علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

از سفر گذشتگی ;)

1391/12/27 17:27
نویسنده : mahtab
895 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم امروز 30 هفته شدی(23اسفند ماه91)

 

پدر و مادر همسرم اصالتا اصفهانین، اهل خود شهر اصفهان، و پدرِ پدر من اهل یکی از شهرهای استان اصفهان. پدر من خودش تهران به دنیا اومده اما پدر همسرم اصفهان.

حدودا سال 1349 بوده که خونواده ی همسرم از اصفهان به قصد استخدام پدر خونواده در ارتش، عازم تهران میشن. دو فرزند اول خونواده متولد اصفهان هستن و دو تای دیگه که همسر من آخریشونه تهران به دنیا اومدن.

خلاصه در حال حاضر پدر و مادر همسرم یه کمکی لهجه دارن اما بچه ها ( که البته بزرگتریشون الان 46 سال دارهچشمک)  کوچکترین نشانه ای از اصفهانیها ندارن.

 امتحان کنکور همسرم سال 77 بوده و تو انتخاب شهرها بعد از تهران به پیشنهاد و تشویق خونوادش اصفهان رو هم زده بوده، همون اصفهان قبول میشه و دو ترمی رو مهمون خاله جونش بوده، اما بعد از مدتی پدر و مادرشون بعد از بازنشستگی پدر همسرم و از اونجا که دیگه بچه ای هم تو خونه نداشتن، به فکر رفتن به اصفهان میفتن تا سالهای باقیمونده از درس پسرشون رو در کنارش باشن، خلاصه خونه ای ساختن و آشیونه ای، تا هم پسرشون راحتتر به درسش برسه و هم به جبران سالهای دور از وطنچشمک ، مدتی رو در کنار اقوام  و در زادگاهشون زندگی بگذرونن، جونم براتون بگه که اتخاذ  این تصمیم همان و تا الان موندگار شدن پدر و مادر همسرم در شهرشون همان،

به قول مادر همسرم اون سالهایی که باید در کنار پدر و مادرشون تو اصفهان میموندن و از بودن با اونها لذت میبردن به خاطر کار پدر شوهرم مجبور به زندگی در فراق و غربت شدن و حالا که پدر و مادرشون زنده نیستن، و بچه هاشون همه تهران هستن، اونا باید دور از بچه ها  و در تنهایی زندگی کنن ( البته بگم علت اینکه نمیان تهران زندگی کنن اینه که پدر همسرم به دلیل اشتغالی که حالا اونجا برا خودش پیدا کرده به هیچ وجه حاضر به برگشت به تهران نیست اما مادرشون شدیدا دوست دارن اینجا باشن) خلاصه باز هم  به قول مادر همسرم قضیه ی  زندگیشون شده یک بام و دو هوا و گاهی هم باعث و بانی این وضع، میشه همسر بیچاره ی منقهر

هر از چند گاهی میان تهران اما یکی دو روزی بیشتر نمیمونن، دل من هم میسوزه براش که نمیتونه بزرگ شدن نوه هاشو اونجور که دوست داره از نزدیک ببینهناراحت

 اینارو گفتم که بگم از سالی که ازدواج کردیم بیشتر سال تحویلها  رو در کنار اونها بودیم، فقط سال 90 بود که اونها اومدن تهران، پارسال هم قرار بود بریم، از اونجا که ویار بد قلق من تازه اواسط اسفند برطرف شده بود خودم هم خیلی دوست داشتم بریم، اما دقایق 90 بقیه از جمله مادربزرگ و مادرم، حتی خود خونواده همسرم ما رو منصرف کردن (البته تصمیم گیری رو به عهده ی خودمون گذاشتن) ما هم ترسیدیم و جانب احتیاط رو گرفتیم و در تهران ماندیم.

 

پسر عزبز تر از جانم

از اون سفر، که مطمئنا هم برای روحیه ی مادر و پدرت خوب بود و هم پدر بزرگ و مادر بزرگت رو  خیلی خوشحال میکرد فقط و فقط به خاطر گل روی شما گذشتیم.

 

پی نوشت1:

برای اون دسته از دوستانی که با دیدن واژه ی "اصفهان" ذهنشون رفت به سمت یک صفت خاص، باید بگم که ممکنه هر صفتی رو تو اقوام همسرم دیده باشم جز اون یکی، اینو از صمیم قلب گفتم،نه برای دل خودم بلکه برای شفاف سازی این نکته که واقعا خیلی از اقوام کشورمون به صفاتی معروف و مشهورن که گاهی حتی به سختی میشه دره ای از اونها رو در اون افراد پیدا کرد!

