علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 8 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

می کشد هر جا که خاطر خواه اوست...

1392/7/29 21:14
نویسنده : mahtab
1,036 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی میشه که پسرکمون هروقت بخواد کاری براش بکنیم  یا چیزی بهش بدیم به جای تلاش برای حرف زدن و یا حداقل ایما و اشاره دست و یا لباس من و باباش و یا هرکسی که موجود باشه رو میگیره(چنان هم سفت میکشه به سمت مقصد که نگو؟!) و کشان کشان میبره سمت مکان و یا شیء مورد نظرشنیشخند

اوایل از این کارش ذوق میکردیم و حسابی تحویلش میگرفتیم اما از اونجا که تازگیها وقت و بی وقت میاد سراغمون و میگیرتمون و میکشتمون سمت هدفش دیگه از دست این کارش  کلافه شدیمکلافه

حالا ما موندیم از این به بعد  به این رفتارش چطوری پاسخ بدیم؟  از طرفی میترسیم اگه بی برو برگرد بخواهیم هربار دنبالش بریم به امر لوس شدن و همچنین وابسته شدنش برای کارهاش دامن بزنیم و از طرفی هم واهمه ی لجباز شدنش در اثر بی توجهی به این اصرارش رو داریمسوال

آخه اگه باهاش نریم میزنه زیر گزیه.. باباش که میگه  لوس شده، اما بابام معتقده باید به حرفش گوش بدیم تا لجباز نشه، تازگیها ناراحت که میشه سیماش قاطی میکنه و از پشت، سرشو خم میکنه به عقب و دیگه کاری نداره پشتش سیخ هست، میخ هست یا هر چیز خطرناک دیگه؟!  قبلا هم مدتی این کارو میکرد اما خب اون موقع هنوز نادون بود، آخه الان دیگه چرا؟!ناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مرضيه (مامان محمدمهدي)
29 مهر 92 9:05
سلام مهتاب جون
پسرك من از روزي كه راه افتاد تا همين حالا دست ما رو ميگيره و با خودش ميكشونه
فكر نمي كنم لوس بشه، بيشتر دلش مي خواد باهاش همراه باشيم
زياد سخت نگير بهش


علیک سلام عزیزم
واقعا؟
آخه کار سختیه!
ممنون بابت راهنماییت عزیزم
رزماری
29 مهر 92 12:55
واقعاً سخته ها .خدا خودش بهتون کمک کنه تا بهترین برخورد رو داشته باشین


عزیزم تا کامنتتو خوندم یک دفعه یادم اومد که الان رزماری جون با خوندن این جور پستها استرس میگیره، یعنی خودم هم همیننطور بودم، از نوع کامنتت هم میشه اینو فهمید و البته بهت حق میدم، اما خواستم بگم یه وقت نترسیها، اینها همش چاشنیهای بچه داریه و لذت مادر بودن با هیچی قابل تعویض نیست، دچار شک و ترس و دودلی نکنتت این جئر پستها و این جور مشکلات
به هرحال ممنونم ازت
مامی امیرحسین
29 مهر 92 16:49
این 7 سالو امیرن دیگه!!! هر چی میگن باید گوش بدیم و بگیم: سمعا" و طاعتا"!!!!


همینو بگو!
موندم بقیه این مدت باقیمونده رو چطور میخواهیم بگذرونیم؟ خدا به خیر کنه
الناز مامان آوا
29 مهر 92 17:24
سلام مهتاب جون .

به نظر من چون بچه ها تو اين سن نميتونند حرف بزنن و خواستشونو بگن اينكارو ميكنند آوا هم همين كارو ميكنه به نظر من كه حتما بهش توجه كنين.

انشالله وقتي به حرف اومد با حرف خواسته هاشو متوجتون ميكنه.



خيلي از بچه ها اين جور مواقع گريه و زاري ميكنند به نظر من كه بايد خدا رو شكر كنيد عليرضاي گلم باهوشه و ميتونه خواسته هاشو حالي كنه.




