علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 18 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

واکسن دو ماهگی

1391/9/9 7:49
نویسنده : mahtab
612 بازدید
اشتراک گذاری

پسرمون سه شنبه دو ماهه شد و باید واکسن دوماهگی میزد اما چون قرار بود اون روز برامون

مهمون بیاد با یک روز تاخیر چهار شنبه به اتفاق بابایی رفتیم درمانگاه. از نیم ساعت قبل بهش

استامینوفن داده بودم چون تو اینترنت سرچ کردم و خیلی توصیه شده بود که اینکارو بکنیم .

وقتی رسیدیم درمانگاه طفلکی خواب بود اونم چه خواب نازیفرشته

خانمی که میخواست بهش واکسن بزنه گفت که اول باید بیدارش کنم و من با کلی استرس و نگرانی این

کارو کردم، برام سخت بود نی نیو از خواب بیدار کنم و اونوقت به جای هر چیزی که ممکنه انتطارشو

داشته باشه اونو مهمون آمپول بکنمناراحت

تا بیدار شد شروع کرد به خندیدن اونم چه خنده های نازی، نمیدونم چرا انقدر پسری ناقلاست، هروقت

قراره کاری بکنم که به ضررشه وخودم عذاب وجدان دارم میخنده، اینطوری حال ادم بدتر میشهخجالت، هربار

میذارمش پیش مامانم یا باباش و میخوام برم جایی یه خنده هایی میکنه که آدم میخواد بشینه همونجا

بزنه زیر گریه و پشیمون میشه از نبردنشتعجب

اونروز هم همین روشو پیش گرفت و خانم پرستار گفت الانه که  خندش به گریه تبدیل شه طفلکیناراحت

بابایی مثلا اومده بود تا موقع تزریق واکسن پاهای نی نی روو محکم بگیره و کمک کنه چون میگفت شاید

من بترسم ونتونم،  اما اونجا که رفتیم اون بیشتر ترسیده بودلبخند

بعد از اینکه سوزن به پاهای کوچولوش وارد شد  کلی گریه کرد و جیغ کشید اما وقتی رفتیم توی ماشین

قبل از اینکه بهش شیر بدم دوباره خنده هاشو شروع کرد و ما کلی تعجب کردیم که چرا داره میخنده،

انگار از واکسن خیلی هم بدش نیومده بودچشمک

 اما نمیدونستیم که  برای قضاوت زودهخیال باطل

از اونجاکه میترسیدم بعد از زدن واکسن به کمک احتیاج داشته باشم  رفتم خونه مامانم تا اگرمشکلی

پیش اومد تنها نباشم تازه خاله نی نی هم که همیشه منتظره به کوچکترین بهانه ای منو بکشه اونجا تا

بیشترنینیو ببینه

ساعت 9 صبح واکسنو زده بودیم ولی  گریه های اصلی از درد پا هاش ساعت 12/30 شروع شد و تا 5

عصر بطور متناوب گریه میکرد اما از 5 به بعد خیلی بهتر شده بود. راستی برای اینکه کمتر پاهاشو تکون

بده و دردش نگیره مامانم با یه پارچه نازک، قنداق که نه ساندویچش کردلبخند

به خاطر استامینوفنی که بهش داده بودم و 4 ساعت یکبار تکرار میکردم اصلا تب  نکرد اما شب رو  با

ترس و لرز صبح کردم.

راستی اینو یادم رفته بود بگم که بعد از یک ماه و چند روزی که هرشب به دلیل کولیک کلی گریه میکرد، از

سه شنبه تا امروز بهتر شده و دیگه اون دردای کولیکی  سراغش نیومده

اینوهم بگم که تازگیها با کشفی که مامانم داشته  فهمیدیم که پسری دوست داره موقع خواب یه

پارچه نازک روی سرش باشه، اینجوری زودتر خوابش میبره،

قربونش برم که انقدر ناز و ادا داره و هر روز یه چیز تازه ازخودش یادمون میدهماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان عسل
28 مهر 91 15:41
ایشالا صدوبیست ساله شه این پسر نازتون


ممنونم خانومی
مامان سها
30 مهر 91 13:41
خدا رو شکر که بهتر شده ... ایشالا همیشه شاد باشین ...[خوش اومدی به خونه جدیدمون. ممنونم از لطفت
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
30 مهر 91 15:36
سلام عزیزم مرسی که به ما سر زدی ... با افتخار لینک شدین و از امروز به بعد همیشه بهتون سر میزنم ... عزیزم خیلی مراقب علیرضا جون باش هنوز راه زیادی در پیش داری در مورد بچه داری امیدوارم موفق باشی ... منم هیچی در مورد نی نی نمیدونستم ولی الان استادم
چرا عکس علیرضا جون و نذاشتی تا صورت ماهشو ببینیم...

سلام عزیزم ممنون از اومدنت به این خونه
امیدوارم بتونم به خوبی از پس این مسوولیت خطیر بربیام از کمکتون استفاده میکنم.خوشحال میشم که بهم از تجربیاتت بگی
عکسشم میذارم برات

مامان یاشار
30 مهر 91 20:24
مبارک باشه 2 ماهه شدن دسته گلت خانومی. ایشالا 120 سالگیش

ممنونم عزیزم.120 ساله که بشه من دیگه نیستم براش تولد بگیرم


مامان طاها
1 آبان 91 7:28
سلام خانم گل.خوبید؟گل پسر خوبه؟ممنون که به ما سر زدید.انشاالله پسر نازم زیرسایه شما و پدرش عمر باعزت داشته باشه

سلام. خواهش میکنم عزیزم.ایشالا نی نی شما هم به سلامتی به دنیا بیاد


شاپرک(روزهای زندگی)
3 آبان 91 18:23



عزیزم چرا سایت نی نی باز نمیشه؟
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
3 آبان 91 18:59
سلام عزیزم مرسی از نظرت ...
نه گلم من بیمارستان فرمانیه بودم ...
چطور مگه؟؟؟؟؟؟؟؟



از آلبوم عکس نی نی و اتاق اینطور فکر کردم