ماه ِ مبارک ِ رمضان و پسرک و افطاری + 26 رمضان
سلام
پرونده ی افطاری دادن های امسال ما هم بالاخره دیشب بسته شد.
مهمونی افطاری جمعه 4 مرداد به خونواده ی همسرم البته به جز مادر و پدرشون که اصفهانن و خواهرشون که خارج از ایران، فتح بابی بود بر میزبانی ِ امسال ِ ما از میهمانان خدا.
پنجشنبه 10 مرداد میزبان خونواده ی خودم بودیم که البته امسال یک عضو جدید هم بهشون اضافه شده بود ( به جز پسر ِ ما)، و یه جورایی گذاشتیم به جای مهمونی ِ پاگشا
و نهایتا دیشب هم یکی از دوستان همسرم به همراه خانمش مهمونمون بودن.
برای دو میهمانی اول پسرکمون هربار به مدت ِ یه صبح تا عصر جهت خلاصی من از شیطونیهاش و اذیتهاش خونه ی مامانم بود تا بلکه من به کارهام برسم، دفعه ی اول همراه باباش صبح ساعت 10 رفت اونجا و ساعت 4 برگشت، جالبه که بگم برای اولین بار بود که کنار راننده نشسته بود، دفعه ی دوم دوباره با باباش رفت اونجا اما با بابام اینا برای افطار مشرف شد خونمون
و دیروز هم پدرم خودش اومد و پسرکو بردش خونشون و عصر برش گردوند.
خدا رو شکر با این رفت و آمدها هم به تنها نشستن تو ماشین کمی عادت کرد و هم به خوابیدن بدون شیر، البته کم اذیت نکرده مامان و خواهرم رو برای خوابیدنش اما هر سه روز حداقل یک ساعتی رو اونجا خوابیده.
در طول مهمونیها هم در کل بچه ی بدی نبود اما بالاخره بچه ها بدون اذیت هم که نمیشن
حالا بگم از مهمانی هایی که تو ماه مبارک برای اولین بار با پسرمون رفتیم:
به جز خونه ی پدرم که مهمونشون به حساب نمیاییم و هروقت خواستیم رفتیم و می ریم لیست میهمانیهایی که تو این ماه رفتیم بدین شرح میباشد:
منزل مادربزرگم، دختر خاله ام، منزل پدر ِ دامادمون، و دو بار هم خونه ی برادرم مهمان بودیم (ویلای رودهن و خونه ی تهران)، محل کار همسرم و همچنین خونه ی خواهرشون.
حالا که از مهمونیها گفتم خوبه از سحر ها و افطارهای خونه خودمون هم تعریف کنم،
موقع افطار که معمولا پسرک بیداره اما مثل آدمهای روزه لب به چیزی نمیزنه، خیلی بی اشتها شده این روزها، البته در کل بچه ی خیلی خوش خوراکی هم نیست
سحری رو معمولا یا از صبح درست میکردم یا بعد از افطار، البته بنده خدا همسرم، نتونستم آنچنان بهش رسیدگی کنم، چند تا از روزه هاش رو بی سحری گرفت، چند تاش رو هم به خاطر معده درد خورد، بقیش رو هم با سحری های چپر چلاقی که براش درست میکردم گرفت. ولی با این وجود باز هم قدردانه و میگه "میدونی صواب روزه ای که مرد میگیره به همسرش هم میرسه؟"
یکی دو شب اول پسرمون سحرها بیدار میشد اما سحرهای بعدی نه.
خیلی از سحرها به خاطر همزمانی ساعت شیر خوردن پسرک با وقت غذاخوردن همسرم، مجبور بودم کنار پسرک باشم و طفلکی همسری تنها غذا میخورد، برا همین بود که همش شبها بهم میگفت کاش میشد یه کم بیشتر بیدار بمونیم و با هم سحری بخوریم، من هم میگفتم نه، بیدار موندن تو سحر خیلی ارزش داره، جالب این که از اینجا مونده از اونجا رونده میشدیم، سحر نه اون اشتهای خوردن داشت و نه من توان بیدار موندن.
خلاصه با هر سختی و مشقتی که بود ماه مبارک رمضان امسال هم داره یواش یواش از پیشمون میره، من که خیلی غصه خوردم از اینکه نتونستم روزه بگیرم، این پسر مگه دست از سر این شیر برمیداره؟
به قول مامانم ماه رمضون تموم میشه، روسیاهیش برا اونایی میمونه که بی دلیل از زیر روزه گرفتن سر میخورن.
تولد نوشت: راستی امروز دقیقا یک سال قمری از به دنیا اومدن پسرمون میگذره، امروز روز تولد پسرمونه البته به ماه قمری. عزیز دلم امیدوارم 120 ساله بشی، همیشه سالم باشی و بزرگ که شدی بشی یکی از بندگان صالح خدا، آااامین
دعا نوشت: در این روزهای باقیمانده مارا از دعای خیرتان فراموش نسازید.