علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

چند راهی

1392/9/24 9:16
نویسنده : mahtab
398 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اومده بودم که از خودمون براتون بگم،

از پنجشنبه و جمعه ای که گذشت،

از سفر اصفهان،

البته سفر همسرم،

اومده بودم تا از یک  روز و نصفی بی حالی و بد اخلاقی و تب پسرک بگم،

از ورم کردن لثه و معلوم شدن اثر دندونی که باعث اون حالاتش شده بود و ایضا علت نرفتنمون همراه همسرم،

از دلتنگیهام بگم و ...

اما تازه متوجه شدم که اینجا یه دنیای مجازیه،

اینجا جایی نیست  که  با چند روز نبودن ما  و ننوشتنم ضرورتا کسی  نگران بشه،

اینجا قرار نیست دل کسی برای ما بتپه،

اینه که چند روزه یه کمکی دل سرد شدم،

از نوشتن نه،

از اینجا نوشتن،

انگار اینجا بیشتر به درد اونهایی میخوره که از ارتباط نداشتن با اونی که دارن نوشتشو میخونن حس بهتری دارن تا داشتنش،

در حالی که من وقتی میبینم تعداد دوستانی که معمولا چراغ خاموش به اینجا سر میزنن خیلی بیشتر از دست خط های به جا گذاشته از اونها برای منه، حال بدی پیدا میکنم، در خودم احساس نقص میکنم و دچار شک میشوم، نه شک به دوستان، بلکه به احساساتی که همراه  نوشته هام به اون ها تزریق کردم، به احساساتم شک میکنم،

