12 تا 13 ماهگی
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
می خواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
جمعه 1 شهریور الله کردن رو یاد گرفت، در راستای حرکت ِ پل زدن رسید به سجده کردن
2 شهریور برای اولین بار بالاخره تونستیم چند قاشقی ماست بهش بدیم البته با به کار بستن یه کلک، ترکیب ماست و دلال بهش دادیم و دوست داشت اما خب چون شوره زیاد خوب نیست براش (دلال سبزی ماست و دوغه که از شمال خریدیم).
بازی اتل متل توتوله رو هم که از قبل بلد بود، دوست داره خودش بزنه رو پاهای خودش و کنار دستیهاش،
موقع شنیدن صدای اذان یا قران، وقتی بهش میگیم تو هم قرآن بخون یا اذان بگو شروع میکنه به چه چه زدن، نمیتونم بگم دقیا چی میگه و چه جور میخونه، هنوز هم نتونستم صداشو ضبط کنم فقط میتونم بگم با صداها یی که بلده صدا در میاره، شبیه چه چه زدن که واژگان مشخصی نداره.
5شهریور بود که دیدم بدون آموزش مستقیم یاد گرفته اخم کنه، تشویقش نکردیم تا از سرش بیفته.
از اوایل شهریور بلد شده لیوان رو دستش بگیره و آب بخوره، یک بار بهش گفتم بگیرش بالاتر و بخور، با تعجب دیدم فهمید و گرفت بالا، با اشاره بهش نگفتم فقط بهش گفتم بگیر بالا اما انگار بر حسب ِ تجربه فهمید باید چیکار کنه و این موضوع همزمان شده بود با واژه ی" بالا"
اوایل شهریور دیدیم خودش گاهی چشمهاشو محکم فشار میده و باز و بسته میکنه، ما هم گفتیم چشمک زدی؟ و این شد که الان بلد شده چشمک بزنه البته از نوع دوچشمیش
تا کالسکشو میبینه بدو بدو میره طرفش و شروع میکنه به هل دادنش، عاشق این کاره، مهارت خاصی هم داره، یک بار که رفته بویم خرید با پدر و مادر و خواهرم بعد از اینکه از نشستن تو کالسکه خسته شده بود و آوردیمش بیرون، کلی وقت داشت برا خودش کالسکه رو این طرف و اون طرف هل میداد، پدرم کلی تعجب کرده بود
10 شهریور وقتی با هم سوار تاکسی شدیم، داشتم از تو کیفم پول در می آوردم تا بدم به راننده، بدون هیچ صحبتی از طرف من دیدم پسرکم پولو از دستم گرفت و به طرف آقای راننده گرفت، بعدش میخواست کیفم رو هم بهش بده، راننده گفت نه اون برا مامانته، بعد هم خندیدد و گفت چقدر هم بخشندست پسرتون
تو خیابون که هستیم با دیدن جوجو و پیشی کلی ذوق میکنه و برای نشون دادن ذوقش دستش رو از بازو تند تند باز و بسته میکنه، شبیه حالت دستش برای بای بای کردن اما تند تر و محکمتر
اگه کار ی کنه که دعواش کنیم یا بخواد کار ی کنه که میدونه نباید بکنه صورتشو میاره سمت صورتمون و مثلا بوسمون میکنه بلکه هندونه ای زیر بغلمون گذاشته باشه
خوردن ِ شیر و مایعات رو با نی تا حدی یاد گرفته البته بیشتر از اینکه مایعات محتوی بطری یا لیوان رو بخوره علاقه داره به خوردن سر ِ نی به نحوی که آخرش دهانه ی اون نی بیچاره به هم میچسبه و دیگه چیزی نمیتونه ازش عبور کنه تا بخورتش
از 15 شهریور تا چیزی رو که دوست داره برمیداره میدوئه میره تو اتاق تا از دسترس ما دور شه و به اصطلاح خودش قایمش میکنه، اولین بار این کار رو برای ماژیک هایلایت باباش انجام داد. نمیدونین چقدر باحالن این بچه ها، یعنی واقعا باورشون میشه که میتونن چیزی رو از ما قایم کنن و ما نمیتونیم ازشون بگیریم؟!
بوس کردن رو به شکل معمولش و با صدا، دو سه روزیه یاد گرفته، تا قبل از این فقط لبهاشو میگذاشت رو صورتمون و تا حدی فوتمون میکرد
دیشب برای اولین بار با پدرش رفت مسجد، خیلی دوست داشتم ببرمش اما میترسیدم نگذاره، برای اولین بار بد نبوده اما همسرم میگه مهر بغل دستیشو برمیداشته و کمی شیطنت کرده.
دیگه دستش میرسه به کابینتها و میتونه یه چیزی رو بذاره رو کابینت و بالتبع چون میتونه اگه چیزی رو کابینته گوششو بگیره و بندازه رو خودش این پیشرفتش خیلی خطرناکه و باید مراقب باشم بلایی به سر خودش نیاره.
خدایا برای همه چیز شکر،