علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 20 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

سفرنامه اصفهان (مهر92)

1392/7/7 22:50
نویسنده : mahtab
2,431 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم

چهارشنبه ساعت سه و نیم عصر راه افتادیم به سمت اصفهان و ساعت 9 شب رسیدیم.

پنجشنبه صبح چهار نفری  با مادر همسری رفتیم میدان نقش جهان و یه کمی گشت زدیم و یه کمی هم خرید کردیم از جمله روسری برای من و دو تا کفگیر مخصوص درست کردن ِ بریان  و یک صندلی تاشو برای مادر همسری که این روزها پاهاشون خیلی درد میکنه. مهمتر از همه اینکه در مسیر بازگشت از بستنی فروشی محبوبمون که تو چهارباغ، سر ِ شیخ  بهاییه بستنی ِ قیفی ِ دستگاهی  زدیم تورگ (به همسری گفتم کاش میشد ازشون بستنی خرید و آورد تهران، به اون خوشمزگی تهران پیدا نکردیم، امیدوارم دلتونو آب ننداخته باشمچشمک)

عصر هم سه نفری رفتیم باغ پرندگان، پسری معمولا تو جاهای جدید به خاطر هیجان بالاش خوابش نمیبره و به محض نشستن تو ماشین میخوابه، اون روز هم تو ماشین خوابش برد، من باورم نیمشد که بتونیم تو پارک بیدراش کنیم اما همسرم میگفت نگران نباش، بیدرا میشه، خوبه زود رفتیم چون تو شش ماهه دوم سال ساعت بازدید  فقط  تا ساعت 5/30  هستش،  با اینکه ما هم فقط یک ساعت وقت داشتیم اما خوب بود و تونستیم از همه قسمتها بازدید کنیم، پسری رو  هم همون اول پارک بیدار کردیم و با حالت خوابالوش تا فضای اونجا و درختها رو دید شروع کرد به اشاره نمودن به این ور  اون ور و خلاصه تا آخر همش داشت با دست به جوجوها اشاره میکرد  و تو  عکسها پیداست که چقدر حواسش به محیط بوده چون اصلا سرش رو به دور بین نیست و مدام باید صداش میکردیم و با این حال توجه نمیکرد ...

جمعه صبح یه سری به باغ پدر همسری زدیم و جاتون خالی زالزالک جمع کنون داشتیم، گرچه هنوز خوب نرسیده بودن، بعدش هم برگشتیم خونه و پسری رو حموم کردم بس که تو خاکها غلت زده بود و خودشو کثیف کرده بود، و بعد از اون رفتیم خونه دایی بزرگه  همسری تا از خانومشون که چند وقت پیش دستشونو عمل کرده بودن عیادت کنیم.

بقیه روز رو هم در معیت خونواده همسر ی و چند تا مهمون گذروندیم البته شستشوی اتولمون هم همراه با آب بازی پسری  تو برناممون بود.

شنبه صبح ساعت 8 صبح هم راه افتادیم به سمت خونه زندگیمون و خدا رو شکر ساعت 3 خونه بودیم. ناهار رو هم جاتون خالی در مجتمع مهتاب و در حالیکه پسریمون تو کالسکش خواب نوش جان میکرد صرف نمودیم.

پی نوشت: پسرمون ناهارشو که براش نگه داشته بودم بعد از بیدار شدن از خواب و نزدیکیهای شهرمون نوش جان کرد.

از اونجا که دیدم خیلی از عکسهای باغ پرندگان ِ پسری خود به خود سکرت افتاده تصمیم گرفتم که پست رمزی نذارم برا عکسها و این شد که عکسها فقط مربوطه به باغ پرندگان.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ترنجي
7 مهر 92 8:40
ببين ما ميش ب افان در رفت وامديم دال فت اي يك بار بداين پسركمونو هنوز نبرديم باغ پرندگان


همینه دیگه، قانون طبیعته که ادم از هرچی که بهش نزدیکه کمتر استفاده میکنه
محبوبه
7 مهر 92 8:46
رسيدن بخير مهتاب خانوم
اميدوارم خوش گذشته باشه بهتون و بلاخره فكر كنم تونستيد يه جاي اصفهان رو بگردين
روسري و كفگيرها هم مبارك
عليرضاي شيطونك.توي همه عكسا انگشت اشاره اش به كاره
موهاي عليرضا رو كوتاه نميكنين ماماني؟
عكساش از پشت سر شبيه دخملياس