و حالا مانده ام سر چند راهی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

خواهر فرناز
24 آذر 92 9:25
مهتاب جونم سلام عزیزم ممنون بابت لطفت تو کامنت دعوام کردی؟ الان دارم غصه میخورم قربونت برم چرا دل سرد شدی؟همه اینا دوستای مجازین شمامگه برای اونا مینویسی؟منم اوایل ن6راحت بودم چرابهم سر نمبزنند و....خیلی اذیت شدم اما بعدش باخودم فکر کردم مگه من برای اونا مینویسم که ناراحت باشم میاند یانه من برای دل خودم مینویسم برای عشقم فرناز مینویسم یادگاری برای اون مینویسم پس دیگه برام مهم نیست میاند نمیاند میخوانند بانه؟!چراغشون خاموشه یاروشن! خودما عشقه خواهرما عشقه برای چی برای یکسری ادمی که نه میشناسم نه چیزی روح خودم اعصاب خودما اذیت کنم عزیزم خیلی ناراحتی پستات را رمز دار کن تا همه نخوانند رمزشم به دوستای نزدیک ترت بده یااصلا به کسی نده من چی بگم کت فامیل ادرس وب فرناز دارند ودیوانه ام کردند خسته شدم از دستشون مدتیه چیزی ننوشتم ببینم ول میکنند برندیانه والان میبینم اکثرمامانا این مشکل براشون پیدا شده امیدوارم تجربه ام به دردت بخوره
mahtab
پاسخ
عزیزم سلام نه دعوات نکردم فقط کمی جدی باهات صحبت کردمپس غصه نخور عزیزم افراد معمولا به سه دلیل وبلاگ میسازند، دلیل اول و مشترک بین همه اونها نوشتن خاطراته، که این دلیل نمیتونه به تنهایی انگیزه لازم رو به ادم بده، چون برای نوشتن خاطرات دفترچه خاطرات هم میتونه کمک باشه، اما دلایل دیگه صرفه جویی در تعداد دفترهاییه که اگر بخواهیم تا اخر عمر بنویسیم تعدادشون به ناکجا میکشه، و دلیل بعدی و مهمتر به اشتراک گذاشتن خاطرات و احساسات با دوستانیه که ندیده و نشناخته میتونن برات به بهترین دوستان تبدیل بشن و در کنارش میشه از همدردی و هم فکریشون نهایت بهره رو برد، بیشتر این دلیله که افراد رو به سمت نوشتن تو وبلاگ سوق میده من میتونم رمزی بنویسم و یا حتی اصلا دیگه ننویسم و برم سراغ دفترم اما نمیخوام دوستان ارزشمندی رو که اینجا پیدا کردم و نظرات مفید و کمکهای با ارزششونو از دست بدم نوشتن این پست هم اصلا ربطی به ناراحتی و دلگیری من از هیچ کس نداره، و علت نوشتنش شاید فقط یافتن و وجدان نمودن یکی از واقعیتها و حقایق دنیای وبلاگستانه و بیان این واقعیت به زبان گله گذاری
خواهر فرناز
24 آذر 92 10:33
ولی شما نمیتوانید توی یه دفتر هم عکس های زیبا ییکه گرفتینا بذارین هم بنویسید از نظر حجمی ونگه داری هم سخته میدونم ولی اینا را گفتم بهتون بگم ارزش نوشتن خاطرات به عشق کودکتون به اون 2تای دیگه می ارزه چون همین دوستایی که به دستشون آوردین خیلی زود ممکنه وبلاگشونا ول کنند برند یا اصلا ننویسند و....... پس باید دنبال یه هدف 4باشید که از این اهداف ارزشش بالاتر باشه ومصمم تر تون کنه "نوشتن این پست هم اصلا ربطی به ناراحتی و دلگیری من از هیچ کس نداره، و علت نوشتنش شاید فقط یافتن و وجدان نمودن یکی از واقعیتها و حقایق دنیای وبلاگستانه و بیان این واقعیت به زبان گله گذاری" این یه واقعیته ولی زیاد به خدت سخت نگیر
mahtab
پاسخ
بله ممنونم
لیلی
24 آذر 92 11:09
تو عالی می نویسی مهتاب جان. من که لذت می برم. ولی آره کلا مردم تنبل شدن برای کامنت گذاشتن. بیخیال شو و حتما بنویس. بخاطر پسرت بنویس. و به این فکر کن که اینجا یادگاری فوق العاده ای می شه برای پسرت وقتی بزرگ شد.
mahtab
پاسخ
شما به من لطف داری لیلی جان امیدوارم بتونم تا وقتی که لازمه و موضوع برای نوشتن به ذهنم میرسه بنویسم ان شاءالله پسرم هم مثل شما فکر کنه و براش ارزش داشته باشه
مرمر مامان محیا
24 آذر 92 11:46
اومدم حرف کامنتای تاییدتو بنویسم گفتم چ کاریه تکرار مکرراته!فقط ی جمله رو بیاد داشه باش،اونم اینکه وقتی تو هستی و مینویسی مرمر مطمئن میشه ک هستی و سالمی وزنگی خوبی داری وروزانه های زندگیی درگیرت نکرده.حالا اگه ی وقتی حوصله م نمیشه و کامنتی نمیذارم بذار ب حساب بی حرفی ک خیلیا دچارش میشن.این قصه مننیست.خیلیا اینجورن.تو بنویس نه ب خاطر نظرات و بازدیدای دوستات ک ماشالا کم هم نیستن.بنویسس ب خاطر علیرضا و فکر کن اگه مامانی ت برای تو مینوشت الان از خوندنشون چ حالی داشتی
