ما و زودپزمون
زود پز خونه ما از قضا در نوع خودش بی نظیر و شاید هم کم نظیره.
بعد از بستن درش و گذشتن مدتی که مواد داخلش به نقطه جوش میرسن و همچنین بالا اومدن اون دکمه قرمز رنگ احتمالا معرف حضورتون(که حاکی از پر شدن تمام فضای زود پز از بخاره) هر چند دقیقه یک بار و محض خالی نمودن بخارات اضافه و همچنین جلوگیری از بروز خطر احتمالی ترکیدنش، شروع میکنه به خارج نمودن ناگهانی مقادیر متنابهی بخار از خودش به همراه ایجاد یک صدای بسیار هولناک ...
اوایل که هنوز بهش عادت نکرده بودیم (و پسری هم هنوز وجود خارجی نداشت) هر بار با شنیدن صداش یه چند متری (که البته اغراقه) که نه چند سانتی از جامون می پریدیم بالا. از وقتی پسرکمون جزء آدمها شده و ترس رو متوجه میشه(که نمیدونم از کی بوده دقیقا؟!) هر بار صدای زودپزو میشنید میترسید و یادمه که چند باری گریه هم کرد، هر بار من بهش میگفتم "مامان جان چیزی نیست، نترس، به بهه" و ماجرا به این تسلی دادنهای ما ختم به خیر میشد، و کم کم ترسش کمتر شد و فقط گاهی یکدفعه از جا میپرید و میتونم بگم پیشرفت کرده بود و ناخودآگاه شده بود ترسش تا اینکه این روزها هر بار که صداشو میشنوه حتی اگه تو حال خودش بوده باشه و ترسیده باشه سریع خودشو جمع و جور میکنه و با یک حالت مظلومانه و انگار که خلع سلاح شده باشه رو میکنه به ما و ضمن اشاره دستش به گاز و زود پز روی اون تند تند میگه"به به"
نمیدونین چقدر خنده داره دیدن چهرش که با وجود کمی نرسیدنش لاش میکنه بخنده و با توضیح دادن در مورد اینکه صدای مزبور مربوط میشه به "به به" هم خودشو آروم کنه و هم نذاره یه وقت ما هم بترسیم