علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 21 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

از ماست که برماست (2)

1393/2/19 18:51
نویسنده : mahtab
355 بازدید
اشتراک گذاری

من نمیدونم واقعا چه اصراریه؟!

نه، شما بگین، چه اصراریه؟!

آخه کی مجبورمون کرده؟

اصلا کسی مجبورمون کرده؟

نمی دونم والا، آخه مگه عقلمون کمه؟!

یا اصلا مگه مسابقست و قراره جایزه بدن که ....

 

برای یک میهمانی اینقدر به سر و کله ی خودمون می زنیم و خودمونو به زحمت میندازیم، جوری که  تا چند روز بعد هنوز خسته ایم و کارهای مربوط به تمیزکاری بعد از مهمانی و ...تاچند روز وقتمونو می گیره، و تازه تا مدتها هم از اسم مهمونی  فرار می کنیم و با شنیدنش همه ی تنمون می لرزه...

دیروز تاظهر تو کوچه خیابونها مشغول خرید بودیم، بازم دست پدرم درد  نکنه که زحمت بردن و گشتن و آوردنمونو کشید، و بعدش هم سه ساعتی پسری رو برد منزلشون تا من به کارهام برسم،

دست پسری هم درد نکنه که تا اومد خونه سریع خوابید و دو سه ساعت دیگه هم بهم مهلت داد،

و باز هم دستش درد نکنه که وقتی بیدار شد جبران مافات کرد و حسابی از خجالتمون در اومد و هرچی در توانش بود برای پشیمون کردنم از مهمون دعوت کردن به کار برد،

دست همسرم هم درد نکنه که ساعت 8/30 شب با اینکه کلی خسته بود  وقتی برنجمون از دست رفت با روحیه ای قوی کمکم کرد تا دوباره از اول برنج خیس کنیم و بپزیم،

دست مهمونهامون هم درد نکنه که کمی دیر تر از حد معمول اومدن تا دیر شدن غذامون خیلی به چشم نیاد،

اما بگم  که  ... واااای که چقدر خسته شدم دیروز،

نمی دونم چرا اینقدر توانم کم شده،

کمر و پاهام خیلی درد گرفتن،

احساس کردم پیر شدم و از عهده ی مهمونی دادن بر نمیام دیگه،

هنوز هیچی نشده و قبل از اینکه مهمونا برسن خسته بودم و نمی دونستم چطور باید با لبخند ازشون پذیرایی کنم،

تازه به همه نشتی دوباره ی  بینیی پسری رو هم اضافه کنین و خودتون چرتکه بندازین و حساب کنین حالمونو...

این شد که خستگی به تنم موند و رسیدم به درستی این حرف که:

زن ِ بچه دار نگیرید به کار، می خوره ناهار نمی کنه کار (البته با این توضیح که مضمون این بیت یه کم، فقط یه کم با مورد دیشب ِ ما فرق دارهخندونک)

 البته باید بگم که مهمونهای بنده خدامون با اصرار  زیاد خودمون قبول کرده بودند بیان، میگفتن با بچه کوچیک برات سخته، اما  من قبول ندارم چون بچه دارم نباید مهمونی بدم، این شد که این شد...

ولی اصل کلامم اینه که چرا ماها یاد نمیگیرم میهمانی رو راحت برگزار کنیم تا هم خودمون و هم مهمونامون راحت باشن،

اگر به برگزار کردن مهمونی با یک نوع غذا همراه سالاد و ماست و سبزی رضایت داده بودم الان از دست ِ  این دردها در امان بودم.

پی نوشت: حالا یه وقت فکر نکین چه خبر بوده، نه بابا، غذای اصلیم مرغ بود، سالاد ماکارونی هم درست کردم و ژله، بعدش دیدم چون بچه کوچیک دارن خوبه یه کم سوپ هم درست کنم، بعد ترش دیدم یه کم برنج از چند روز قبل تو یخچال هست فکر کردم  بهتره به ته چین تبدیلش کنم، این شد که ذره ذره کار خودمو زیاد کردم و نتیجه شد خستگی خودم و اعتراض ِ خواهر شوهرجان  که "مگه قول نداده بودی یک نوع غذا بیشتر درست نکنی؟!"

