علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

قله ی ِ صبر

1392/11/22 12:38
نویسنده : mahtab
390 بازدید
اشتراک گذاری

برای هرچیزی تو این دنیا یه حداقل و حداکثری وجود داره،

صرفنظر از حداقل ِ موجود برای هرواقعیت و موجودیتی،  هرچیزی یک قله ای داره،

 شادی، غم، رضایت، نارضایتی، خشم و دربرابرش کظم غیظ یا به قولی صبر ... همه دارای یک اوج و فرودی هستند.

وقتی مریضی پسرکت از دیشب با تب شروع شده و امروز هم با بد اخلاقیها و غرغر کردن هاش ادامه داره و هر آن می خواهی از دستش فریاد بکشی اما نمی توانی، می خواهی به گریه هایش با بد اخلاقی جواب بدهی اما دلت نمی آید، می خواهی به تقاضایش برای بغل شدن جواب رد بدهی اما دلت برایش می سوزد... آن موقع است که به خودت می گویی...

یادت باشد در هر صفتی اگر به قله اش نرسی یعنی به دره و دامنه اش اکتفا کرده ای، هرقدر هم که تا نزدیکی های قله پیش رفته باشی، اگر به خودِ  قله نرسی تحت هیچ شرایطی اسمت به عنوان فاتح آن قله ثبت نخواهد شد. پس اگر صبر می کنی ، اگر هر لحظه بیشتر از پیش اذیت میشوی، اگر به جایی می رسی که حس می کنی دیگر نمی توانی به صبور بودنت ادامه بدهی بدان که مطمئنا به قله نزدیک شده ای، در آن لحظه است که نبایدبه هیچ وجه از بالارفتن منصرف شوی، بلکه باید با قدرت به مسیرت ادامه دهی  که با رسیدن به قله  بقیه ی راه همه اش آسانیست و سراشیبی...

 

پی نوشت1: از مدتها قبل میخواستم همچین پستی رو بنویسم که امروزه بالاخر سرنوشت به طور عملی منو وادار به نوشتنش کردچشمک.

پی نوشت2:بعد از اتمام نوشتن  این پست  یاد جمله ای معروف از ؟؟؟ (نمی دونم هلن کلر یا ماری کوری ...)  افتادم  که "تاریکترین ساعات شب درست دقایقی قبل از طلوع آفتابه" و همینطور یاد این آیه شریفه از قرآن کریم که " ان مع العسر یسرا"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

فهیمه
22 بهمن 92 15:21
حقیقتا
mahtab
پاسخ
ساناز
23 بهمن 92 14:57
سلام.ای جانم ایشالا پسریت زود خوب شه
mahtab
پاسخ
علیک سلام ممنون عزیزم
معصوم/مامان جان جان فاطمه
24 بهمن 92 0:08
lميشه من يه اعترافي بكنم ايا گاهي كه به نزديك قله ميرسم پرت ميشم پايين مثلا همين امروز ، دادي زدم كه نگو ،نتونستم خودم رو كنترل كنم و اون وقت ديدم كه جانم عمرم نفسم چطور خجالت كشيد . . . من نه از زدن خوشم مياد و نه كم محلي ولي گاهي ناخود اگاه داد ميزنم چه كنم راهنمايي ، مشورت پليززززز
mahtab
پاسخ
عزیزم این مشکل تقریبا مشکل همه ما مادراست مهم اینه که سعی خودمونو می کنیم بقیش با خدا و عطوفتش
رزماری
24 بهمن 92 13:04
آخی پسرک مریضه ؟ خدا بهت صبر بیشتر بده واقعاً پست یادآوری کننده آموزنده ای بود
mahtab
پاسخ
خدا رو شکر تبش گذرا بود و انگار به خاطر دندونهاش بود انگار پسرمون به جای دندون قراره آهن 18 درآره که اینقدر دیر و سخت درمیاره
مهدیه
24 بهمن 92 14:51
دعا می کنم هرچه زودتر خوب بشه!
mahtab
پاسخ
راستش از ظهر جمعه دیگه تب نکرد خداروشکر فقط میخواست منو از راهپیمایی رفتن بندازه انگار دوباره به خاطر دندوناش بود، نمیدونم چرا در نمیان این دندونهاش
مرضيه (مامان محمدمهدي)
26 بهمن 92 9:40
جانا سخن از زبان ما مي گويي
mahtab
پاسخ