علیک سلام عزیزم

باز هم بهت تسلیت میگم و از دوستان میخوام که برای شادی روح پدرتون صلوات بفرستن

پس به نظرتون طبیعیه؟! خوشحالم که اینو میشنوم، ممنون از تعریفت عزیزم






بهار مامانه برسام
29 مهر 92 23:12
گلم خصوصی داری


ممنونم
الهام(مامان اميرحسين)
30 مهر 92 0:19
واقعا چرا؟؟؟
پسر ما هم همين كارو ميكنه و واقعا بعضي اوقات كلافه مون ميكنه!


منم نمیدونم؟
پس شما هم همین وضعیتو دارین؟
مرمر مامان محیا
30 مهر 92 1:39
برو خدا رو شکر کن علیرضا میفمه ک باید خواسته ش رو ب طریق عاقلانه ای ازت بخواد.تا دو سالگی در هیچ مورد نباید ب بچه نه گفت تا اعتماد ب نفس شکل بگیره تا هفت سالگی هم باید منطق رو یادشون داد و اونها رو از چیزهای خطرناک جانی دور کرد.پس سخت نگیر ب بچه م.نگو بهش نادون.علیرضای نازنازی همیشه داناست


خدا رو که همیشه شکر میکنم
اینها رو محض مزاح میگم عزیزم

ممنونم
علامه کوچولو
30 مهر 92 7:42
سلام
این اتفاق چند ماهه برای ما هم افتاد منتها در دورهای که عمه کوچیکه 4 ماهی پیشمون بود و پسرک بی هیچ ملاحظه ای از خجالت طفلی در اومد جالبش اینجا بود که فقط سراغ اون میرفت و من و باباش رو اصلا تحویل نمیگرفت


علیک سلام
اتفاقا ما هم اگه بقیه باشن از دستش در امانیم
فهیمه
30 مهر 92 7:57
وای خدا چقد بچه داری سخته و فوت و فن میخاد


فکر کنم شما رو هم ترسوندم؟ نه عزیزم اونقدرها که الان به نظرت سخت میاد سخت نیست
بعدا که خودش بیاد نیروش هم در شما ایجاد میشه
رزماری
1 آبان 92 9:00
قربونت برم عزیزدلم .که اینقدر به فکرمی .
خوبی بچه آخر اینه که از تجربیات دیگران بیشتر استفاده می کنه .منم 2 تا خواهر زاده و 1 برادر زاده دارم .تقریباً از دور با این اخلاقهای قشنگ بچه ها آشنا هستم .گفتم از دور چون واقعاً پدر و مادر خیلی بیشتر از بقیه با موضوع بچه اشون درگیر هستن و البته مدل هر بچه ای هم با دیگری فرق داره .
اما به هر حال می دونم یه جاهایی کار برای شماها هم سخت میشه


بله دیگه! شما میشینین و اول حسابی ما رو و مشکلات ما و راه حلهامونو خوب بر انداز میکنین و بعدش با حساب کتاب و با یه عالمه تجربه دست به کار میشین
انصافه؟ نه رزماری جان خودت بگو این انصافه؟
ترنج
1 آبان 92 9:06
ما همازين مشكلا داريم پسر من جديدن قهر كردن و گريه را ياد گرفته
منم ميگم لوس ميشه از طرفي ميگم پي دلش نريم خوب عقده ميشه براش نميدونم
راستي عكس رادمهركو گذاشتم


قهر و گریه؟
وااای نگو!
با اون باید چه کرد دیگه؟!
مهدیه (مادردختری)
1 آبان 92 14:10
بابت پست قبل باید بگم چه مادرشوهری بشی تو!!!!!!
برای خاطره ی این پست هم راستش من خیلی وقته منتظرم چنین حرکتی رو از دخترم ببینم! اینم که زیاد تکرار میشه واسه اینه که مسایل ریز و درشت براش خیلی حائز اهمیتند.چیزایی که اون داره کشف میکنه و به نظر ما مهم نیست.علیرضا براشون ذوق میکنه و انتظار توجه داره.
به نظرم تحمل کنی بهتر از اینه که اشتیاقش سرکوب بشه!
عیدت مبارک و بوس


دیگه ما اینیم!
ممنون بابت راهنماییتون
ایشالا به زودی خودت میایی و میگی انقدر این کارو میکنه که خسته شدم
مامان ایمان
1 آبان 92 15:47
عزیزم فدات بشمممممممممممم


خدا نکنه
ممنونیم