علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 5 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

کودکان و کار؟!

1393/4/14 19:24
نویسنده : mahtab
425 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتيه يه موضوعي ذهنمو قلقلک ميده براي ازش نوشتن،الان دارم ماه عسلو ميبينم، گويا موضوعش همونيه که ميخواستم همين روزا درموردش بنويسم، حالا تا همينجاشو داشته باشيد تا بعد...تا وقتي حداقل چند نفري حدس بزنن موضوعو....ياتقلب کنن از برنامه ماه عسل...

 

بله...درست حدس زدین...ماه عسل و کودکان ِ کار

 

یا قادر

بدون استثناء هر وقت می دیدمشون حالم دگرگون می شد،

حتی وقتی هنوز مادر نشده بودم،

حتی وقتی هنوز طعم ِ شیرین محبت ِ مادری رو نچشیده بودم و نچشانده بودم،

هنوز هم وقتی میبینمشون ناگزیر منقلب می شوم،

نمی دونم از دیدن سر و  وضع آشفته و ژولیده شونه که  اینقدر به هم می ریزم یا از دیدن ِ با ما و زندگی ِ ما متفاوت بودنشون،

...از دیدن ِ نداشتن ِ یک زندگی ِ مناسب با سن و سالشونه که متحول می شوم یا از دیدن ِ داشتن ِ پدر و مادری که عجیب دیدن ِ صبوری و بی خیالی آزاردهندشون ...؟!

و یا دیدن ِ نبودن ِ پدر و مادرشون در کنارشون؟!

و یا اجبارشون برای کمک خرج بودنشون؟!

و یا دیدن ِ دعواهای خیابونیشون  سر ِ ایفای حق خورده شدشون؟!

حتی تصور ِ خوروندن چیزی برای خوابالود کردن شیرخواره های برپشتشون بسته شده  هم بدجور دیوونم می کنه...

دیدن ِ صورتهای آفتاب خورده و دستهای پینه بسته ی زود هنگامشون حداقل برای  لحظاتی بدجور  آرامش را  ازم می گیره...

شنیدن ِ صدای  کلفت شده شون از فرط ِ دادزدن خیلی خوب  از خواب ِ خرگوشی ِ سرخوشانه  می پروندم...

و فکر کردن به شرایطشون، آرزوهای بربادرفته و یا هنوز برآورده نشده ی دوران ِکودکی عجیب منو به فکر فرو می بره...

به اینکه من دقیقا در قبالشون چه کاره ام؟

...

کاش می شد با خریدن ِ همه ی گلها و کیکها و عروسکهای امروزشون برای همیشه خندوندشون و به خونه سپردشون...اما فردا و فرداهاشون رو چه باید کرد؟ و چه می شود کرد؟!

و هنوز هم هیچ و هیچ نتیجه ای برای ذهن ِ جویای جواب ِ من پیدا نشده...

و در کنار ِ همه ی این پردازشهای بی فایده ی ذهنی چند سوال از همه بیشتر دارن چشمک می زنن...

اینکه دقیقا چه فرد یا افراد مسوولن در قبال این کودکانی که در این سن و سال اینقدر بزرگ شدن؟!

و اینکه چه بر سر جامعه ای میاد که کودکانش به جای کودکی کردن بزرگ شدن را بازی می کنن؟!

و دیگر اینکه... آیا این کودکان کاملا جهشی بزرگ شده در بزرگسالی دلشون کودکی کردن نمیخواد؟! و آیا این کودکی کردن  به قیمت تباهی خودشون یا جامعه تموم نمي شه؟!

