علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 9 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

پیشرفت از نوع ِ پسری ِ ما :)

1392/7/20 15:13
نویسنده : mahtab
375 بازدید
اشتراک گذاری

♦ بازی کلاغ پر رو دوست داره،

میگم "کلاغ"، با زبون خودش و به زیبایی و با یک کشش و ناز مخصوص به خودش  میگه : "baaa" "ب′"  کشیده ها نه "با" (خودمون که میشنویم انگار یه چیزی میگه بین "ب" و "پ" که نمیشه نوشتش رو  میگه و "ر" رو هم که خب نمیگه اما معلومه همون "پر" خودمون منظورشه).

میگم جوجو و اون هم دوباره میگه "baaa"

میگم "بابا" و باز هم میگه " baaa" و من این بار در حالی که دست میزنم میگم "بابا که پر نداره خودش خبر نداره"

 

چند روزیه که هر بار میخوام براش کلاغ پر بخونم تا میگم "کلاغ" اون تند تند شروع میکنه به دست زدن  و به زبون خودش یک چیزهایی میگه که نیمتونم بنویسم براتون چون خودم هم نمیدونم دقیقا چی میگه، فقط میدونم میخواد شبیه اون چیزی رو بگه که من موقع دست زدن میخونم :

"بابا که پر نداره خود ش خبر نداره"

یا

"علیرضا که پر نداره خودش خبر نداره"

 

حالا ما موندیم این وضعیت، اسمش پیشرفته یا پسرفت؟!

باباش میگه حالا بیا و درستش کن، دوباره  باید از اول یادش بدیم  که اول بگه "پر" و بعد از رسیدن به اسامی آدمیزادها  شروع کنه به دست زدنچشمکنیشخند

 

♦ یک بار  داشتم تلفنی با پدر شوهرم حرف میزدم و ازشون میپرسیدم که چرا نمیایین تهران و کی میایین که اون بنده خدا گفت حالا معلوم نیست و شاید یک ماه دیگه، من هم با تعجب گفتم "اوووواهuuah، یک ماه دیگه؟ "

که دیدم پسری یه دفعه گفت : "اوووواه" و این یکی کلمه رو دیگه عین عین خودم تلفظ کرد، پشت تلفن خندم گرفت و برا پدر شوهرم هم تعریف کردمچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مرمر مامان محیا
20 مهر 92 23:11
مسلما پیشرفته ب مرور خودش تفکیکش میکنه.محیا ک وقتی ما میگیم کلاغ ...اون میگه نییییی(نیست)و وقتی میگیم محیا. میگه منننننن


چه بامزه
مرضيه (مامان محمدمهدي)
21 مهر 92 9:12
چه بامزه
من هم هميشه ميگم كلي زحمت مي كشيم يه چيز جديد ياد اين وروجك بديم، قبليش رو هم از يادش ميره يا بهتر بگم با هم قاطيشون مي كنه


بله انگار همه ی بچه ها تو یک سری کارها شباهت دارن
مادر منتظر
21 مهر 92 12:42
سلام مامانی خوب علیرضا کوچولو
چطوری خوبی؟
بابا چقدر توقع شما از یه بچه زیاده , پس پیشرفت به چی میگین؟ بچه اینقدر پیشرفت کرده دیگه .
توقعتون رو از یه بچه 1 ساله بیارین پایینتر مامان و بابای مهربون.
خودتون همسن علیرضا بودین اصلا بازی کلاغ پر رو بلد بودین؟
مامانی مهربون ممنون که اومدی پیش ما.
من منتظرت هستم بازم بیای.
هر گلی یه بویی داره خانومی.
از دیدنت خوشحال میشم.

علیک سلام عزیزم
اینهایی که من معمولا در قالب پستهایی که میبینین و میخونین مینویسم بیشتر اوقات با چاشنی طنز نوشته میشن
اگر نه هم من و هم همسر میدونیم که قابل مقایسه نیستیم باهاش، بازی کلاغ پر که چه عرض کنم ما هم سن این بچه که بودیم دستمونو از پامون هم تشخیص نمیدادیم
عزیزم ممنون که من رو لایق صفت گل دونستی و با این هندونه برای بیشتر سر زدن به وبلاگتون خوب گولم زدی ها
مامان نگار
21 مهر 92 14:16
خصوصی عزیزم


محبوبه
22 مهر 92 7:17
خنده ام گرفت كه توي جواب كامنت بالايي نوشته بودي دستمون رو از پامون تشخيص نميداديم.ولي جدا بچه هاي اين دوره زمونه يه چيز ديگه هستن.ماشاله هزار ماشاله هر روز بهتر از ديروز.
نمونه اش دخترخاله من كه توي ١٨ ماهگي،صحبت كردن كه هيچي،كتابهاش رو هم حفظ بود.دقيقا ميدونست توي هر صفحه تا كجاي قصه يا شعر رو بايد بخونه.
من فكر ميكنم ادم كم حوصله اي هستم.ميترسم دو روز ديگه حوصله سروكله زدن با پسري رو نداشته باشم.هرچند الان يه صبوريهايي از خودم ميبينم كه باورم نميشه

بله همینطوره هر روز باهوشتر از دیروز
ماشالا به دختر خاله باهوش شما
شما هم به موقعش به اندازه صبور خواهی بود نگران نباش عزیزم


فهیمه
22 مهر 92 8:07
به این میگن پیشرفت دیگه خانومی


الناز مامان آوا
29 مهر 92 17:29
واااااااااااااي چه جالب دقيقا مثل آوا
آوا هم دقيقا عاشق اون قسمت آخرشه .
كلي ذوق ميكنه و ميرقصه.
ميگم چقدر كاراشون مثل همه


پس آوا جون هم بخش آخرشو بیشتر میپسنده؟! نااااازی