گاهی خوشی گاهی غم
بیایین قبول کنیم که زنها موجودات عجیبی هستن، گاهی از سوراخ سوزن رد میشن و گاهی از در دروازه رد نمیشن، من که هنوز خودم نمیدونم احساسات و حالات روحیم برحسب چه مدل و یا مدل های احتمالی ای کار میکنن؟ دقیقا از چه الگویی پیروی میکنن و چه مکانیسم شیمیایی یا فیزیکی بر اون ها کنترل و احاطه داره؟ خلاصه میخوام بگم من که خودم از خودم زیاد سر در نمیارم، این شوهر بیچاره ام چطور باید حال منو بفهمه، حالا فهمیدن که خوبه، اما چطور باید بتونه من، حالاتم و نیازهام رو پیش بینی کنه؟ یک روز از یه ذره بد خلقی پسرم و یا به هم ریختن ناچیز خونه زیر و رو میشم و یه روز دیگه از انجام دادن کلی کار با همدیگه، مهمون داری و البته...