علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 20 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

آرایشگاه رفتن ِ پسری

1392/7/16 12:23
نویسنده : mahtab
672 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز پسرمون رو بردیم آرایشگاه

بر خلاف میل من که دوست داشتم به یک ارایشگاه مردونه ببریمش بنا بر دستور همسرم و اینکه خودش هم این روزها حضورش کمرنگ شده(درگیری کاری) همراه خواهرم به یک آرایشگاه زنونه بردیمش.

 

اخلاق و برخوردش در نوع خودش بی نظیر بود،

با کلی امکانات از نوع کلیپ حسنی  موبایل و خوردنی و ... رهسپار شدیم.

چون وقت خوابش بود پیش بینی میکردیم که بدخلقی کنه.

در کمال ناباور یو از اونجا که انگار پسریمون اهل غافلگیر کردنه، تا کار آرایشگر تموم شه اصلا صداش در نیومد.

خانومه کلی تعریف کرد از پسرمون و منم تو دلم میخندیدم که نمیدونی چه شیطونیه؟ و الان اشتباهی اینجوری شدهچشمک

میگفت صبح یه دختر بچه یک ساله اومده بود، که خیلی  گریه کرد  انگار میخواستیم سرشو قطع کنیم

راستی گفته بودم پسرمون شجاعه و از صداهایی مثل صدای  آبمیوه گیری و سشوار میترسه؟ تا آخرش ساکت و آروم و البته شوکه شده و یا بهتر بگم  هیجان زده  نشسته بود اما تا دید اون یکی خانومه داره سشوار به دست میاد شروع کرد به گریه و داشت از روی صندلی بلند میشد وایسه و بیاد بغلم که با اقدام سنجیده ی خانم آرایشگر که گفت "براش سشوار نمیکشیم" خلع سلاح شد، آروم شد.

خلاصه  ما الان بعد از  اولین حضور پسری در آرایشگاه و مهمتر از اون برخورد خوبش کلی مسروریملبخندنیشخند

 

 

پسری ساعاتی قبل از  رفتن به آرایشگاه و در حال کار با کلید در ورودی(عاشق داخل کردن کلید در قفل و در اوردنش و تکرار مداوم  این کاره)

 

ساعاتی بعد از بازگشت از آرایشگاه، بابایی زیاد  راضی نبود از موهاش، میگه زیادی کوتاه شده، میگم خوبه دختر نیست، حتما اگه دختر بود نمیذاشت اصلا کوتاه شه موهاش،اما خودم دوست داشتم چون برام مدلش  اهمیت نداشت، مرتب شدنش برام مهم بود، حالا دیگه شکل پسرها شده، نه، آقایی شده برا خودشبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

گل بانو
16 مهر 92 10:56
معمولا بيشتر بچه ها از قيچي و كلا آرايشگر مي ترسن و مامان مجبوره موهاي بچه رو يا خودش خراب كنه يا خاله ها و عمه ها! خداروشكر پسري اولين تجربه رو خوب آمد. من هر وقت زن داداشم رو مي بينم با خنده بهش ميگم:‌دوباره خواهرت هوس آرايشگري كرد!


اتفاقا افتخار خراب شدن موهاش رو من هم پیدا کرده بودم یا بهتر بگم پسرکمون قبلا سعادت خراب شدن موهاش توسط من رو پیدا کرده بود
چه بامزه! پس هوس ارایشگری کردن خواهرش مساویه با خراب شدن موهاش؟

فهیمه
16 مهر 92 11:01
چه خوب
واقعا که این جریان واسه پدر مادر یه دغدغه اس ، امیدوارم همیشه و همه ی دفعات همینطوری باشه و اذیت نکنه
پسرت گله هزار ماشالا

ان شاءالله
ممنون عزیزم
مرضيه (مامان محمدمهدي)
16 مهر 92 11:24
بابا بچمونو از اون ور ميذاشتي تا روي ماه و مردونشو ببينيم
مبارك باشه مهتاب جونم
بابا مردونگي كرده صداش در نيومده
ما محمد مهدي رو تا دم در آرايشگاه برديم چنان شيون زد كه از همونجا برگشتيم
خودمون هم كه مي خواهيم كوتاه كنيم بايد يه هفته طول بكشه تا هر دفعه با كلي گريه زاري يه قسمتيش مرتب شه