پسندها (10)

نظرات (13)

سحر
14 تیر 93 22:15
بنویس، ما منتظریم!
مامان امیـــرحسیــــن
14 تیر 93 23:46
بچه هاي كار؟؟؟؟؟؟
مامان محمد مهدي (مرضيه)
15 تیر 93 9:55
بچه هاي كار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهدیه
15 تیر 93 10:36
بله این دغدغه رو هر روح لطیف و دل نازکی داره! منم وقتی میام و تهران و با این صحنه ها، سر چهارراه ها مواجه میشم دلم میشکنه. البته ما رشت چنین چیزهایی نداریم. من فقط یکی دو مورد تو رشت دیدم. خداروشکر این جا مردمش هفتاد و دو ملت نیستن و از اونجایی که رشتی ها به زندگی مرفه و خوش خوراکی و خوش گذرانی برای خودشون و بچه ها شون شهره اند، این یزها بسیار کم دیده میشه! برنامه ی دیروز ماه عسل دل من رو هم به درد آورد. مخصوصا با دین چهره ی معصوم دخترکی که روسری سفید گذاشته بود. راه حل خاصی هم به ذهنم نمی رسید جز اینکه مسئولین کمی به خودشون بیان و دست شون رو از جیب این بنده های مظلوم خدا در بیارن.
mahtab
پاسخ
خوشا به حالتون رشت، زندگي مرفه، خوش خوراکي، خوش گذروني....دلم از اينا خواست...يه کم برا ما هم بفرست خوش انصاف
رزماری
15 تیر 93 12:34
منم دیروز برنامه رو دیدم و به شدت متاثر شدم . همیشه پیش خودم فکر میکنم خدا چه لطفی به من کرد که جای اونها نیستم .اون طفل معصوم ها هم چه می دونستن که وقتی به دنیا بیان چه دنیایی در انتظارشونه . فکر سوء استفاده هایی که ازشون بشه داغونم می کنه . وقتی ازم پرسیده بشه در قبالشون چه وظیفه ای داری ؟ واقعاً من هیچ جوابی ندارم بدم
mahtab
پاسخ
البته ميدوني که بالتبع خدا درانجام عبادات و وظايف از اونايي که بهشون کمتر داده کمتر هم انتظار داره ...و اين وظيفه ي ما ها و از ما بهتران رو سخت تر ميکنه
ریتا
15 تیر 93 15:05
خیلی سخته واقعا دل آدم ریش میشه... همیشه برای همه دعا میکنم و برای همه آرزوهای خوب.... برای این بچه ها هم همینطور. چند روز قبل از ماه رمضون یه کوره پزخونه رو نشون می داد یه بچه 10-11 ساله می گفت: روزی 14 ساعت کار میکنم. خیلی داغونم کرد! تو کوروپزخونه حتی ایرانی ها به سختی کار می کنند اکثرا افغانی هستند انقدر کارش سخته! دیگه یه بچه چه جوری میتونه 14 ساعت تو این شرایط سخت کار کنه؟
mahtab
پاسخ
ما که ازمون کاري بر نمياد از ديدن و شنيدن اين داستانها داغون ميشيم اما اونايي که ازشون کار برمياد خم به ابرو نميارن متاسفانه
مامان کیمیا
15 تیر 93 17:02
آره واقعا دیدنشون در چنین شرایطی زجر آوره.وآدم همزمان به چندتا چیز فکرمیکنه که خدایا شکرت از زندگی که دارم ویا این فکر که این بچه ها فاقد پدر و مادرند ویا اینکه چرا دولت هیچ کاری برای اینها نمیکنه و.. اما راستشو بخوای من بعضی وقتا برای ندیدنشون چشممو میبندم ویا سرمو بر میگردونم چون دلم بدجور میسوزه اما با فکرشون میخوام چیکار کنم؟؟؟!!
mahtab
پاسخ
منم مثل شما گاهي چشم ازشون ميپوشم اما با دلمون چه کار بايد کنيم؟
مامان و بابا
15 تیر 93 17:05
عزیزم ممنونم که به ما سر زدین مطالب وبتون آموزنده هست نه مهتاب جان عضو تیم ملی نیستن عضو تیم والیبال ناجای تهران بزرگ هستن
mahtab
پاسخ
خواهش ميکنم عزيزم لطف داريد موفق باشن ان شاالله
الهه مامان سلما
16 تیر 93 8:00
