علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

اولین کالسکه سواری پرمشقت

1391/8/4 22:01
نویسنده : mahtab
409 بازدید
اشتراک گذاری

18شهریور91 

دیروز من و بابایی تصمیم گرفتیم شما رو با ماشین خودت یعنی همون کالسکتون ببریم مهمونی، خونه

عمه خانومتون که بهمون دور نیست و میشه پیاده رفت. بعد از آماده کردن وسایل سفر، (آخه کیف

وسایل مورد نیاز شما دست کمی از ساک و چمدون مسافرتهای زمان دو نفریمون نداره) شما از خواب

بیدار شدی و شروع کردی به اعلام گریه جهت خوردن شیر، وما سرخورده دست از حرکت برداشتیم و من

مشغول فریضه شیر دادن گشتم و پدر هم همچنان در پی رفع نگرانی  من که ممکن است هر لحظه

مهمانی سر برسد و خونه ی شلوغتر از بازار شام ما آبرومونو ببره، به مرتب کردن خانه و جمع و جور کردن

می پرداخت و شما مصرانه به شیر خوردنت ادامه میدادی که من تصمیم شومی گرفتم و با گذاشتن

انگشت کوچکم (به توصیه جامعه پزشکان اطفال در مواقع مورد نیاز برای فرار از دست شیر خوردن نی نی

ها) منبع تغذیه را از شما گرفتم و یا بهتر بگم شما رو به زور از منبع تغذیه جدا نمودم، من وبابایی ضمن

تحمل عذاب وجدان ناشی از کامل شیر نخوردن شما شروع کردیم به انتقال شما به کالسکتون و نگران

بودیم از اینکه ممکنه هر لحظه با گریه هات همسایه ها رو خبرکنی اما در عین ناباوری دیدیم شما با

چشمانی باز و چهره ای گشاده به ما نگاه مینمودی و از گریه های غر آلود همیشگی ات پس از اتمام

شیر خوردن که من اونا رو میذارم جای تشکرت ازخودم خبری نبود. خلاصه کالسکه رو به بیرون از خونه

بردیم و افتتاحش کردیم. بابایی مسیولیت روندن ماشین شما رو بر عهده گرفت و البته چون اولین بارش

بودکمی معذب بود و به من میگفت برو از جلو منو نگاه کن و ببین مسخره نیست قیافم حین هول دادن

کالسکه؟ ومن محض شوخی میگفتم نیستی ببینی یک آقای مهندس اتو کشیده موقع روندن کالسکه چه

شکلی میشه؟ و اون باز معذبتر میشد،انقدر توراه در مورد این موضوع حرف زدیم وخندیدیم که احساس

میکردم همه رهگذرا فهمیدن اولین باره که نی نی رو سوار کالسکه کردیم و اومدیم بیرون

از این قسمت ماجرا که بگذریم میرسیم به وصف خیابونهای صاف و مهیای کالسکه سواری

از حدود 15 دقیقه ای که طول کشید تا به خونه خواهر همسر برسیم فکر کنم 10 دقیقش رو من داشتم

به همسر در حرکت کالسکه کمک میکردم، از بس که ماشالا خیابونامون بی چاله چوله و صاف و صوفن

یا باید از روی جوی بلند میکردیم کالسکه رو یا از روی جدول های خوشگلی که وقتی به چهار راه میرسی

یکدفعه جلوی پاهات سبز میشن یا از روی تپه های ساخته شده از خاک و سنگی که که از کندن پیاده

روها درست شده بودو شهرداری هنوز نرسیده بود پرشون کنه، به همسر گفتم حالا این که نی نیه بیچاره

معلولین چیکار میکنن؟

آنقدر با سختی رسیدیم اونجا که وقتی رفتیم داخل خونه، عمه ای گفت چرا انقدر خسته و نالانین؟ و ما با

افتخار گفتیم آخه با کالسکه اومدیم

اما بخش جالب قضیه این بود که باوجود این همه شرایط نامناسب و اینکه من گفتم الان بچه از این همه

بالا پایین افتادن حالت تهوع میگیره در دقیقه 5 حرکت شما به خواب ناز فرو رفتی و مانتیجه گرفتیم شما

خیلی کالسکه سواربی رو دوست داری و ماییم که باید با سختیهاش کنار بیاییم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)