علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 21 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

میازار موری که دانه کش است

1392/6/7 15:26
نویسنده : mahtab
291 بازدید
اشتراک گذاری

نیمیدونم چرا این وروجک ما اینقدر به این بیت گهربار جناب سعدی "میازار مور یکه دانه کش است" بی تفاوته؟!

براش بارها خوندما اما گوشش بدهکار نیست که نیست!

باز هم کار ِ خودشو میکنه،

میگم مامان جان آخه نکن این کارو، گناه دارن، اینها هم مثل تو جون دارن و زندن اما انگار نه انگار.

 

دیروز داشت اسباب بازی به دست میرفت سمت اتاقش، منم پشت سرش بودم و داشتم باهاش حرف میزدم و قربون صدقش میرفتم که دیدم ناگهان حین راه رفتن ایستاد، دولا شد و رو زانوهاش نشست، انگشت اشارش رو زوم کرد به یه نقطه روی موکت(اون هم موکت پرز دار)، و بعد با سرعت انگشتش رو برد به سمت اون موجود بیچاره و نهایتا در کمال ِ بی رحمی  فشارش داد، منو میگین؟ اینجور ی بودمتعجب

خدا رو شکر نمرد و به راه خودش ادامه داد، پسرک هم با انگشت دنبالش میکرد تا باز هم فشارش بده اما این دفعه اون زرنگتر بودو رفت زیر فرش، پسرک هنوز دست بردار نبود، لبه ی فرش رو برای یافتن شکار بالا زد و کمی هم جستجو کرد اما خدا رو شکر دیگه ندیدش، و اینجا بود که داستان جنایی ما به پایان رسید.

 

پی نوشت1:خودتون حتما فهمیدین که اون موجودی که پسرکم دنبالش کرده بود چیزی نبود جز یک عدد مورچه.

 

پی نوشت2:به قول مامانم چه چشمایی دارن این بچه ها! نه که مامانم  پیرچشمی داره و به سختی میتونه چیزهای ریز رو ببینه همیشه کلی  از قدرت بالای چشم این وروجک به وجد میاد و خدا رو شکر میکنه و میگه ببین چی بودیم و چی شدیم؟!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

الناز مامان آوا
7 شهریور 92 18:27
چه باحال ماجرا رو تعريف كردي مهتاب جون كلي خنديدم وقتي تصور كردم



خب بچه ست متوجه نميشه



در قدرت و توانايي خدا جاي هيچ شكي نيست.









شاپرک
7 شهریور 92 20:28
وای چه جالب دقیقا مثل رها کوچکترین چیزها رو میبینه و ما بهش میگیم ذره بین


چه تعبیر زیبایی، ذره بین!
محبوبه
7 شهریور 92 22:50
بله واقعا
ميازار موري كه دانه كش است
اينكه خوبه
پسر يكي از آشناها،ظهر كه ميشد، ذره بين به دست ميرفت توي حياط و مورچه هاي بيچاره رو زير ذره بين جزغاله ميكرد!
اصن يه وضعي…
خلاصه كه اينجوريا


حالا زوده محبوبه جان به اون روزها هم می رسیم
رها
9 شهریور 92 10:24

بازم براش بخون مهتاب جان تا ملکه ذهنش بشه
منظور بدی نداره پسرمون آخه...




رزماری
9 شهریور 92 11:37
بازسازی صحنه جنایی اش خیلی جالب بود .تصورش برام خیلی خنده داره


مرضيه (مامان محمدمهدي)
10 شهریور 92 8:48
چقدر خدا به مورچه بيچاره رحم كرد
واقعا هم كه چشماشون خيلي تيزه


بله عمرش به دنیا بود
زهرامامان محمدپارسا
11 شهریور 92 13:07
نگران نباش یاد می گیره که نباید مور دانه کش را بیازارد هههه منو که خندوند دستش درد نکنه البته خدارو شکر که مورچه جان سالم بدر برد