علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین 7 سالگیت مبارک

پسرهای دوست داشتنی ما

روز ِ درختکاری و پسرک ِ درخت دوست ِ ما

61. یا ممیت   پنجشنبه صبح  رفتیم باغ گل، یک گلدان گل طبیعی داشتیم که مدتی بود کمی ناخوش احوال بود، بردیمش اونجا تا ببینیم باید براش چه کنیم!!! به اولین فروشنده که نشونش دادیم گفت خاکش پر از پشه شده و همین الان بندازینش دور و هیچ راهی هم نداره، ما که شوکه شده بودیم و دلمون نمیومد این کارو بکنیم از ترس ِ خطرش برای سلامتی ِ همگیمون مخصوصا علیرضا راضی به این کار شدیم، گرچه برای من که این مدت کلی مراقبش بودم و از دیدن ِ برگهای جدیدش خوشحال و از زرد شدن بعضی برگهای دیگش غصه دار می شدم از همه سخت تر بود در کمال ناباوری دیدیم که علیرضا بادیدن ِ گلدان ِ خالی از گل در دستان پدرش شروع کرد به گریه، اون هم آروم آروم و بدون ِ...
15 اسفند 1394

بابا برقی ِ خونه ی ما

57. یا محصی   فکر کنم در کنار ِ دینی که مزایای زیاد ِ اختراع ِ ادیسون بر دوش ِ بشر گذاشته است من به عنوان ِ مادر ِ پسرکی عاشق ِ وسایل ِ برقی باید کمی از این میزان دین را بر زمین گذاشته و دست ِ شکایت به سمت ِ ایشون بالا ببرم محاله  که صدای دستگاه ِ غذاساز، چرخ گوشت، همزن، جاروبرقی یا ... رو بشنوه و به سمت ِ منبع ِ صدا ندووووه!!!!   پی نوشت: البته تو این دنیای پر از سرگرمی های عجیب و غریب و کوچک و بزرگ که هرکدومشون هم دردسرهای خاص خودشونو دارن علاقه مند بودن به چنین وسایلی و لذت بردن از تماشا کردن ِ کارکردن ِ اطرافیان با اونها خودش بسیار جای شکر داره ...
18 بهمن 1394

سرماخوردگی ِ زمستانی

56. یا حمید توی آبان ماه هم یک بار دیگه رفتیم پیش دکتر جباری و با همون نسخه ی محبوب "فلکسی نیز" برگشتیم، که البته کلی دنبالش گشتیم تا پیداش کردیم، و خلاصه کل اون چندماهی که سرماخوردگی و آنفولانزا دور و برمون زیاد شده بود با همون اسپری و زادیتن از بیماری دور بودی خدا رو شکر. بالاخره خودم چشمت زدم و دیروز هم دوباره پامون به مطب باز شد، دو سه روزی بود که بینیت کیپ شده بود و تو خواب سخت نفس می کشیدی، دیروز در نبود بابایی خودم بردمت دکتر و برات یک انتی بیوتیک نوشت و گفت اگر با همون اسپری و زادیتن و قطره بینی بهتر نشدی بهت بدم که خب عصر وقتی دیدم حالت رو به بدتر شدنه در کمال مخالف بودنم برای خوردنش مجبور شدم  بهت...
9 بهمن 1394

مادربزرگ و نتیجه بازی :)

54. یا متین بازی یعنی بازی ِ مادربزرگم و پسرک.... جدی ِ جدی بازی می کنن با همدیگه...وقتی از دور مکالماتشون رو گوش می کنی واقعا شک می کنی دارن بازی می کنن آیا؟؟ با هم دیگه صحبت می کنن خیلی شیک !!!! پسرک درباره ی ماشین هاش و چگونگی کارکردش توضیح می ده و مادربزرگم هم خیلی دقیق و خوب گوش می ده و نظراتش رو ارائه می ده، خلاصه خیلی جالبه معاشرتشون باهم...   قدیمی ها واقعا بی نظیرن!!!! خدا حفظشون کنه...   ...
21 دی 1394

هدیه ی تولد ِ خاطره انگیز

53. یا قوی   برای یک زن در روز تولدش هیچ چیزی شیرین تر و لذت بخش تر از دیدن یواشکی حرف زدنهای پسر و همسرش برای خرید ِ هدیه ی تولدش نیست!!!! و بعدش هم شنیدن ِ عبارت ِ "تولدت مبارک" از زبون ِ یک موجود ِ شیرین ِ سه سال و پنج ماهه!!!! پسرک وقتی شنید روز تولدم نزدیکه جلوی من مثلا یواشکی به پدرش گفت "بابا برا مامان کادو بخریم!!!!" و باهم رفته بودن و از طرف ِ پسرک برام کادو خریدن...ارزش مادیش اگر چه زیاد نبود اما برام یک دنیا می ارزه.... ...
19 دی 1394