علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 22 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

ترس در بچه ها

1392/5/1 14:58
نویسنده : mahtab
578 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

میگن ترس یاد گرفتنیه و به اصطلاح اکتسابی، نه ارثی

شما هم قبول دارین؟

 ادامه رو بخونین و به این موضوع دوباره فکر کنین

از ابتدایی ترین ترسهای بچه ها جداییشون از والدین به خصوص مادرشونه یا بهتر بگم تنها بودنشونه البته وقتی که بیدارن و به شیر نیاز دارن چون نوزادان بالتبع بیشترین ساعات شبانه روز رو در خواب میگذرونن

ترس دیگه ای که بالذات در بچه ها هست ترس از صدای بلنده، نمونه ی کاملا واضحش هم بیدار شدنشون از خواب در اثر صداهای بلند و گریه کردنشونه

ترس دیگه میتونه ترس از غریبه ها باشه و رفتن به آغوش اونها البته تو سن بالاتر و حدود 6-5 ماهگی

ترس دیگه ای که من خودم تو پسرم دیدم ترس از لمس اشیاء نا آشنا و بازی کردن با اونهاست، اشیائی که یا بیش از حد نرم هستند یا بیش از حد زبر

یه ترس دیگه تو بچه ها ترس از آبه که البته پسر من خوشبختانه از حمام کردن نمیترسه اما چند باری که توی وان، خونه مادربزرگهاش آب بازی کرده از اینکه بذاریمش تو آب ِ با میزان زیاد بشینه ترسیده و ممانعت کرده، البته بگم  باز هم به طور ایستاده به بازیش ادامه میده، یا اینکه وقتی پدرم گذاشتش کنار حوض حیاط خونه دماوند و میخواست پاهاشو داخل آب بکنه، پسرک با هر دو دست محکم پیراهن پدرم رو چسبید و مقاومت کرد و با این کارش کلی تحسین پدرم رو بابت باهوش بودنش برانگیخت.

 آخرین ترس که تو پسرم هم به شدت موجوده ترس از اجسام داغ مثل قابلمه و اتوست که البته خود ِ ما تو پیدایش این ترس موثر بودیم، یا بهتر بگم بهش یاد دادیم که به چیزهایی که ما بهش میگیم "جیزه" دست نزنه.

 

فکر کنم شما هم موافقین که غیر از آخرین مورد که خودمون در ایجادش نقش داشتیم  بقیه ی انواع ترسها به طور ِ ذاتی و غریزی در بچه ها وجود داره

حالا یه داستانک جالب در تایید این موضوع که ترس همیشه هم به طور غریزی در انسان وجود نداره:

 

یه شب افطار منزل یکی از اقوام دعوت بودیم، پسرک بغل باباش بود و درست روی مبلی در مقابل من نشسته بودن، ناگهان دیدم چیزی از زیر پای همسرم رد شد، گویا سوسک بود، از پنجره ی باز آشپزخونه تشریف فرما شده بود، به آرومی به دختر صاحبخونه که کنار من نشسته بود اطلاع دادم، من با آرامش تمام خبر رسانی کردم اما اون بنده خدا نمیدونین چه وضعی درست کرد؟! با ترس بقیه رو خبر کرد، همسر من هم با آرامش کامل پاهاشو بلند کرد و به  زیر پاش نگاهی انداخت، خلاصه سوسکه با حشره کش کشته شد، بعدش همه کلی از متانت و خونسردی همسرم تعجب کردن، همسرم میگفت "چیزی نبود که، من تازه میخواستم با پاهام بکشمش اما گفتم شاید زشت باشه و بقیه ناراحت شن"

