11 هفتگی نی نی
امروز دقیقا یازده هفته از اومدن مسافر کوچولومون میگذره و ما با اومدنش یک پله که نه صد پله به
خوشبختی نزدیکتر شدیم.
نی نی تو این هفته ای که گذشت دیگه کامل به صدای صحبت کردنمون واکنش نشون میده، وقتی به
طور ایستاده تو بغلمونه گردنشو نگه میداره و سرش رو به طرف صدا میچرخونه. دو سه باری خنده صدا دار
کرده و موقع ذوق کردن از دیدن عروسک های رنگی آویز موزیکال تختش یا دیدن چهره پر از اغراق من و
باباش موقع حرف زدن، صداها یی از خودش در میاره که به وضوح حاکی از خوشحالی و ذوق کردنشه.
تو اون مستند مربوط به رشد نی نی ها که تی وی تا حالا صد دفعه نشون داده، دیدیم که یه نی نی
دو سه ماهه با مامانش میره فروشگاه و فروشنده برای شوخی کردن با نی نی زحمت میکشه و زبونشو
در میاره بلکه نی نیو بخندونه، فرداش موقعی که نی نی دوباره با مامیش میره اونجا نی نی با در آوردن
زبونش میخواد بگه که من شما رو شناختم، همونی هستی که دیروز بهم زبون درازی کردی
خلاصه بابای منم یه بار برای امتحان این کارو کرد حالا نیستین ببینین چه جور یاد گرفته که زبون کوچولوشو
بیاره بیرون و ذوق کنه و بخنده، حالا این بازی با اینکه چندان مودبانه نیست شده یه سرگرمی برای
هممون
توی این هفته نی نی یاد گرفته وقتی روی پاهاش نگهش میداریم کاملا استوار و محکم روی زمین بایسته
و عجیب منظره خنده دار یه دیدن ایستادنش، به قول باباش حتی فرض کردن راه رفتن یه نی نی با این
قد و قواره هم آدمو از خنده روده بر میکنه و یاد آدم کوتوله های کارتون گالیور و لی لی پوت میندازه
از شیطونیهای موقع شیرخوردنشم که هر چی بگم کم گفتم، هم میخواد شیر بخوره هم تمام محیط و
اطرافیان رو بطور کامل زیر نظر داشته باشه و اینطوریه که شیرشو کامل نمیخوره و چند دقیقه بعد دوباره
گرسنه میشه و این سیکل معیوب همینطور ادامه پیدا میکنه
یادم رفت بگم وقتی گرسنشه و غر میزنه یا گریه میکنه تا بهش شیر بدم بعدش که میفهمه دارم آماده
شیر دادن میشم یه صدای بامزه که هم شبیه غر زدنه هم شبیه حرف زدن تولید میکنه، اگر هم شیرش
خیلی دیر بشه موقع خوردن غر غر میکنه انگار داره دعوا میکنه که چرا زودتر بهم شیر ندادی
این روزا انرژی نی نی خیلی بیشتر شده و گاهی ازاصابت دستاش به صورتم دردم میگیره و وقتی به روی
شکم روی دستام میگیرمش تا باد گلو بزنه پاهاشو محکم به عقب حرکت میده یا بهتر بگم پرت میکنه، تا
بره جلو تر، این حرکتو برای گرفتن عروسک یا اسباب بازی که جلوی چشمش میگیریم هم انجام میده،
از آویز موزیکالش هم خیلی خوشش میاد و وقتی میذاریم توی تختش و اونو روشن میکنیم کلی ذوق میکنه
و با تقلای فراوان سعی میکنه عروسکاشو بگیره که البته نمیتونه و ناراحت میشه و عصبانی و مجبور
میشیم بلندش کنیم
فکر کنم میخواد هر چه زودتر به چهار دست و پا رفتن بیفته،
قربون گل پسرم بشم که انقدر عجله داره و اصلا آروم و قرار نداره
نوشته شده در چهارشنبه 10آبان ماه 91