متأسفانه این روزها بیشتر شدند...انگار با تعطیلی مدارس. من که هربار پشت چراغ قرمزیم و این بچه ها التماس کنان، ازمون میخوان که ازشون خرید کنیم بهم میریزم..و خرید هم میکنم، حتماا اما همسرم همیشه ناراضیه و میگه این روش کمک بهشون نیس،.. قضیه همون ماهی و ماهیگیری..
mahtab
پاسخ
منم هميشه به همون قضيه ماهي و ماهيگيري فکر ميکنم
مهدیه
16 تیر 93 18:01
نه عزیزم برداشت بد نشه و شبهه پیش نیاد برای دوستان. نه اینکه رشتی ها زندگی مرفهی داشته باشن، با درآمد های بالا و ... . نه . رشتی ها اهل پول جمع کردن نیستن. ذاتا معتقدن باید امروز خوش باشیم نه اینکه تو یه خونه ی فینگیلی زندگی کنیم و گوشت و مرغ نخریم و نخوریم و پول ذخیره کنیم برای مبادا. اتفاقا تو رشت همه چیز گرون تره. این رو همه ی رشتی ها و همه ی اونهایی که اومدن رشت و رفتن بازار تصدیق میکنن. شاید دلیلش این باشه که رشتی ها اغلب اگر چیزی رو نیاز داشته باشن، می خرن. نه اینکه بخاطر قیمتش کوتاه بیان... خلاصه اینکه من درآمد رشتی ها رو با تهرانی ها و ساکنین شهرهای بزرگ که مقایسه می کنم می بینم اینجا یه معلم با چندین سال سابقه نصف معلم های تهران حقوق می گیره.کارمند ها هم همین طور. ولی زندگی ها مرفهه! گفتم توضیح بدم یه وقت خوانندگان وبلاگت خیال نکنن مردم اینجا بی درد و مرفه هستن. نه بابا. غم و غصه اینجا هم هست...
mahtab
پاسخ
سلام خوب شد خودت به طور بسيط توضيح دادي اما منم در جواب به کامنت قبليت کاملا منظوراو فهميده بودم و به شوخي اونطور جواب دادم
مامان امیـــرحسیــــن
16 تیر 93 23:29
خوبه!! هم وطني هاي رشتي موفق باشيد!! سياستتون درست عكس سياست ما اصفهانياست!! هر چند ما هم تو خيابانامون بچه هاي گدا نداريم!
mahtab
پاسخ
به شیوه ی هموطنان رشتی یا همشهریان اصفهانی فرقی نداره...مهم لذت بردن از زندگیه...حالا هر کدوم به روش و مسلک خود...چه خوب که اصفهان عزیز هم از این صحنه های تلخ نداره
لیلی
18 تیر 93 23:36
فکر می کنم هر کدوم مون که دست مون بیاد اگر بتونیم یک خانواده نیازمند رو تحت پوشش قرار بدیم از درست شدن یک بچه کار جلوگیری کردیم. اگر هر خانواده متوسط یک سوم هزینه زندگی یک خانواده نیازمند رو بده شاید فقر کمتر چهره اش رو نشون بده. هر چند با این کار وظیفه ارگان های دولتی و افراد مرفه ساقط نمیشه
mahtab
پاسخ
بله کاملا موافقم اماخب يه همچين کاري نيازمند برنامه ريزي دقيق و اجراي صحيحه، الان بيشتر خانواده هايي که بچه هاشون کار ميکنن تحت پوشش کميته امداد يا بيمه نيستند...اول از همه بايد همشون شناسايي بشن...تا بعد قابل احيا بشن...الان ميون اقوام ما خيليها ماهانه به خانواده هاي نيازمندي که ميشناسن کمک ميکنن ..اما به نظر من اين کمه...بايد به طور قانونمند و مشخص يک حقوقي داشته باشن تا بتونن براي يک ماهشون برنامه ريزي کنن...مثلا تعدادي افراد هميشه به طور ثابت يک مقداري براي اونها کنار بذارن تا هرماه يک ميزان ثابتي دستشونو بگيره
شهره
24 تیر 93 3:38
سلام عزیزم وافعا اینجور صحنه ها خیلی دردناکه کاش کلا این مسيله ریشه کن بشه اصلا انصاف نیست ک چوب بی مسيوليتی دیگران رو این بچه های معصوم بخورند
mahtab
پاسخ
سلام بله متاسفانه خيلي دردناکن...