واحد ِ مسافت ِ جدید
اولین باری که پسرکمون به عنوان یک مسافر، به تنهایی کنار دست ِ راننده که باباش باشن نشست روز جمعه 4 مرداد بود که قرار بود پسرمون به مدت چند ساعتی خونه ی بابابزرگش بمونه تا مامانش به کارهای مهمونی شبشون برسه.
عکس العملش به نشستن توی ماشین برای اولین بار بد نبوده، البته همسرم میون راه مجبور شده یک بار ماشینو متوقف کنه تا این وروجکو که داشته از لای کمربند خودشو میاورده بیرون به حالت اولیش برگردونه و صاف بشونش سر ِ جاش.
بعد از اون یکی دو بار دیگه هم این سفرهای درون شهری پدر و پسری ادامه پیدا کرد تا اینکه به پیشنهاد همسرم اول یه کمی به نشستن تو ماشین عادت کنه بعدش بریم سر وقت ِ سفرهای مادر و پسری.
آخه تا اون روز هر وقت من رانندگی میکردم پسری در حالیکه بغل بقیه بود کلی نا آرومی میکرد و میخواست بیاد بغل من، این شد که تلاش کردیم اول به تنهایی نشستن عادت کنه و بعد هم به دیدن ِ مامانش به عنوان ِ راننده.
اولین باری رو که من و پسرم تنهایی مسیر خونه مامانم اینا رو تا خونه خودمون اومدیم دقیقا یادم نیست کی بود اما اوائل شهریور ماه بود، اولش اوضاع داشت خوب پیش می رفت و منم کلی ذوق زده شده بودم اما وسطای مسیر یکدفعه زد زیر گریه، و به هیچ صراطی هم مستقیم نبود، انقدر گریه کرد تا بالاخره رسیدیم، آخرش دیگه بچم به هق هق افتاده بود، اما من مجبور بودم در کمال خونسردی رانندگی کنم و ترسیدم وسط راه بایستم بدتر شه و دیگه ازم جدا نشه، این بود که نمیشد کاریش کرد، اون روز خیلی ناراحت شدم، کلی غصه خوردم که چرا براش از اول کار سیت نخریدیم تا زودتر از اینها عادت کنه به نشستن تو ماشین
اما حالا در کمال ِ ناباوری دو سه باری شده که خودم تنها باهاش رفتم خونه مامان اینا و برگشتم
البته به لطف این که فکر کنم دیگه الان معرف حضورتون هستن
درضمن از خونه خودمون تا خونه مامانم باید بین راه دو بار ماشینو بزنم کنار و براش replay بکنمش، خیلی جالب بود برام وقتی اولین بار دیدم با خوندن یه بیت مونده به آخر شعر، پسرک داره "اِه آِ ه" میکنه و تبلتو به طرفم میگیره و نشون میده ، شک کردم که آیا واقعا میفهمه شعر داره تموم میشه، وقتی براش دوباره play کردم و اعتراضش تموم شد مطمئن شدم که بله، دست کم گرفته بودمش این گل پسرو
خلاصه وقتی رسیدیم خونشون دور سوم شعر هنوز تموم نشده بود، حالا از اینجا میشه نتیجه گرفت که مسافت بین ِخونه ی ما و پدرم دو تا و نصفی حسنی راهه
مدت هر کدومش هم 4/40 دقیقه، میشود به عبارتی 11/40 دقیقه،
مامان و بابا که باشی همه چیزت از جنس ِ بچه ها میشه حتی ریاضیاتی ترین بخش زندگی