علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

اولین دیدار با دریا

1392/6/1 13:04
نویسنده : mahtab
547 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان

ما امروز عصر از سفر برگشتیم

بدون خبر رفتیم و برگشتیمچشمک

 کوتاهترین سفر عمر زندگی زناشوییمون بود ...

اگه گفتین چقدر طول کشید کلش؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

35 ساعت شد کل زمان ِ در سفر بودنمون.

 

دیروز صبح ساعت 5/30 صبح از خونه زدیم بیرون و امروز عصر ساعت 4/30 خونه بودیم، سرعت عملمونو دارین؟

حالا اگه گفتین کجا بودیم؟

به افتخار ِ مازندرانی های عزیز سوت و کف و هورا.....هورا

اومده بودیم استانتون...

محمود آباد بودیم.

هوا بارونی بود، اولش  که از هواشناسی فهمیدیم حالمون گرفته شد اما بعدش تازه متوجه شدیم چه شانسی آوردیم که هوا ابر یو بارونی بوده چون به برکت بارون هوا خیلی خوب بود، دلپذیر ِ دلپذیر بود، تو این فصل اگر هوا آفتاب بود میمردیم از گرما و رطوبت. خلاصه جاتون خالی، من که نه اما تقریبا همه تنی به آب زدن، البته دیروز نه، امروز که کمی از طوفانی بودن دریا کاسته شد، همه ی اعضای خونواده ی من باهامون بودن و  خدارا شکر خیلی خوش گذشت. پسرمون هم با اینکه اولش از دیدن  اون همه آب ترسیده بود اما مدتی که گذشت  و  ترسش ریخت کلی آب بازی کرد، من هم که مدام در حال رسیدن به کارهای قبل و بعد آب بازی ایشون و البته بابای ایشون  بودم.

از آخرین باری که رفته بودیم شمال (رشت و فومن) دقیقا دو سال و یک ماه و از آخرین باری که دریا رو دیده بودیم دو سال و ده ماه میگذشت، و پسرمون هم که برای  اولین بار بود که توفیق دیدار دریا رو پیدا کرده بود.

                                پدر و پسر در حال رهسپار شدن به سوی دریا، 1 شهریور 92

 

                                 پسرک ِ ترسان از دریا و موجهای خروشانش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

محبوبه
1 شهریور 92 21:38
اول


بله اول شدی اول
محبوبه
1 شهریور 92 21:43
رسيدن بخير
هميشه به تفريح مهتاب جون
ايشاله كه خوش گذشته
من كه اينجوريم
شوهري داره فردا ميره.دوست ندارم با اين حال پسري رو شير بدم.اصن من گريه ام مياااااااد


ممنون عزیزم
عزیزم ناراحت نباش
به این فکر کن که بعد از این رفتن یه اومدنی هم هست که به خاطرش چقدر هیجان خواهی دشت

مرضيه (مامان محمدمهدي)
2 شهریور 92 8:42
سلام عزيزم
انشاالله كه خوش گذشته باشه و هميشه به سفر
محمد مهدي هم حدود 9 ماهه بود كه رفت دريا و اولش شديدا متعجب شده بود ولي بعد خوشش اومد


علیک سلام خانومی
ممنونم، جای شما خالی...
پس گل پسر شما هم اولش ترسید؟!
مرمر مامان محیا
2 شهریور 92 10:34
به سلامتی.همیشه به سفر!



ممنون عزیزم
شاپرک
2 شهریور 92 11:44
همیشه به سفر و تفریح
هرچند کوتاه اما لذت بخش و عالیه
شاد باشید


ممنون عزیزم
مهدیه
2 شهریور 92 12:12
مازندران؟؟؟

این همه دوست داری تو گیلان و میری مازندران؟؟؟

این دفعه گذشت میکنم دفعه ی بعد باید بیاین گیلان




عزیزم ما تهرانیها به خاطر کمبود وقت سعی میکنیم نزدیکترین مسیر به دریا رو پیدا کنیم، محمود آباد نزدیکترین شهر دریا دار به تهرانه،
اتفاقا خودم هم دوست داشتم بیاییم طرفای شما اما همسرم مرخصی نداشت و سفرمون در حد 5شنبه جمعه بود، ایشالا دفعات بعد مزاحم استان شما میشیم


مرضيه (مامان محمدمهدي)
3 شهریور 92 10:02
مهتاب جون واكسن يك سالگي عليرضا رو زدي؟




عزیزم ممنون که اینقدر به فکرمونی

بله با 8-7 روز تاخیر دیروز زدیم


الناز مامان آوا
3 شهریور 92 13:50
چه كار خوبي كردين.مسافرت كوتاهشم خوبه و روحيه آدمو عوض ميكنه.

به قول مهديه جون مازندران كه اومدين اين دفعه نوبت گيلانه.

خب خدا روشكر عليرضاي پهلوون از دريا نترسيدو خوشش اومد


بله خیلی خوب بود، مخصوصا اینکه خونمون طبقه چهارم بود و رو به دریا، تا حالا اینقدر از سفر به شمال لذت نبرده بودیم
رزماری
3 شهریور 92 16:11
آخی پس رفته بودین دریا .
خدا رو شکر خوش گذشت .
وقتی میگی 2 سال و نیم هست که دریا رو ندیدی یه جوری شدم .اخه برای من اینقدر عادی شده ، دریا و بارون و طوفان و... که یه لحظه متعجب شدم


ممنونم
بله دیگه ما که وضعمون مثل شما خوب نیست که هر روز دریا رو ببینیم
تیر 90 رفتیم رشت و فومن و امامزاده ابراهیم تفت اما دیگه نشد دریا هم بریم
الهام مامان علیرضا
5 شهریور 92 19:50
آفرین
شوهر من باید یاد بگیره که همه اش میگه وقت نمیشه!!
خداروشکر که خوش گذشته
همیشه به شادی



این شوهر ما هم که میبینی کلی روش کار شده که تونستیم راضیش کنیم، مردها همه تقریبا شبیه همن
ممنونم