علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

هدیه ای از سوی گل پسری در روز میلاد

1392/10/29 22:37
نویسنده : mahtab
388 بازدید
اشتراک گذاری

یادم نمی ره امروز رو،

یادم نمی ره لطفهایی رو که در حقم شد،

یادم نمی ره...

امروز برای من یکی از بهترین روزهای عمرم  بود...

روزی بود که فهمیدم اگر خدا بخواد هر چیزی ممکنه...

روزی بود که شعفی وصف ناشدنی در دلم داشتم...

خدایا ممنونتم

 

 

پی نوشت: امروز برای چیدن بخشی از وسایل خواهری به منزلشون رفتیم، من که خودم رو برای تمام  وقت بغل نمودن پسری و محروم موندن از هرگونه کمک آماده کرده بودم در کمال ناباوری با بزرگترین  سورپرایز ممکن از  سوی پسری روبه رو شدم، چند ساعتی رو بدون حضور من و دیدن من و نوشیدن  شیر من نزد خونواده همسر خواهرم در سه طبقه پایین تر از جایی که من مشغول پاره ای خدمات بودم گذروند و هربار با دریافت خبر مبنی بر خوب بودن حال و احوال جسمی و روحیش از سوی خواهرم و همسرش بیش از پیش بر تعجبم افزوده میشد و ایضا بر میزان شادی و شکرگزاری ام، چون تو این مدت اخیر خیلی سخت پیش می اومد از من دور بشه و بساط دوستی پهن کنه با دیگرانی غیر از خودمانی ها، البته بگم که  این خونواده واقعا مهربونن و بچه دوست، و من حالا با این رفتار پسری به معنای واقعی کلمه بر روی ابرها سیر می کنم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

منم لیلی
29 دی 92 23:48
mahtab
پاسخ
کجاش خنده داشت؟
مهدیه
30 دی 92 10:18
خیلی خوشحال شدم خدایی آدم خوشحال میشه! تبریک میگم. ایشالا شادیت مستدام باشه
mahtab
پاسخ
ممنونم خدایی... از شکلک نیشخندی که گذاشتی معلومه که میدونستی مستدام نیست، امروز کاملا جبران کرد
ننه علي
30 دی 92 22:50
كاهي وقتي كه اصلا انتظارشو نداري با هات همكاري مي كنن
mahtab
پاسخ
نمیدونم چرا یاد این شعر افتادم: "گاهی گمان نمیکنی و می شود"
مرمر مامان محیا
30 دی 92 23:47
اره بابا امروز من محیا رو بعد س ماه بردمش مهد ظهر رفتم دنبالش حاضر نبود بیاد ب نی نی هااعتماد کنیم
mahtab
پاسخ
بچه ها همینن، اصلا قابل پیش بینی نیستن
مامان آرتین
1 بهمن 92 1:23
چه خوب.مثل آرتین که در کمال ناباوری وقتی ما برای چیدت حهیزیه رفته بودیم خیلییی همکاری کرد و اصلا اذیت نکرد.
mahtab
پاسخ
چه عالی، خداروشکر ایشالا خوشبخت بشن، مبارکه
hUwAnw3KEJZnnsa7KDx2-BuDnR7ScFXv_gJY4iI20Xg.
1 بهمن 92 8:43
کم کم که بزرگ میشه مستقل میشه.. جهاز خواهرتم مبارک باشه... چقدر جاز چیدن خوبه... همه چی نو و خوشگل ذوق و شوق شروع یه زندگی جدید هم بهش اضافه میشه دیگه ببین چی میشه امیدوارم که خوشبخت بشن...
mahtab
پاسخ
ممنون عزیزم ان شاء الله همه جوون ها
مرضيه (مامان محمدمهدي)
1 بهمن 92 9:11
اول از همه عروسي خواهر گرامي مباركا باشه دوما به اين چيزا دل خوش نكن، بچه ها اصلا قابل پيش بيني نيستند
mahtab
پاسخ
ممنونم همون روز هم کاملا تو شوک بودم و امروز و دیروز دیگه کاملا از شوک خارج شدم و کلا واقع بین شده ام
شاپرک
1 بهمن 92 10:54
خوشبحالت امیدوارم همچنان این روزها برایت تکرار شود
mahtab
پاسخ
اگر میدونستی که دیروز و امروز چه برسرم آورد جمله اولتو نمیگفتی و ممنون بابت جمله دومت، ان شاء الله
منم لیلی
1 بهمن 92 15:07
پسرتو تصور کردم که داره واسه خودش بیخیال اونجا بازی می کنه
mahtab
پاسخ
بازی که چه عرض کنم اما بازیشون داده بود حسابی با کارتون و موبایل و خوراکی و موسیقی و حرکات موزون و خلاصه به هر روشی که میتونستن سرگرمش کرده بودن
مژگان امینی
2 بهمن 92 12:24
مهتاب جان نگران نباش بالاخره علیرضا هم مرد می شود آن وقت یکی باید بیاید تو را از او جدا کند که احتمالاً عروس خانم می باشند.
mahtab
پاسخ
ممنونم ان شاء الله البته منظورم دیدن روز عروسیش است نه جدا شدن ما ازهم توسط عروس خانوم
محبوبه
3 بهمن 92 16:57
خوب منم بودم سرم به اونهمه چيزاي گوناگون گرم ميشد و مامانم خوشبحالش ميشد روزاي خوبي دارين به سلامتي ايشاله به خوشي.حالا كي عروسي خاله عليرضا هست؟
mahtab
پاسخ
عزیزم البته بگم پسری روز اول و اون روزی که کلی ذوق زدم کرد خونه مادرشوهر خواهرم بود (طبقه اول) و پیش ما و بین اونهمه وسایل نبود و دقیقا چون روز بعدش اول اومد خونه خواهرم و دید که اونجا چه خبره دیگه هیچ جوره حاضر به ترک اونجا نشد