علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 9 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

کودکان و کار؟!

چند وقتيه يه موضوعي ذهنمو قلقلک ميده براي ازش نوشتن،الان دارم ماه عسلو ميبينم، گويا موضوعش همونيه که ميخواستم همين روزا درموردش بنويسم، حالا تا همينجاشو داشته باشيد تا بعد...تا وقتي حداقل چند نفري حدس بزنن موضوعو....ياتقلب کنن از برنامه ماه عسل...   بله...درست حدس زدین...ماه عسل و کودکان ِ کار   یا قادر بدون استثناء هر وقت می دیدمشون حالم دگرگون می شد، حتی وقتی هنوز مادر نشده بودم، حتی وقتی هنوز طعم ِ شیرین محبت ِ مادری رو نچشیده بودم و نچشانده بودم، هنوز هم وقتی میبینمشون ناگزیر منقلب می شوم، نمی دونم از دیدن سر و  وضع آشفته و ژولیده شونه که  اینقدر به هم می ریزم یا از دیدن ِ با ما و زندگی ِ ما ...
14 تير 1393

خداحافظی با شیر مادر

سلام دوستان بالاخره به آخر ِ کوچه *   رسیدیم.. خیلی راحت تر ازاونچه فکرشو می کردم ازش گذشتیم... خدایا ممنونم، اما دلم برای روزهای شیرین شیرخوارگی اش  تنگ خواهد شد.                               خدایا این قریب به بیست و دو ماه شیردهی را از من پذیرا باش و به حرمت شیر پاکی که مادران انبیا و اولیا و اوصیایت به فرزندانشان نوشانیده اند  رزق حلال و  طیب  روزی فرزندم گردان. بعدا نوشت:20 خرداد روز آشنایی بود برایم اما فراموشش کرده بودم...20 خرداد ِ سال 90، سفر ِ بی نظیر ِحج...
20 خرداد 1393

حال ِ من دست خودم نیست

خدایا نگذار خستگی و بی حوصلگی و ناراحتی و درگیری فکری  و یا هر حالت ِ نفسانی و شیطانی دیگر باعث ِ بدرفتاری ام با دیگران بشه،   دیگرانی که گاهی بدون  داشتن ِ کوچکترین دخالت و تاثیری در وضع و حال ِ بد ِ من،  پنهانی و مظلومانه قربانی بدخلقی ام می شوند. همینطور اونهایی که شاید نشناسمشون و به چشم ندیده باشمشون اما حال و احوال ِ من در کم ضررترین وضعیت ممکن میتونه حال خوبشونو عوض کنه. و حتی دیگرانی که شاید خیلی اوقات خودشون بودن که  بذر  ِ اون حال رو در من کاشته اند،   پی نوشت: یا محول الاحوال دستم رو رها مکن که  حال من دست خودم نیست .     ...
6 ارديبهشت 1393

دل تنگی برای ِ...

امسال داره تموم میشه، امسال داره تموم میشه و ما هنوز به پابوس آقا نرفته ایم، یادش به خیر، آذر سال قبل که برای اولین بار سه نفری  به پابوسشون رفیتم، کاش امسال تموم نشه بی زیارت رفتنمون، امید ندارم که تو این روزهای باقیمونده که خیلی هم زیاد نیستن و سرمون هم اصلا خلوت نیست توفیق زیارت پیدا کنیم، اما من چه کاره ام این وسط؟ اگر بخوان مطمینا ممکن میشه، پس برای خواستنشون شما دعا کنین لطفا، بالاخص اونهایی که تو این روزهای عزیز چشمهاشون سعادت روشن شدن به گنبد طلاییشونو دارن، دلم بدجور هواییه مشهدتونه آقا، خودتون یه کاری کنین یا ضامن آهو التماس دعا
12 دی 1392

تولد عسل خانومی

               از خوندن ِ خاطره ی زیبای ِ زایمان ِ دوست خوبم شهره جون   بسیار لذت بردم.                       از همینجا به دنیا اومدن عسل خانومش رو بهش تبریک میگم.   ...
3 مهر 1392

آخرین روز شهریور

جوان تر که بودم عاشق پاییز بودم و زمستان به فصل تاهل که رسیدم تعلق خاطرم به تابستان بیشتر شد و یک سالیست که باگرفتن بهترین و زیباترین هدیه ی زندگیم از مرداد عجیب دلبسته ی تابستان شده ام. امروز آخرین روز و امشب آخرین شب از تابستان 92 را نیز بدرقه کردیم، باشد که روزهای پاییزی و زمستانی خوب و پربرکتی در انتظارمان باشد. روزهای پاییزیتان رنگین کمانی  و پر از عشق باد.     پی نوشت: اینکه میگم مدتیه شدیدا دلبسته ی تابستان شده ام جهت تعارف و کلیشه نیست، قبل از اینکه تقارن تولد پسری و تابستان رو به یاد بیارم  از عصر احساسی نه چندان تلخ اما متفاوت از همیشه و از  جنس هوای پاییزی  بر دلم مستولی گشته بود. ...
31 شهريور 1392