 

از ماست که برماست (1)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

افسانه
8 اردیبهشت 93 12:12
اين احساس پيري واقعا در من هم رسوخ كرده... خدايييييييييش با بچه خيلي سخته ميزباني! من كه بايد مرخصي بگيرم و از روز قبلش خيلي چيزها رو آماده كنم تا بشه... مي دوني من اگه مهمون هامون دوستانمون باشن باهاشون رودربايستي زياد ندارم و خيلي راحت برخورد مي كنم ولي امان از روزي كه مهمون فاميل باشه و رودربايستي دار... من هم عين تو مي شم فقط خستگي مي مونه تو تنم!
mahtab
پاسخ
کار ِ شماها که دیگه سخت تره منم با دوستانمون راحت ترم میدونی چیه، آخه آدم دوستانشو خودش انتخاب میکنه و با دوستانی رابطش رو ادامه میده که مثل خودشن و باهاشون راحته اما فامیل رو که دیگه نمیشه انتخاب کرد...
مامان محمد مهدي (مرضيه)
8 اردیبهشت 93 13:50
دقيقا دركت مي كنم، من هم دو هفته پيش كه مهمان داشتم همين قدر توبه كار شده بودم همسرم هميشه ميگه شما خانوما خودتون كار رو براي خودتون سخت مي كنيد، ميگه يه كم ساده بگيريد تا اين همه به زحمت نيفتيد تا وقتي مهمون مياد توان نشستن، صحبت كردن و خوش گذروندن داشته باشيد نه با يه قيافه خسته و كوفته كه به مهمون هم زهر بشه... اما چه ميشه كرد كه هممون دست به دست هم داديم براي هر چه سخت تر كردن كار، همينه كه اينقدر ديد و بازديدها كم شده ديگه
mahtab
پاسخ
حرف ِ همسر ِ شما رو دقیقا همسر ِ منم میزنه و همون نظراتو داره راستش مرضیه جان خب معلومه که از ساده برگزار کردن مهمونی خودم بیشتر لذت میبرم اما چه کنم که ذره ذره افتاده ام وارد این بازی... من قبل ترها اصلا اینطور سخت نمیگرفتم اما وقتی میدیدم تو میهمانیهای اطرافیان جور دیگه ای رفتار میشه به خودم گفتم نکنه رفتار من برای بقیه نوعی بی احترامی و بی اهمیتی به حساب بیاد و همسرم هم فکر کنه من تنبلم و برای رهایی از سختی کار توجیه میارم که نباید تجملات داشت، این شد که تلاش کردم یه کم به خودم زحمت بدم، اما حالا انگار دارم از اون طرف بوم می افتم اتفاقا من خودم موافق این هستم که میهمانی راحت گرفته بشه که هم به میهمان و هم به صاحبخونه خوش بگذره
ساناز
8 اردیبهشت 93 17:04
سلام خانمی خسته نباشی. مهتاب واقعا مهمونی دادن خیلی سخته .درکت میکنم.من حاضرم خودشون سر زده بیان تا کمتر بدو بدو کنم.البته همسری میگه من زیاد تو تجملاتم و مهمونی گرفتن رو سخت میگیرم اما خوب اخه همه وقتی چند نوع دسر و غذا تهیه میبینن خوب منم به شخصه مجبور چند نوع تدارک ببینم.گاهی وقتا بعد مهمونی دادن که خسته میشم به این ضرب المثل فکر میکنم.(از ماست که بر ماست) بیاین ما خانما تصمیم بگیریم تو مهمونیا فقط یه نوع غذا درست کنیم تا از بودن کنار مهمونا لذت ببریم
mahtab
پاسخ
ساناز جونم ممنونم باورت نميشه اتفاقا من ميخواستم اسم اين پستم رو بذارم"از ماست که بر ماست " باهات موافقم، مهموني سرزده از اين نظر بهتره اما خب اگر امادگي نسبيش نباشه خجالت هم به بار مياره و من يه کم با اون حالت مخالفم، چه تفاهمي ، پس همسر شما هم معتقده سخت ميگيري، پس معلومه همش تقصير خودمونه، اما هنونطور که گفتي ادم وقتي بقيه رو ميبينه خجالت ميکشه خشک و خالي باشه مهمونيش اما خوبه بيايين با هم تمرين کنيم و ذره ذره فرهنگ سازي کنيم در مورد ساده گرفتن ميهماني و پذيرايي و بعد به هم خبرشو بديم به نظرم بايد سرمونو بالا بگيريم و بگيم علت يک نوع عذا درست کردنمون و ساده برگزار کردن مهموني اينه که دوست داريم بيشتر تکرار شه مهموني رفتنها و به همه خوش بگذره اينطوري ديگه خجالت هم نميکشيم البته اگه طرفمون خودش هم رعايت کنه و تو مهموني خودش سنگ تموم نذاره تا خجالتمون بده