ممنونم
جای شما خالی
ممنونم
هنوز موفق نشدیم
شاید لازم باشه ارایشگاه بیرون رو امتحان کنیم
مرضيه (مامان محمدمهدي)
7 مهر 92 9:30
سلام مهتاب جون
رسيدن به خير
هميشه به سفر و گردش خانم


ممنون عزیزم
به همچنین شما
مهدیه ( مادر دختری)
7 مهر 92 9:39
دلمون از بستنی آب نشه! از باغ پرندگان و نهار تو مجتمع مهتاب آب نشه هم همینطور ، خرید تو بازارای اصفهانو چیکارش کنیم؟ اونو کجای دلم جاش بدم؟؟؟
همیشه به سفر و گردش
عکسای علیرضا هم بیشتر مثل اینه که تو کلاس درس یا مثلا تحقیقات باشه! شدیدا در حال توجهه!! خیلی بامزست!
مخصوصا این عکسشکنار بوقلمونا و اون توکائه! اونی که داره بهش اشاره میکنه!
عکس سومی هم که بیییییییییی نهایت بامزه افتاده. آدم دلش می خواد از پشت بره بگیردش و بخوردش!!!
من از باغ پرندگان اصفهان اون جاشو دوست دارم که یه روستای کوچولو موچولو شبیه سازی شده!

چی میتونم بگم جز اینکه ایشالا به زودی بری و از بازار زیباش کلی خریدای جورواجور انجام بدی
من که سیر نمیشم و هر چی بخرم باز هم دلم اونجا جا میمونه
ممنون از این همه تعریفت عزیزم
منم اون قسمتشو دوست دارم اتفاقا از پسری یه عکس خیلی زیبا از اون ویو هم دارم
شاید براتون بذارم


شاپرک
7 مهر 92 10:11
همیشه به تفریح و شادی
خوش بحالتون که تونستید برید مسافرت و خرید- من مه به خاطر حال بد رها 10 روزه خونه نشین شدم حسابی
فدای پسرک شیطون و کنجکاو بشم من عزیزم


ممنون عزیزم
ایشالا شما هم به زودی سه نفر خواهید رفت
امیدورام زودتر خوب شه این دخملکمون
خدا نکنه خاله جونی
مامانی محمد طاها
7 مهر 92 10:40
سلام مامان علیرضا جون
سفر اصفهان نصف جهان که خوش گذشت معلومه با بستنی که تهران پیدا نمیشه و خرید توی بازار و گردش توی پارک پرندگان و یه خانواده خوشحال خدا برا هم نگه تون داره همیشه سبز باشید


علیک سلام
ممنونم
الهام (مامان امير حسين)
8 مهر 92 15:30
سفرنامه تون منو كشته!!
بخور بخوره كه همش!!؟
بستني هاي اونجا لگه نداره هوس كردي بگو برات پست كنم!؟
دلت آب بشه !!



چه کنیم که متاسفانه ما ایرانیها تفریحمون با خوردن عجینه
خوش به حالتون بخورین به یاد ما باشین
شهره
8 مهر 92 16:20
معلومه که حسابی خوش گذشته اونم سفر اصفهان
قربونش برم علیرضا چقد براش جالب بوده چه دقتی میکنه حتما کلی چیزای جدید وارد ذهنش کرده
منم دلم میخاد عسل یکم عاقل تر بشه ببرم اینجور جاهارو ببینه
خوش باشین همیشه


بله دیگه بچه ها مدام در حال کاوش جهان اطراف و یادگیری هستن
ایشالا به زودی شما هم دخمل گلتونو با خودتون میبرین بیرون و سه نفره های خاطره انگیزی خواهید داشت
رزماری
11 مهر 92 17:31
رسیدن بخیر مهتاب جون . خدا رو شکر بهتون خوش گذشت .راست میگی علیرضا جون چقدر محو تماشای پرندگان شده بود .جانم جوجو دیده بود