mahtab
پاسخ
ممنون مرمر جان من میدونم چی میگی،من باید برا خودم بنویسم و ... نباید انتظار داشته باشیم از دیگران اما چه کنیم که خاصیت این دنیا چه مجازی و چه واقعی اینه که ادم گاهی در اثر نگرفتن بازخورد (حتی برای کارهاییکه سودش به خودش میرسه) ناخوداگاه دچار یاس فلسفی میشه
معصوم/مامان جان جان فاطمه
24 آذر 92 14:48
اينجا دفتر خاطرات عليرضا جونه پس فكر نميكنم به اين خاطر كه كسي نظر نميده شما از نوشتن خاطرات قند و عسل صرف نظر كني . . . من از كوتاه نوشتنت خيلي خوشم مياد . . . عزيزم يعني وجود همين چند تا دوست براتون مهم نيست كه ميخواي دست از نوشتن برداري . . . شايد شما هم بري به وبلاگ بقيه دوستان و نظر ندي اين مگه اشكالي داره
mahtab
پاسخ
بله عزیزم درسته، اینجا اول از همه دفتر خاطرات پسرمه، من هم قصد ندارم دست از نوشتن بردارم، فقط گفتم اگر اینجا مینویسم نه توی یک دفتر برای اینه که به نظرات شما دوستان دلگرم میشم و به کمکهای فکریتون آروم ممنون از لطفت عزیزم چرا مهم نیست؟ من که خودم گفتم خیلی برام مهم هستین، پس برا چی به سرم زد و این پست رو نوشتم؟ بله درست میگین، خود من هم خیلی اوقات بدون کامنت به وبلاگی سر میزنم، نه، کامنت نگذاشتن مشکلی ایجاد نمیکنه، میدونی چیه؟ اینکه حس کردم دوستیها در فضای وبلاگ گاهی نمیتونه تمام ابعاد دوستی در دنیای واقعی رو پوشش بده باعث شد یه کم تو ذوقم بخوره به هر حال الان هم هیچ چیزی نشده، از دوستی من و شماها هیچی کم نشده و از پرحرفیهام هم مطمین باشین حالا حالاها کم نخواهد شد این پست رو بذارین به حساب یک دلتنگی کوچولو که هر از گاهی ممکنه سراغ همه مامانها بالاخص مامانهای صاحب وبلاگ بیاد(مگه سراغ خودتون نیومده تا حالا؟ نشده که از آپ کردن وبتون خسته شین؟)
الهام(مامان اميرحسين)
24 آذر 92 15:28
چرا عزيزم!!!!!!!!!!!!!!!! دلسرد نشو... چه اينجا چه يه جاي ديگه!!همش مجازيه! تو دنياي واقعي من هم ،كسي ضرورتا نگرانم نيست... دل كسي هم برام نميتپه!! ... شايد دنياي واقعي شما ،خيلي بد عادتون كرده كه دلسرد شدي!؟ درسته؟؟
mahtab
پاسخ
دنیای واقعی که تکلیفش معلومه، جز اعضای خونوادمون قلب چه فرد دیگه ای ممکنه برامون یتپه؟! شاید با انتظار بالایی وارد دنیای مجازی شدم شاید هم کمی لوس تشریف دارم و شاید هم کمی ... اصلا شاید خواستم خودمو لوس کنم ببینم نازم چقدر خریدار داره
مرضيه (مامان محمدمهدي)
24 آذر 92 15:34
سلام مهتاب جون همونطور كه دوستان گفتند و خودت هم مطمئنا به اون قائلي اينه كه ما وبلاگامون رو براي فرزندانمون درست كرديم و بقيه چيزها حاشيه كار ماست درسته كه همه ما دوست داريم نظرات دوستان رو هم داشته باشيم ولي به نظرم نبايد برات خيلي مهم باشه من اوايل يه مقدار حساس بودم ولي ديگه حساس نيستم، به هر حال هر وبلاگي ممكنه تعدادي خواننده خاموش داشته باشه و كاريش هم نميشه كرد. اين حرفها رو بي خيال، 16 ماهگي پسر گلت مبارك
mahtab
پاسخ
عزیز دلم من هم زیاد به این مسئله خاموش بودن دوستان اهمیت نمیدم و نباید هم بدم اما نمیدونم چرا امروز یه کم برام مهم شده بود خودم میدونم که هدف من از نوشتن چیزی فراتر از داشتن چند تا دونه کامنت ِ بیشتره، این پست رو بذارین به حساب یه درد دل کوچولو ممنون ازتبریک صمیمانه ات من معمولا 25 ام ها رو برا ماهگرد حساب میکنم و اینطوریه که نی نی وبلاگ همیشه تاریخش جلوتر از منه
مهدیه ( مادر دختری)
24 آذر 92 16:37
نازی امیدوارم از دستمون دلخور نشده باشی حرفت صحیحه و منم این روزا این قدر درگیر مریضی بودم که دل و دماغ نوشتن و خوندن و نظر دادن نداشتم. خداروشکرکه خوب و سلامتین! با مطلب مرمر هم به شدددددددت موافقم. هم چنین با این حرف زیبای معصومه جون که شما این جارو متوقفش نمی کنی!
mahtab
پاسخ
نه عزیزم، چرا باید دلخور شم؟ شما ها به من لطف دارین همیشه انگار شوخی شوخی جدی شد؟ به لطف وجود چون شما دوستانی ان شاءالله خواهم نوشت
علامه کوچولو
24 آذر 92 17:12
