف خودم هم که حرف خیلی زیاده، تو این مدت خاله جونت واقعا کمک بزرگی برام بوده...
29 اسفند 1391

روز درختکاری با تاخیر

درخت را با قلب میکارند نه با دست ! برای همه قلبی آرزو می کنم ... پانزدهم اسفند ماه ، روز هدیه ی  درخت  به زمینِ پیر مبارک باد دستهای قلب و روحتان پر عشق باد قبلا گفته بودم که پدرم یه نیمچه ویلایی تو دماوند  داره، دوست داشتم امسال برای پسرمون یه درخت بکارم اونجا، پدرم هم گفت اتفاقا نهال نکاشته  دارن، همه چیز درست شده بود برا رفتنمون که صبح ِ 5 شنبه 17 اسفند وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم داره برف میباره، اونم چه برف زیبایی از اونجا که روزهای آخرسال سر ِهمه شلوغه از جمله سرِ ِ همسر من، دیگه نشد برنامه ای بذاریم و بریم درخت بکاریم، من هم تصمیم گرفتم حداقل یه سری عکس از گلهای کج و کوله ای که خودم تو خونه د...
27 اسفند 1391

معمای حل نشده ی سن وسال !

حتما همه ی شما این تجربه رو دارید که روز تولدتون هر یک از مهمونها در مورد سنتون یک جور نظر بده؟! یکی مبگه الان بیست سالت شد دیگه؟ اون یکی میگه، نه، الان دیگه رفته تو بیست یک و و خلاصه شما بسته به اینکه تو اون تولد مجرد هستی یا متاهل، کلا آدمی هستی که دوست داره سنشو بالا ببرن یا نه (البته میدونم اکثر خانمها چه نظری دارن؟!) شروع میکنی  به توضیح دادن برای مهمونهای محترم در مورد سن دقیقت  حالا به این جریان، قضیه ی حساب کردن سن این وروجکها رو هم اضافه کنین، اومدیم یه کار فرهنگی کنیم و هر ماه یه تولدکی برای این فسقلی بگیریم، حالا هر بار باید کلی توضیح و تفسیر بیاریم که الان این بچه دقیقا چند ماه و چند وقتشه تذکر ِ همیشگی من برای ...
4 اسفند 1391