علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 5 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

تقویمی که آمدنش را نوید می داد...

امروز، دیدن فروشنده ای داخل واگن قطار شهری مرا به یاد سال گذشته، همین روزها انداخت این فروشنده با فروختن تقویم کوچک سال جدید  مرا در خاطره ای زیبا از روزهای انتظار آمدن پسرم غرق نمود پارسال این موقعها هنوز یک کلاس دو واحدی داشتم و یکی از روزهایی که با مترو به دانشگاه میرفتم (البته ابتدای بارداری بود و سوارشدن به مترو هنوز برایم قدغن نبود) یکی از این تقویمها را خریدم، تنها و تنها به نیت پیداکردن روزهایی که احتمالا در آن پسرم به دنیا می آمد و آن تقویم اتفاقا تقویمی است پر از جملات عاشقانه و زیبا که تا کنون تعدادی از آنها مهمان صندوق پیامکهای همسرم نیز گشته است و این خاصیت بر خاظره انگیز بودنش می افزاید امروز این فروشنده عجیب برایم خ...
8 بهمن 1391

دلنوشته ای برفی برای پسرک

عزیزم نمیدونی مامانت چقدر بارون و برف رو دوست داره و تو روزهای بارونی یا برفی چه حس و حال خوبی داره؟! راستی پسرکم میدونستی هر وقت بارون یا برف میاد حس شاعری مامانتم گل میکنه؟! اما خیلی وقته دیگه نه فرصتش هست و نه ... امروز، روزی که دقیقاشما وارد پنج ماهگی شدی، برای اولین بار بعد از مادر شدنم داشتم یک روز برفی رو تجربه می کردم، شعف و هیجان راه رفتن در یک روز برفی به حس زیبای مادریم اضافه شده بود و نمیتونم بگم چقدر خوشحال بودم، تازه همه ی این میزان شادی رو اضافه کن به اینکه شما هم کنارم می بودی، فکر کن اون موقع دیگه چی میشد؟! امروز برای کار پایان نامه باید می رفتم پیش استاد مشاورم، مامانی اومد خون...
29 دی 1391

تنهایی ِ واقعی...؟!

میدونی تنهایی واقعی یعنی چی؟ - یعنی کمتر از همه بهت اس ام اس بدن؟ - نـُچ - مخاطب خاصت همراه اول باشه؟ - نـُچ - هر وقت صدای اس ام اس گوشیتو میشنوی مطمئن باشی ایرانسله؟ - نـُچ - اگه یه روزه تمام گوشیت سایلنت باشه هیچی میس کال نداشته باشی؟ - نـُچ - کسی روز ولنتاین رو بهت تبریک نگه؟ - نـُچ پس چی؟ - تنهایی واقعی، یعنی گل سر سبد آفرینش باشی. هر صبح و شب برای شش میلیارد نفر آدم دعا و  گریه کنی.صاحب مهربون ترین قلب عالم باشی ولی پست هایی که به تو مربوط میشه همیشه کمترین  لایک رو داشته باشند.حتی کمتر از مسخره ترین جوک ها!! ...
29 دی 1391

5 ماهگی پسرک با پستی شله قلمکار!

26دی ماه 90 در سرنوشت امروزم که پسرک 5 ماهه ام را در آغوش گرفته ام عجیب نقش آفرین بوده است دقیقا یک سال قبل در چنین روزی بود که با انجام دومین سونوگرافی دوران بارداری ام، برای اولین بار  صدای قلب موجود درونم رو شنیدیم، براساس تجربه بارداری ناموفق قبلیم (سال 89 و در هفته 8)  میدونستیم که این سونو بسیار نقش آفرینه و  شنیده شدن صدای قلبش جوازیه برای ماکه هم خودمون باور کنیم که قراره صاحب نی نی بشیم هم بتونیم بقیه رو خبردارکنیم، با اینکه فرداش امتحان داشتم نه خودم دل تو&nbs...
25 دی 1391

همه کودکان باهوشند اگر... (بخش 3)

اسم کتاب: همه کودکان باهوشند اگر... نویسنده: دکتر میریام استاپرد مترجمین: دکتر سهراب سوری و امیر صادقی بابلان صفحه 40 تا 48کتاب خودم نوشت1: همانطور که قبلا هم گفتم مواردی که در اینجا گرد آوری شده است صرفا نکات جالب توجه خودم بوده است و به هیچ وجه شامل کل مطالب نمیباشد. رشد مهارتهای دستی دو بازتاب چنگ زدن(چنگ زدن کودک به هر چیزی که باگرفتن اشیا با  دستش تماس پیدامیکند) و یکه خوردن (باز شدن ستاره ای انگشتان به سمت بیرون) که از بدو تولد وجود دارند باید از بین بروند تا دو مهارت  چنگ زدن ارادای و نوشتن با مداد در او ایجاد گردد. کودک از دهان خود به عنوان عضو اصلی لامسه استفاده میکند و بعد از مدتی انگشتان جای...
24 دی 1391

کوکم به وقت مادری

تبصره نوشت: از آنجا که ممکن است متن حاضر اثرات مخربی بر روح وروان بانوانی داشته باشد که هنوز طعم دلنشین مادری را نچشیده اند لازم است اضافه کنم که مادران با وجود تمام سختیهایی که تحمل میکنند حاضر نیستند یک لحظه بدون کودکشان زنده باشند و حتی اگر به قبل از بارداریشان برگردند باز هم همین راه سخت اما شیرین را برمیگزینند.  لطفا مادران عزیز هم نظر موافق یا مخالف خودرا مطرح کنند. ا ز غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره‌ی کبود، اگر عشق نبود            قیصر امین پور و از انواع عشق، عشق به فرزند در نوع خود بی نظیر است... امروز دقیق...
20 دی 1391

یک پست تصویری خصوصی

 عکسها حذف شدند از یکی دو هفته قبل از اتمام سه ماهگی پسرم تلاش میکرد تا اشیا رو  دستش بگیره،  اولین چیزی که به دستش گرفت این جغجغه بود، از تمرکزی که کرده معلومه تازه کاره ازقبل از دو ماهگی پسرم، کتابهای تقویت هوش نوزاد رو بهش نشون میدادیم، بعد از مدتی شروع کرد به گرفتن برگه های کتاب و سرگرم شدن با اونا، این شد که مجله های خونده شده رو جلوش میذاشتیم، حالا مدتیست پسرم هم عکسای مجله رو میبینه و هم اونا رو مچاله و پاره میکنه   پوشوندن این لباس که هنوز براش بزرگه از کارهای خاله خانمشه که هروقت میاد اینجا پروژه پرو لباس پیاده میکنه رو این پسر بیچاره ی ما 16 دی روز تولدم بود، با جشن تولدی کم نظیر و ه...
20 دی 1391