آبا که از آسیاب افتاد تازه دیدیم پسرکمون تو تمام اون مدت  داشته با تعجب ما ها رو نگاه میکرده، با آرامشی برخاسته از شرایط بعد از طوفان یک نفر که نمیدونم کی بوده برگشته به پسرک گفته "جوجو رو دیدی؟" و جنازه اش رو نشونش داده، حالا پسر ما هم دست بردار نبود و هی به جوجو نگاه میکرد و با خوشحالی اِ آِ اِ میگفت،  خلاصه این ماجرای ترس آدم بزرگا، به هم ریختن چند دقیقه ای جمعشون، دست پاچه شدنشون برای مبارزه با سوسکه و نترسیدن پسرکمون و تازه جوجو گفتنش برا خودش کلی سوژه شد و هنوز که هنوزه با یادآوریش خندمون میگیرهخنده

 

 بالاخره  ترس ذاتیه یا اکتسابی؟ شاید هم تلفیقی باشه از هر دو نوعش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مادر آتیلا
1 مرداد 92 15:03
سلام عزیزم .به نظر من که ترس اکتسابیه .در مورد آتیلا که چون من با کوچکترین چیز جیغ میکشم و اون از بچگی من و دیده ...اونم درست عین من شده و دیگه کاریشم نمیشه کرد........


علیک سلام عزیزم
پس اینطور؟!
پس اون موارد اول چی؟ اونها رو که ما بهشون یاد ندادیم و ازمون هم عکس العملی ندیدن در موردش؟!
شاپرک
2 مرداد 92 0:10
سلام دوست جون خوبی؟؟؟
نمیدونم چرا کامنتهای قبلی من نیست من برا هر پستی کلی کامنت گذاشتم امیدوارم این یکی ثبت بشه
نی نی وبلاگ از این کارا نمیکرد!!!!



علیک سلام عزیزم
منم نمیدونم چرا اینجوری شده؟!
دوباره دوباره دوباره،کامنت بذار برامون
گل بانو
2 مرداد 92 10:11
خدا رو شكر يكي پيدا شد عين خودم موقع ديدن سوسك جيغ نزنه
من نمي دونم چرا بعضي پستات براي من خاليه و هيچي توش نيست


البته تو خانمها کم پیدا میشه مثل شما
آفرین به شجاعتت
عزیزم اون پستها در تارخی که هنوز نیومده آپ میشن، من گذاشتمشون تو رزرو
شما از گوگل ریدر میخونی اینجا رو؟!
مامان شايان و پرنيا
2 مرداد 92 10:14
من هم اعتقاد دارم كه ترس اكتسابيه

عزيزم دخملم تو فستيوال زيباترين كودك ايراني شركت كرده ..لطفا براي ديدن عكسش به وبلاگم بيا و اگه خوشت اومد بهش راي بده مــــــــرسي


الناز مامان آوا
3 مرداد 92 1:18
به نظر منكه هردوجوره.بعضي از ترسا اكتسابيند بعضي ها هم ذاتي.
تو بچه ها بيشتر ذاتيه. تا اينكه بزرگتر شن و تجربشون بيشتر بشه اونوقت اكتسابي هم بهش اضافه ميشه.

ناااازي عليرضاي كوچولو بابا عليرضا ديگه مردي شده واسه خودش از سوسك نميترسه


بله مردی شده واسه خودش
ممنون
الهام مامان علیرضا
5 مرداد 92 2:34
ممنون از مطلب جالبی که نوشتی مهتاب جون

به نظر منم بسته به موردش هم اکتسابیه و هم ذاتی






قابلی نداشت


محبوبه
6 مرداد 92 16:22
هر دو!
نتيجه اخلاقي داستان بود
شوخي كردم
مسلما ما توي شكل گرفتن ترس بچه ها كلي نقش داريم
خونه خاله ام اينا به پذيرايي طويل داره كه تلفنشون آخرين قسمت پذيراييشونه
تلفنشون كه زنگ ميخورد يكي با سرعت و گاهي دويدن ميرفت كه به دادش برسه.نتيجه اش اين بود كه دختر خاله ام تا يكسالگي از تلفن ميترسيد در حد چي!!!

چه بامزه!
بله منم با هردو موافقم