اولین دیدار با دریا
سلام دوستان
ما امروز عصر از سفر برگشتیم
بدون خبر رفتیم و برگشتیم
کوتاهترین سفر عمر زندگی زناشوییمون بود ...
اگه گفتین چقدر طول کشید کلش؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
35 ساعت شد کل زمان ِ در سفر بودنمون.
دیروز صبح ساعت 5/30 صبح از خونه زدیم بیرون و امروز عصر ساعت 4/30 خونه بودیم، سرعت عملمونو دارین؟
حالا اگه گفتین کجا بودیم؟
به افتخار ِ مازندرانی های عزیز سوت و کف و هورا.....
اومده بودیم استانتون...
محمود آباد بودیم.
هوا بارونی بود، اولش که از هواشناسی فهمیدیم حالمون گرفته شد اما بعدش تازه متوجه شدیم چه شانسی آوردیم که هوا ابر یو بارونی بوده چون به برکت بارون هوا خیلی خوب بود، دلپذیر ِ دلپذیر بود، تو این فصل اگر هوا آفتاب بود میمردیم از گرما و رطوبت. خلاصه جاتون خالی، من که نه اما تقریبا همه تنی به آب زدن، البته دیروز نه، امروز که کمی از طوفانی بودن دریا کاسته شد، همه ی اعضای خونواده ی من باهامون بودن و خدارا شکر خیلی خوش گذشت. پسرمون هم با اینکه اولش از دیدن اون همه آب ترسیده بود اما مدتی که گذشت و ترسش ریخت کلی آب بازی کرد، من هم که مدام در حال رسیدن به کارهای قبل و بعد آب بازی ایشون و البته بابای ایشون بودم.
از آخرین باری که رفته بودیم شمال (رشت و فومن) دقیقا دو سال و یک ماه و از آخرین باری که دریا رو دیده بودیم دو سال و ده ماه میگذشت، و پسرمون هم که برای اولین بار بود که توفیق دیدار دریا رو پیدا کرده بود.
پدر و پسر در حال رهسپار شدن به سوی دریا، 1 شهریور 92
پسرک ِ ترسان از دریا و موجهای خروشانش