سلااااااااااام الاهی!مثل اینکه اسمون ابری روو هوای دلت ناجور تاثیر گذاشته دوستان حرفهای لازم رو زدند و ما هم تایید مینماییم
mahtab
پاسخ
علیک سلام عزیزم
سمانه مامان صدرا
24 آذر 92 17:35
سلام مهتاب عزیز!ممنون به وبلاگ پسرم سر می زنی
mahtab
پاسخ
علیک سلام خواهش میکنم عزیزم
خواهر فرناز
24 آذر 92 18:04
سلام مامان گلی من یه وبلاگ طراحی کردم نمونه عکس های طراحی شده ام را توش گذاشتم اگه کسی میخواست تم طراحی کنه یا حتی عکس بهم خبر بدین تا براش انجام بدم برای شما دوست جونم مجانیه برای دوستای دوست جونمون با قیمت خیلی کم البته وبمون هنوز کامل همه را آپلود نکردم چون خیلی وقت میگیره ولی به زودی کلی عکس توش اپلود میشه اینم ادرسشه http://aksghashang.persianblog.ir/ راستی اگه دوست داشتین لینکش کنید متاسفانه نی نی وبلاگ تو قسمت سوالات که به صورت در خواست نوشته بودم تاییدش نکرد مجبور شدم این طوری مزاحمتون بشم
mahtab
پاسخ
ممنون موفق باشین
مژگان امینی
24 آذر 92 20:29
سلام امیدوارم دندان پسرگلت تا حالا خوب شده باشه .فکر کنم تب پسرت و دوری از همسر یه کمی دلتنگت کرده خدا را شکر که رفع شده .من هم فکر می کنم برای دل خودت بنویسی راحت تر باشی.
mahtab
پاسخ
علیک سلام خدا رو شکر از قبل از رسیدن همسرم به خونه بداخلاقیهاش تموم شد(عصر جمعه) شاید هم.... مسلما همینطوره که میفرمایید ممنونم
شادی
25 آذر 92 0:20
سلام مهتاب جون بمیرم الهی اینجوری نگو
mahtab
پاسخ
علیک سلام عزیزمی
میم مثه محیا
25 آذر 92 8:03
مهتاب جون اول پاشو بیا وبلاگم ک پستم یه جورایی ب تو هم ربط داره گلی کی میگه بودن و نبودنت توی دنیای مجازی ب چشم نمیاد؟ همه ی وبلاگها خوانندگان خاموششون خیلی خیلی بیتره،من روزی 100تا بازدید دارم و فقط دو-سه تا کامنت در روز یه وقت این فکرایِ بد بد باعث نشه مهتاب گلیو ما قیدِ اومدنو بزنه هاااا
mahtab
پاسخ
نه عزیزم بادمجان بمم و آفت ندارم
شاپرک
25 آذر 92 19:27
وای خدایا دوستمون ناراحت شده از دستمون ولی باور کن برا من همیشه اولین وبلاگی هستی که باز میکنم و میخونم البته بیشتر مواقع نصف شبها چون اون موقع که همه میخوابن و من بیچاره بدخواب میشم با گوشیم میام نت و خیلی برام سخته که با گوشیم کامنت بذارم قبلا هم گفتم خیلی مطالبت به درد میخوره و من خیلی ازشون استفاده میکنم امیدوارم ناراحت نشی ازمون دوستتون داریم
mahtab
پاسخ
عزیزم من چرا باید از دستتون ناراحت بشم؟! مخاطب این پست یک جورایی همه دوستان وبلاگیم هستن اما خوب که فکر میکنم هیچکدوم شماعزیزان نیستین
رها
25 آذر 92 23:42
عزیزم باید یه چیزی رو بهت بگم و اون اینکه اصلا در مورد کامنت نگذاشتن دیگران احساس بدی بهت دست نده عزیزم و آدم ها رو با هم مقایسه نکن و شرایط اونها با هم متفاوته این تجربه چند ساله من در اینجاست و ناراحت نمیشم میدونی عزیزم ممکنه کسی نیاد مدام حتی بهت سر بزنه اما شاید یادت باشه که تو کی ، کجا و چی نوشتی. یهو یکی میاد و برای به دنیا اومدن بچه ات توی یکی از پستاش مینویسه و ... من اینجا با انسانهای خوبی آشنا شدم و همین برام کافیه و خود من هم همیشه بعد از خوندن یک پست ممکنه حرفی برای گفتن نداشته باشم ... حتی خود تو چرا کامنت دونی تو تو پستهای بعدی بستی عزیزم؟! پست آخرت "مستفیض" چون از فیض میاد اگه اشتباه نکنم پست عکس علیرضا هم 4 تا شیر!!!! زنده باشه. برخی کاراش و عکساش منو یاد دیانا میندازه؟ منم هفته هاست درگیر دراوردن دندون آسیاشم ... 4پایین چپ خیلی سخته ... مبارکش باشه
الناز مامان آوا
26 آذر 92 23:23
قربونت برم من مهتاب جون ما هميشه به يادت هستيم. خيلي هم دوستون داريم. هميشه هم از نوشته هات لذت ميبرم و واسه انشاي زيبات تحسينت ميكنم.
mahtab
پاسخ
عزیزم بیشتراز این منو شرمنده نکن
مامان آرتین
27 آذر 92 0:12
مهتاب جون از دستم ناراحت نباش.باور کن من همیشه بهت سر میزنم ولی یه مسایلی برام پیش اومده که واقعا حال و حوصله ندارم.میبینی که وبلاگ آرتینم دیر به دیر آپ میکنم. این روزها خیلی برامون دعا کن.
mahtab
پاسخ
عزیزم چرا باید ناراحت باشم شما ها به من لطف دارین نگرانت شدم ان شاءالله خیره و زودی مسیله برطرف بشه