شهره
8 اردیبهشت 93 18:10
خسته نباشی مهتاب جون منم همین چند وقت پیش فامیلای همسر رو دعوت کردم و دقیقا میدونم چقدر خسته ای. اونم با بچه کوچیک خیلی طاقت فرسا میشه راستش من تو فامیل خودمون خیلی راحت ترم اما فامیل همسر چون تو مهمونی های خودمونی هم خیلی سنگگ تموم میزارن نمیشه ساده برگزار کرد کاش میشد همه این تجملات رو کنار بزاریم
mahtab
پاسخ
ممنون شهره جونم کاش میشد وقتی خودشون سنگ تموم میذارن و اهل اون مراسم و تشریفاتن واقعا تمیشه براشون ساده گرفت منم تو خونواده خودم خیلی راحت تر برگزار میکنم و کلا کار خاصی نمیکنم براشون
مامان کیمیا
9 اردیبهشت 93 0:06
واااااای چه جالب.ماهمه دچار یه نوع ضعف بدنی وخستگی مفرط هستیم که بعد مهمونی دادن چند برابر میشه وبه این نتیجه که پیری داره بهمون چشمک میزنه رسیدیم.ولی خوب همه اینا تقصیر خودمونه چون کسی غیر از خودمون وفکرای توی سرمون مارو مجبور به انجام این کارا نمیکنه.آقایون هم که همه متفق القول هستن که ما خودمون سخت میگیریم.اصلا چی میشه که ما هر جور راحتیم مهمونی بدیم حالا بقیه 10جور غذاودسر بدن.حرف که همیشه هست ولی سلامتی نه.خودمونو برای رضایت دیگران از بین میبریم.اما از وقتی که تصمیم گرفتم راحت بگیرم خیلییییی اوضاعم بهتر شده.اولش سخته اما بعدش خیلی راحت میشین میگین نه امتحان کنید
mahtab
پاسخ
بله ایراد از خودمونه باید سعی کنیم، ذره ذره میشه تغییر کرد
مهدیه
9 اردیبهشت 93 10:09
پس خواهرشوهر تازه از خارج برگشته رو دعوت گرفته بودی. والا من خواهر شوهر ندارم و نمی دونم در صورت دعوت کردنش با ید مهمونی رو در چه میزان از تفصیلات! برگذار کنم!! با این حال راست میگی. من معتقدم مهمون که وارد یه خونه میشه انتظار نداره یه سفره ی آراسته رو ببینه و این صرفا انتظاریه که میزبان از خودش داره و فکر می کنه هنرمند تر جلوه میکنه. حالا فکر کن اینجا تو شمال مخصوصا شرق گیلان اگه رو سفره ای کمتر از سه مدل غذا باشه بد می دونن. ببین این همه سال مادرم وقتی خانواده ی شوهرش رو دعوت می کرده چی می کشیده!!! ما تو اکثر مهمونی هامون یه مدل غذا می پزیم.بیشتر جوجه کباب یا کوبیده می دیم که سختی کار برای من و همسری نصف بشه. اگر هم بخوایم خورش بدیم مادرشوهرم زحمت پختن پلو رو میکشن تا کارمون سبک بشه. با این حال با حرفت موافقم و از این تریبون اعلام می کنم ساده زیستی از شیوه های زندگی اهل بیت بوده. اگه می خوایم رهرو راهشون باشیم باید تفاوت هامون رو باهاشون کم کنیم1
mahtab
پاسخ
وااای سه نوع؟! نه بابا ما معمولا ساده تر از این حرفا برگزار میکنیم، دو نوع غذا برام سخت تره، ژله و سالاد و این جور چیزا اذیتم نمیکنه و خوشم میاد از درست کردنشون، اما اصلا نمیتونم دو جور خورشت و ...درست کنم دیشب یه جورایی استثناء بود، چون دو سال بود ایران نبودن... منم موافقم، باید فاصلمونو بااون بزرگواران کم کنیم نه اینکه فقط ادعای کلامی داشته باشیم
مامان طاها
9 اردیبهشت 93 12:06
کاش بتونیم به سادگی عادت کنیم کاش بتونیم. خدا قوت
mahtab
پاسخ
کاش ممنون عزیزم
لیلی
9 اردیبهشت 93 12:37
وای با تمام وجود درک کردم. جوری که خودمم خسته شدم!! منم همیشه خسته ام تو مهمونیا. جوری که قشنگ حالم بد می شه و می افتم می خوابم. تو فکر کن من اگه بچه دار بشم چیییییییییی می شم!!
mahtab
پاسخ
