علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 18 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

این روزهای نی نی

1391/9/9 7:48
نویسنده : mahtab
384 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی هفته ای یک بار به مدت 4 ساعت از من دوره، شنبه ها کلاس میرم و نی نی رو میذارم خونه

مامانم،جمعه ها بساطی داریم، باید برای 4 ساعت¸ نی نی شیر بدوشم، اگه مهمون داشته باشیم یا

مهمونی بریم به مشکل کمبود شیر بر میخوریم و مجبور میشم تا دیر وقت بیدار بمونم  تا نی نی فرداش

بی غذا نمونهچشمک

خدا رو شکر با اینکه شیشه و پستونک بهش میدیم میونش با شیر خودم هم خوبه و  به مشکل

نخوردن شیر برنخوردیم.

همونطور که قبلا گفتم نی نی هفته ای یک روز از صبح تا ظهر خونه مامانیشه، به همین خاطر بیشتر

اکتشافات در مورد نی نی  اونجا به وقوع پیوسته، از تازه ترینشون  تلویزیون دیدن پسریه، یک بار وقتی

مامانم نی نی روگذاشته بوده تو کریرش، توی آشپزخونه و جلوی تلویزیون و خودش شروع کرده به حرف

زدن باهاش و انجامکارهاش، نی نی به مدت نیم ساعت داشته تی وی میدیده و خوشش  اومده و با

عوض شدنرنگ صفحه تی وی  کلی ذوق میکرده، خلاصه یه راه دیگه برای آروم نگه داشتن گل پسرم پیدا کردیم لبخند

حدودا بعد از پنچاه روزگی نی نی، وقتی بابای نی نی باهاش حرف میزد و براش سوت میزد تا بلکه

بخنده( البته غیر ارادی میخندید، منظورم خنده ارادیه) یواش یواش به صدای سوت شرطی شد و قبل از

دوماهگی به طور کامل با حرف زدن ما شروع میکرد به خندیدن، اونم چه خنده زیباییلبخند

یه راه دیگه برا خندوندنش یه بازیه که باباش اختراع کرده، بهش میگه فوت بازی، نی نیو از فاصله

15 سانتی متری  آروم فوت میکنه و نی نی چشماشو میبنده و وقتی باز کرد باباش با خنده میگه

heeeeey و خودشم بلند میخنده و نی نی هم همینطور، به قول بابایی از شروط انجام این بازی اینه که

دوطرف بازی سرما خورده نباشنچشمک

بابایی دو روز مسافرت بود(ماموریت) و ماخونه مامانم بودیم و من خیلی دلم براش تنگ شده بود و فکر

کنم نی نی هم همینطور،اونجا  یاد گرفت غریبی کنه، لبهاشو غنچه میکرد( ور می چید به قول قدیمیها) و

یکدفعه میزد زیر گریه، قربون ناز کردنش برمبغل جالبه که با منم این کارو کرد، معلومه داشت تمرین

میکرد ( ناسلامتی من مامانتما)ناراحت

نی نی الان من و باباشو میشناسه اما قدما میگن اگه مامانشو بشناسه موهای مامان میریزه، البته به

نظرم ایناعتقادخیلی بیمعناست  و من قبول ندارم ، به هر حال خداراشکر موهای من که به ریزش نیفتاده.

نی نی شبها هنوز بعضی وقتا گریه میکنه نمیدونم کولیکشه یا داره تمرین میکنه چطور خودشو لوس کنهسوال

بابایی میگه گریه هاش داره تفکیک میشه، صدای هر گریش با اون یکی فرق میکنه، انگار باهامون حرف

میزنه، راستی انقدر خالش بهش آغوم آغوم  گفته که پسرم داره یواش یواش یاد میگیره و صدا تولید

میکنه و یه چیزی شبیه آغوم میگه

این روزها نی نی با دستاش خیلی بازی میکنه، وقتی به روی شکم خوابیده کامل دستشو پیدا میکنه و

میخورشون، وقتی هم که به پشت خوابیده باشه همش داره دستاشو حرکت میده و به سمت دهانش

میبره، البته هنوز تو مرحله آزمایش و  خطاست، گاهی دستاشو  به چشماش فرو میکنه، صورتشم آسیب

زده چندبار. وقتی یه شی رو جلوش میگیریم با تمام وجود تلاش میکنه بگیره اونو اما  طفلکی هنوز

 دستاش هماهنگی لازمو پیدا نکردهتشویق

و

ما کلی خوشحالیم از ابن همه تغییر، بزرگ شدن و  سالم بودنش

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

فاطیما
5 آبان 91 23:35



ممنون از این همه گل زیبا
مهدیه
6 آبان 91 14:39
سلام
من که هنوز تجربه نکردم اما فکر میکنم بزرگ شدن نی نی جلوی چشم مادر باید خیلی جذاب باشه!


چون هر چی از جذابیتش بگم کمه دعا میکنم به زودی خودت تجربه کنی عزیزم
مامان جون نی نی
8 آبان 91 10:06
عزیزم ممنونم ازت که به من سر زدی خوشحالمون کردی
نی نی رو ببوس
ان شاا... خدا همه نی نی ها رو برای پدر و مادرا حفظ کنه و سایه همه پدر و مادرا رو مستدام


خواهش میکنم عزیزم. ممنون و ان شا الله
مرمر مامان محیا
8 آبان 91 12:46
قشنگ میفهمم که چقدر ذوق کردی...آخه ما هم هر روز از رفتارا و کارای محیا ذوق زده می شیم...


همینطوره عزیزم.ایشالا روزهای زیبایی رو در کنار نی نی بگذرونید
بابا
8 آبان 91 20:06
سلام خیلی قشنگ بود
از ته دل دوستت دارم که اینقدر خوشگل نوشتی



سلام و ممنونم از حسن نظر شما