پی نوشت2: با خوندن نظر مهدیه جون یادم افتاد که همسری من هم امسال بدون من رفت کربلاناراحت

13 تا 19 خرداد با یکی از دوستانش به طور انفرادی رفتن و تا برگشتنش دل من هزار راه رفت، گرچه از سفر بازموندم اما خوشحال بودم که همسرم میتونست با رفتنش برای خودمون و  پسرمون  قبل از اومدنش، دعای ویژه کنه 

پی نوشت3: اینم از سوغاتی بابای نی نی برای نی نی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

محبوبه
23 اسفند 91 7:53
چقدر بد!ميدوني،ما بچه ها هيچوقت نميتونيم جواب خوبيهاي پدر و مادرمون رو به اندازه يه اپسيلون هم كه شده پس بديم.همينكه دور و برشون باشيم كه به ما دلخوش باشن باز خوبه.ياد يكي از عموهاي شوهرم افتادم كه به هركدوم از پسراش سرمايه هاي ميلياردي داده،ولي الان همه شون يا تهرانن يا دبي!سالي يه بارم كه ميان،به ماه نميكشه برميگردن!!!بعد اينا دست تنها…من هميشه غصه شونو ميخورم.البته كه تقصير هيشكي نيست ولي خوب…من دلم ميگيره ديگه…
از اون فاز كه بگذريم،انشاله امسال عليرضا جون و شما عيد خوبي داشته باشين و از بودن كنار خانواده هاتون لذت ببرين.حالا يا اصفهان،يا تهران

سلام عزیزم
راست میگی، من خودمو میگم، واقعا نمیشه محبت پدر و مادر رو جبران کرد، حالا من و همسرم هنوز به جایی نرسیدیم تو وادی پدر و مادری!

ممنونم عزیزم
چند روزی رو میریم....اصفهون، نصف جهون




مرضيه (مامان محمد مهدي)
23 اسفند 91 9:10
پس خود شما هم به نوعي اصفهاني هستيد
باز هم يك نقطه مشترك

نمیدونم ایا اصفهانی حساب میشم یا نه!؟ هرجور راحتین
شما هم ؟ خداییش دیگه تفاهممون داره به اوجش میرسه




نی نی قتو
23 اسفند 91 9:33
سلام با طراحی تقویم سال1392 همراه عکس دلبندتون یک هدیه زیبا کنار سفره هفت سین ویادگاری برای دوستانتان داشته باشین ویک عکس طراحی شده رایگان از ما هدیه بگیریدhttp://ninifoto.ir/post/36-1.html
ساناز
23 اسفند 91 9:33
شاید حق با شماست.اما این اتفاق باعث شد بفهمم تکیه گاه محکمی ندارم.که با یه اتفاق میشکنه
در مورد خصلت اصفهانی هم باید بگم یکی از فامیلای ما در اصفهان زندگی میکنن اما کاملا اون خصلت رو دارن
راستی 30 هفتگی گل پسرت رو تبریک میگم

ان شاء الله به زودی اوضاع روبه راه میشه، الان خیلی روحیش به هم ریخته و دست خودش نبوده حرفش، به حساب تکیه گاه نبودنش نذار
عزیزم همه جا همه جور آدمی با ویژگیهای خوب و بد پیدا میشه
مرضيه (مامان محمد مهدي)
23 اسفند 91 9:33
ما كه چون پدر و مادرمون اصفهانين خودمون رو اصفهاني حساب ميكنيم! حالا شما هر جور راحتيد
تازه شما به نظر من دوبله اصفهاني هستين. چون خانواده همسرتون هم بله...
ولي واقعا فكر كنم برا اصفهانيا حرف در آوردن كه ...
چون در واقع ما هم اصلا همچين صفتي را در اونها نديديم

اصفهانی یا تهرانی، ایرانی هستیم، هموطن بودن از همشهری بودن هم مهمتره

رزماری
23 اسفند 91 12:35
سلام عزیزم.
انشاءالله به امید خدا فردا برنامه ختم قرآن جمعی ما آغاز میشه و تا پایان روز هم فرصت باقی هست .
سهم شما جزء 5


حتما
یادم هست گلم

مامان جون نی نی
23 اسفند 91 12:39
خوب منظورت اینه که امسال می خوای بری اصفهان
خوش به حالت من نمی تونم برم سفر جون اول از اینکه دخترم خیلی کوچیکه و می ترسم توی این اول عیدی سرما بخوره و دوم اینکه نیتم اینه که اولین سفرش ببرمش مشهد و بعد ببرم یه جای دیگه . و الان هم که مشهد خیلی شلوغه

سال تحویل تهران هستیم اما در طول عید ان شاء الله خواهیم رفت
ایشالا شما هم به سلامتی هر وقت خیر باشه میرین

رها
23 اسفند 91 13:52
برقرار باشند این بزرگترهای عزیز . حکایت جالبی بود و اینکه بنده هم همون سالی که همسر شما دانشگاه رفتند دانشگاه قبول شدم . البته نه تهران و نه اصفهان ...
میدونی عزیزم نمیگفتی هیچکس مشکوک نمیشد به اون صفت خاص به قول خودت
راستی بیا با همون رمز قبلی دخترم منتظره
در مورد اون فیلمها هم من کاکنتت رو یادم نمیاد یکی دو تا پست هم گشتم پیداش نکردم اما من از اینترنت فیلم دانلود نکردم تابحال از منابع مختلفی فیلمهام رو تهیه کردم که اگه بگم خنده ات میگیره. اما با کیفیت خوب و با زیرنویس انگلیسی و زبان اصلی هم هستند عمدتا .