پس بد شد...خستتون کردم با نوشتن از خستگیهام... پس زیاد ناراحت نباشم...شما هم؟ پس باید حسابی به خودت برسی قبل از اومدن بچه راستی لیلی جان باز هم کامنتهام دزدیده میشن توسط بلاگفا برای پست "صادق بودن یا..." یک کامنت عریض و طویل نوشته بودم، نرسیده؟!
لیلی
9 اردیبهشت 93 15:38
هر چی هست و تایید می کنم. ای بابا
mahtab
پاسخ
خب منم که گفتم تقصیر بلاگفاست، شما بی تقصیری عزیزم و من هم
مامان امیـــرحسیــــن
9 اردیبهشت 93 16:31
اي خواهر!! معلومه خيلي وقته از اصفهان دوري اين مهمونيا و كاراش خيلي برات بزرگ جلوه كرده... اينا كه برا ما خوورده كاريس خار!!! شايدم خواستي پيش آدم شوهرات خودشيريني كني!؟نه؟
mahtab
پاسخ
بالحن فاميل دور بخوانيد"نخورديم نون گندم، ديديم دست مردم " دور هستم از اصفهان اما وصفشون مدام به گوشم ميرسه، شايدم ميرسونن خودمم ميدونم و گفتم چيز خاصي هم نبود اما هرچي بود اذيتم کرد درضمن الهام جون شما رو نمي دونم اما اين جماعت سر اين تشريفات بدن و جونشون رو هم ميذارن نمونش مادر شوهرم، همين دوشنبه عمل دست داره، انقدر از جووني کار کرده که نگو، ديشب برادر شوهرم ميگفت" مامان مثه چيني بند زده ميمونه" کلي از حرفش خنديديم ولي در واقع گريه داره، واقعا بدنش رو از بين برده
مامان فاطمه
10 اردیبهشت 93 18:20
آخی خسته نباشی کدبانو! راستش من خودم عاشق اینم که چند نوع غذا واسه مهمونام درست کنم.با اینکه خسته میشم ولی واقعا این کارو دوست دارم.هرچند که همسری مخالف اینکاره و همیشه دوست داره ساده بگیریم ولی بیشتر وقتها حریف من نمیشه
mahtab
پاسخ
شما هنرمندي و زبر و زرنگ خانمها هميشه حريفن
ماری
11 اردیبهشت 93 3:10
واای قربون اون عکس پروفایل گل پسر که ادم دوست داره بیاد قورتش بده ...زنده باشه هزار سااال مهمونی ؟ من هم متاسفانه از اون مدلام که خودم رو به زحمت که هیچ به مرگ میدم ...و از اونجایی که هنوز به امید زندگی دارم وقتی جمعیت بالاست زحمتش رو به رستوران میدم و جیب همسر خخخخ بعدش هم به جای خستگی عداب وجدان میگیرم کلا از ماست که بر ماست....راستی چقدر خوب و روان مینویسی دوستم
mahtab
پاسخ
ممنون ماری جانم از این همه لطف اتفاقا همسرم پیشنهاد رستوران رو هم بهم میده اما نمیدونم چرا زیادمزه نمیده بهم، یعنی اگه رستوران دعوت کنیم بعدش بازم دوست دارم خونمونم دعوتشون کنم، نه که حالا خونمون خیلی بزرگه ...البته بگم مثلا همین مهمون اخیرمون رو رستوران هم برده بودیم اما چون دوست داشتم خونمون هم بیان دوباره کاری شد، می بینی، مشکل از خودمه
رزماری
11 اردیبهشت 93 9:23
پی نوشت کاملاً روشنمون کرد. ای خواهر جان آخه واقعاً این چه کاریه که ریز ریز کار خودتو سنگین کردی . مهمونی همین جوریش بدون غذا کلی جمع و جور و تمیز کاری داره چه برسه به 2 نوع 3 نوع غذا . من دارم رو خودم کار میکنم که مهمونی هامو با 1 نهایتاً 2 غذا برگزار کنم
mahtab
پاسخ
من این جوری نبودم به یک نوع غذا همراه مخلفات کفایت میکردم نشست و برخاست با قوم همسر خرابم کرد رزی جان حالا که همه متفق القول معتقدین برگزار کردن مهمونی با همون یک یا دو نوع غذا بد نیست منم بر میگردم به اخلاق سابقم، خوبه؟
بابای علیرضا
11 اردیبهشت 93 11:06
همسر عزیزم خسته نباشی خیلی زحمت کشیده بودی و برای کمتر خسته شدن همانطور که قبلا گفته بودم باید کارت را مدیریت کنی مثلا یک روز قبل وسایل را بخری و روز بعد غذا درست کنی همچنین غذاهای پر زحمت درست نکنی
mahtab
پاسخ
خواهش ميشه بله درسته، بايد کارمو تقسيم ميکردم، البته شما هم کم کمکم نکردي