پل زدن به سبک بچه ها
سه شنبه 29 مرداد خونه ی مامانم بودیم، بچه های داداشم هم اونجا بودن و پسرک هم مشغول شیطونی بود و بازی، حین بازیش بود که دیدیم موقع بلند شدن از زمین همونطور که دستهاش رو زمین بودن، قبل از بالا آوردن دستهاش مثل همیشه و بعد بلند کردن تنش از رو زمین، در همون حالت که پاهاش با زاویه ی 45 درجه از هم باز بودند سرش رو گذاشت رو زمین و از لابلای پاهاش شروع کرد به دالی بازی کردن با ما.
البته قبلا هم این کار رو کرده بود اما اون موقع هنوز راه نیفتاده بود و نتونست بهش ادامه بده.
خلاصه وقتی این کار رو انجام داد با کلی ذوق و شوق به بقیه گفتم نگاه کنین "پل زده".
اون روز عصر برگشتم خونمون و یادم رفت به همسرم بگم که پسرمون یه کار جدید بلد شده، فردا عصر که همسرم اومد خونه با اینکه فکر نمی کردم پسری هنوز یادش باشه اون هنر نمایی رو امتحانش کردم و گفتم علیرضا پل بزن، اون هم در کمال ناباوری من این کار رو کرد، همسرم هم از تعجب داشت شاخ در می آورد و کلی ذوق کرد.
حالا از اون روز همش دارم فکر میکنم که اگه من بچه بودم و قرار بود بهم پل زدن رو یاد بدن چطور میتونستم به این راحتی و بدون ذره ای آموزش خاص و زحمت این کارو یاد بگیرم، برام قابل هضم نیست اینکه چطور یه بچه ی اینقدری میتونه بین واژگان و معنای اونها انقدر خوب و سریع ارتباط ایجاد کنه و یا بهتر بگم ارتباط موجودشون رو بفهمه، حالا خوبه تو واحدهای دوره ی لیسانس و فوق لیسانسم دروس مربوط به رشد زبانی بچه ها رو (چه فارسی و چه انگلیسی) کم نگذروندم.
پی نوشت: کاش تمام مراحل برنامه ریزی، اجرا و اتمام احداث پل های شهری هم به همین سادگی بود
و ان یکاد الذین کفرو لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و ما یقولون انه لمجنون
البته باید به بزرگی خودتون ببخشید که تو این عکس پشت وروجکمون به شماست