ممنون عزیزم
حالا هنوز معلوم نیست عکس العمل واقعی علیرضا چیه! در آینده و دفعات بعد معلوم میشه، به نطرم این آرامشش برخاسته از شوکه شدنش بود، اگر دفعات بعد هم همینطور باشه اون موقع باید جشن بگیرم دیگه
چقدر هم خطرناکه! که سرشونو حرکت میدن موقع کار با قیچی


الهام(مامان اميرحسين)
16 مهر 92 15:07
ايشلا دوماديش...
فرشته ي كوچولو روزت مبارك...
http://www.8pic.ir/images/57581057698586571269.jpg



به همچنین دومادی پسر گل خودت
ممنونم
مامی امیرحسین
16 مهر 92 15:53
آورین آورین


ممنون ممنون
این آورین همون آفرین خودمونه دیگه؟!
مامی امیرحسین
16 مهر 92 15:56
راستی 1سوال

مهتاب جون شما مسافرت که میرین علیرضا تو راه اذیت نمیکنه؟ بهانه گیری نمیکنه؟ چجوری سرشو گرم میکنی؟

راستش تو مسیر تهران اصفهان معمولا نصف راهو میخوابه، بهتره زمان خوابش رو تو سفرتون بندازین
بقیش رو هم به خوردن و بازی (کلاغ پر، لی لی حوضک، کتاب نشونش دادن و شعر خوندن و...) خلاصه با پایین اوردن فک خودم از بس حرف میزنم طی میکنیم
البته بگم یه چند دقیقه ای هم کاملا به سرش میزنه و با هیجی اروم نمیشه تا بالاخره شیر میخوره و میخوابه
اگه بتونی کاری کنی که یک بار اولش خواب باشه یک بار هم آخر سفر خیلی براشما و خودش قابل تحملتره
خوش باشین
شاپرک
16 مهر 92 19:00
عزیزم چه گل پسر خوبی آفرین


ممنونم
مرمر مامان محیا
16 مهر 92 23:44
چ. تجربه ها مشترکی دارن این دو تا.محیایی هم 11مهر رفت ارایشگاه.موهاشم کپ کوتا کردن.هرچند خیلی کوتاه شد.ولی مرتب شدو حالا قشنگ بلند میشه.
بهرحال
مبارکت باشه مرد کوچک. دوست داشتنی

علیرضا رو دوشنبه بردیم، بعدش تازه فهمیدم روز اول ذی الحجه هم بوده، به یاد کوتاهی موی حاجیها افتادم
حالا اگه بگم همسرم به من گفته بود موهای پسری رو کوپ بزنیم که البته نشد دیگه چی میگی؟ عجب سوپر تفاهمی داریم ما؟؟! کوتاهی موی محیا خانوم هم مبارکه!





محبوبه
17 مهر 92 14:03
ماشاله گل پسري.موهاشم مبارك باشه.
قيافه اش ديدني بوده لابد.آخه ميگي انگار شوكه شده بود.


ممنونم
راستی شما باعث شدی ببرمش ارایشگاه
از روزی که شما گفتی کوتاه نمیکنی موهاشو؟ هم خودم هم همسرم تازه فهمیدیم چقدر موهاش نا مرتب بوده
ممنونم
رزماری
17 مهر 92 14:56
خانم !
این پسر ما آقا بود از قبل


شما لطف دارین رز ماری خانوم
مامان سبا ازمشهد
18 مهر 92 1:18
سلام منم همسن شماهستم.برای خرید لباس نی نی میتونید برید بازار امام زاده حسن کوچه شهیدجوادخردپی.تازه عبدل آباد هم میتونین برین بگیدخونه تون حوالی کجاست تا راهنماییتون کنم.


علیک سلام
ممنونم
اما اونجا به ما خیلی دوره
ما حدودا شرق تهران هستیم، نزدیکای تهران پارس هستیم