علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 6 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

16 ماهه ی قند آب کن ِ ما

1392/9/25 10:27
نویسنده : mahtab
591 بازدید
اشتراک گذاری

پسر ِ 16 ماهه ی ما، نمیدونی چطور قند تو دلمون آب میشه وقتی:

 

وقتی ...کسی که اسمشو میگیم پیشت نیست یا خوراکی ای تموم میشه همراه با حرکت دادن دستهات به  سمت خارج از بدنت با صدای خوشگلت میگی: "نـــی"بغل.

وقتی...با دستهای کوچیکت برامون بوسه میفرستی، و چون هنوز یاد نگرفتی اونا رو به سمتمون هدایت کنی همینطوری همون جا جلو دهانت و زیر دستهات زندانی میشنلبخند.

وقتی ... میون بازی و به طور نامتعارفی چیزی رو سرت میذاریم(سبد، عروسک یا هرچیز دیگه) سریع میگی: "ayn"  یعنی آیینه و بعدش میری سراغ آیینه و با پاهای کوچولوت سعی میکنی خودتو بهش برسونی و خودتو توش ببینی و بعد  به خودت و قیافه خنده دارت میخندی (راستی الان یادم افتاد که قبلتر ها هربار بابایی درمورد سر و وضعم نظر میداد من تندی خودمو به آیینه میرسوندم تا خودم هم خودمو ببینم، و بعد بابا کلی به این کارم میخندید)لبخند.

 وقتی ... از کنار هر کشو یا در کابینت و کمدی که بازه رد میشی و بدون استثنا اونو میبندی و ادامه ی مسیر میدیماچ.

وقتی ...بابا داره تو اتاق درس میخونه و اگر در رو نبسته باشیم خودت میگی: "da" و  بهش اشاره میکنی که خودمون بریم ببندیمش و راضی نمیشی تا ببندیمش(خدا رو شکر دو سه هفته ایه که دیگه به موضوع بسته بودن در حساس نیستی و تحمل میکنی، آخه قبلا اصلا اجازه نمیدادی دری بسته باشه و بودن بابا تو اتاق به تنهایی رو تحمل نمیکردی).

وقتی ...به شیوه ی خودت صدای خر و پف رو در میاری و ادای خوابیدن روبغل.

وقتی... با علاقه عجیب و غریبی در هر وسیله ای رو سر جاشون میذاری و  موقع غذا خوردن اجازه نمیدی در هیچ ظرفی باز باشه (نمیذاری از محتوی ظرف  مربا یا عسل یا هر ظرف دیگه ای استفاده کنیم چون اصرار داری که در اونها باید همیشه رو خودشون باشه)بغل.

وقتی...با دیدن هر صحنه جدید و غیر عادی ای شروع میکنی به خندیدن، مثلا وقتی میخوام موهامو با گل سر بالای سرم محکم کنم،  گیره سرم رو بین دندونهام نگه میدارم تا موهامو  با دستهام جمع کنم و بپیچونم، با تعجب نگام میکنی و بعد میخندیخنده.

وقتی... عکس خونه رو تو کتاب بهت نشون میدیم و میپرسیم چیه و  میگی: "ooun"

وقتی...پر رو به طور  واقعی دیدی و اسمش رو  یاد گرفتی و هر بار میبینی بدون پرسیدن ما میگی :"pa" (پر متکا رو برای اولین بار دیدی و یاد گرفتی)

وقتی ...از 14 آذر ماه گفتن "عمه" رو هم یاد گرفتی، خیلی قشنگ تلفظش میکنی و این اولین کلمه است که میتونی کامل اداش کنی(و هر دوتا عمه  رو هم با خطاب قرار دانشون مستفیض نمودی).

وقتی...قبل از  شیرخوردنت میگی: "lala" (البته نه به وضوح لا لا گفتن ادم بزرگها) و میری متکا میاری تا بخوابیم و شیر بخوری(به شیر هم میگی :"di").

وقتی... بغلمون هستی و کفشت یه کم  فقط یه کم از پات میاد پایین، به نحوی که ما نمیبینیم، خودت میگی: "da" و انقدر ادامه میدی تا متوجه شیم و درست پات کنیم، (همین کار رو در مورد کلاهت هم انجام میدی و میگی "do"، خیلی به پوشیدن کفش و کلاهت  قبل از بیرون رفتن و  نیفتادنشون بعد از پوشیدنشون اهمیت میدی).