چه جالب
عزیزم هدف من از ذکر این مطلب فقط و فقط انتقال و گسترش این حقیقت بود که همه ی اون چیزهایی که از اهالی شهر و دیار مختلف میشنویم همیشه با واقعیت مطابقت نداره، اگر نه برام مهم نیست که با خوندن این مطالب افراد در موردم چی فکر میکنن یا ...





مرمر مامان محیا
23 اسفند 91 13:58
امسال هم میرید؟

ایشالا روز دوم به بعد، دقیقش رو خودمون هم هنوز نمیدونیم




مهدیه
23 اسفند 91 14:41
مهتاب جون به سختی تونستم نظراتت رو باز کنم!
شما درست گفتی!امروز وقتی به وبلاگ سری زدم و قسمت آخرین نظرات خوانندگان رو دیدم با صحنه ی عجیبی مواجه شدم! البته من نمی دونم اون نظر رو کی تایید کرده بود ولی بسیار محترمانه پاسخ داده شده بود.
همونطور که گفتی بهتره یک نفر به منوی داخلی دسترسی داشته باشه! من این کار رو می کنم و امیدوارم در صورتیکه به کمک و راهنمایی نیاز داشتم تنهام نذارین!
خوشحال میشم اگه مطالب مفید و هماهنگ با موضوعات وبلاگ رو هر جا دیدین رو برام کامنت کنین!

ایشالا کمکت خواهیم کرد

فاطیما
24 اسفند 91 3:39
سلام عزیزم... راستی امسال هم میرین اصفهان؟ ...من الان چند سال که عید مشهد نرفتم ..رفتم ها اما موقع سال تحویل اونجا نبودم....




ایشالا امسال سال تحویل قسمت بشه برید و برای ما هم دعا کنین در جوار امام رئوف

مهدیه
24 اسفند 91 12:19
ما هم از سفر گذشتگی رو تجربه کردیم. مهر ماه امسال، سفر کربلا!

سفر شما که خوب سفری بوده، گذشتتون هم سختتر بوده و اجرش بالاتر

مامان ترمه
24 اسفند 91 14:40
سلام عزیزم
مرسی از پیامت و من هم آشناییت خوشبحتم
میتونم بپرسم که چی باعث شد سوال کنی که ماساکن ایران هستیم یانه ؟!!!!!
عزیز دلم کوچولوت را ببوس از طرف من(البته لپشو نه بلکه دست پر مهرش را)
سال جدید پر از برکت و عشق و نور خدا و سلامتی برای همگی باشد
آمین

سلام خانومی
نمیدونم چرا حس کردم ساکن ایران نیستین،
شاید نوع نوشته هاتون منو به یاد وبلاگهای دوستان خارج از ایران انداخت

شما هم دستهای ناز دختر شیرینتونو از طرف من ببوسین
ان شاء الله سال جدید برای شما نیز پر از خیر و برکت و موفقیت باشد دوست عزیز




مهدیه
24 اسفند 91 20:36
لینکای دوستای وبلاگی ات کجان؟ حذفشون کردی؟

خیلی وقته برشون داشتم، حواست نبوده!؟ میذارمشون سر وقت، خواستم منظمشون کنم

الهه(مامان یاسان)
28 اسفند 91 16:53
سلام خانمی از آشنایی باهاتون خیلی خوشحالم ما هم ساکن اصفهان هستیم اگر با تبادل لینک موافقید توی وبلاگم خبرم کنید
سال ن پیشاپیش مبارک

منم از آشناییتون خوشحالم
به روی چشم
سال نوی شما هم مبارک

مامان قندعسل
31 فروردین 92 0:52
من هم اصفهانی هستم ولی اصلا اون خصلتو ندارم. به نظر من همه جا همه جور آدمی هست مهم شخصیت فرده نه اینکه از کجای این کشور باشه.
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم و به من سر بزنید.مرسی

بله درسته، خودم هم میدونم اما چون بعضی صفات برای بعضی ها شناخته شده هست من خواستم از این تریبون یه جورایی اطلاعرسانی و فرهنگ سازی کرده باشم