وقتی...تا میشنوی میگیم که "بریم" ، یا  "بریم شیر بخور" هرجا که باشی و هرکسی که باشه باهاش بای بای مکینی، هرچند قرار باشه از یک اتاق بری اتاق دیگهبغل.

خدایا شکرت به اندازه ی بزرگیت...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

علامه كوچولو
25 آذر 92 9:04
جااااااااااااانم اصلا باورم نميشه اين همون عليرضا كوچولوي اذر ماه قبل باشه خدا براتون حفظش كنه پس كلي خوش بحال عمه هاش شده
mahtab
پاسخ
زود باش بیا بگو ببینم کجا رفتی؟ رفیق نیمه راه که نشدی، شدی؟
مرضيه (مامان محمدمهدي)
25 آذر 92 9:53
خدايا اين پسر قند آب كن رو براي مامان و باباش و همه كساني كه دوستش دارن حفظ كن
mahtab
پاسخ
ممنون از دعای زیبات عزیزم و به همچنین گل پسر شما و همه ی بچه ها رو
مهدیه ( مادر دختری)
25 آذر 92 11:19
برخلاف علیرضا جون دختر ما وقتی از کنار کشو یا کمدی چیزی رد به بطور ناخودآگاه درش رو باز میکنه!!! جالبه تو نصف کلماتش حرف د هست!
mahtab
پاسخ
چه بامزه! برا خودم هم جالبه و گاهی هم نگران کننده که چرا همه کلماتو با "د" میگه؟!
مامان آیلا
25 آذر 92 11:35
ای جونم هزار ماشالا.... منم دلم قندآب شد
mahtab
پاسخ
ممنون
مهسا
25 آذر 92 20:48
سلام..ممنون که اومدین به وبلاگم.. سایت خیلی جالبی دارید..من لینکتون میکنم..ممنون میشم شما هم لینکم کنید
mahtab
پاسخ
علیک سلام بله چشم
لیلی
26 آذر 92 2:09
شکر و هزاران هزار بار شکر بخاطر پسر باهوش و دوست داشتنی ای که خداوند به شما دادهخداوند حفظش کنه ایشششششششششاالله
mahtab
پاسخ
ممنون از این همه دعاو شکر زیبا نظر لطفته گلم
رزماری
26 آذر 92 9:14
ای جان دل من .چه عسلی شده این گل پسر .معلومه که منظمه و به چیزهای اطرافش حیلی اهمیت میده .وقتی میگی در کمد یا کابنت رو میبنده یا زمانیکه باید شیر بخوره بای بای می کنه ،‌ ای جان دلم ضعف رفت براش مهتاب . خدا خودش حافظ و نگهدار علیرضا و مامان و باباش باشه
mahtab
پاسخ
اینطور که معلومه و بقیه هم تایید میکنن بچه متظمیه، امیدوارم ادامه دار باشه البته ممنون از دعات گلم
محبوبه
26 آذر 92 10:22
پسر پسر قند عسل پسر پسر تاج بسر پسر پسر شيرين پسر سه نقطه و اينا ادامه هم داره ها…من براي پسري ميخونم خدا شيرين پسر گوله نمكتون رو حفظ كنه انشاله
mahtab
پاسخ
ممنون از شعرزیبات عزیزم و همچنین دعای خوبت
الهام(مامان امیرحسین)
26 آذر 92 14:48
نانازه پسرتون!
mahtab
پاسخ
مرمر مامان محیا
26 آذر 92 16:09
چ خوبه ک بدون دلواپسی روزهاتو با پسر گلت میگذرونی و مثه من استرس دوباره درس خوندن و تنها شدن محیا رو نداری. دلم نمیخواست این کامنتو بذارم.ولی خب حرف دل بود!!حس کردم باید به تو بگم!
mahtab
پاسخ
جواب این کامنت رو خصوصی خواهم داد اما به هرحال همیشه خدا رو شکر میکنم
زهرامامان محمدپارسا
27 آذر 92 15:31
خدا حفظش کنه الهی با این کاراش داره مردی میشه واسه خودش دیگه.راستی از کی در کابینتها رو می بنده؟آخه من در کابینت ها رو با نخ بستم.کشو ها رو هم با چسب 5 سانتی بستم ولی اصلا فایده ای نداره.براحتی گره ها و چسب ها رو باز می کنه و کابینت رو خالی می کنه.این روند تا کی ادامه داره؟با علیرضا همچین مشکلی داشتی؟
mahtab
پاسخ
ممنونم اتفاقا میخوام یه پست در این ارتباط بذارم عزیزم بله هنوز هم مشکل داریم باهاش