علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 3 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

فرشته ما دوماهه شد

1391/7/25 17:17
نویسنده : mahtab
547 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزدل مامان و بابا امروز دو ماهه شد،

دو ماهه که خونه ما به وجود فرشته ای معصوم و پاک مزین شده،

دو ماهه که عطر دلنواز زیباترین  نعمت پروردگارتو این خونه طنین اندازه،

دو ماهه که نوای گوشنواز با ارزشترین  هدیه ای آسمانی از خونمون شنیده میشه،

دوماهه که روزامون از نگاهای زیبای این فرشته روشنه و شبامون  پر از امیده به فردایی روشنتر،

دوماهه که من و همسرم عنوانهایی تازه پیدا کردیم: مادر و پدر

 

حالا از جدیدترین پیشرفتای پسرمون بگم، پسری مدتیه که با هر صحبتی که باهاش میکنیم شروع میکنه

به لبخند زدن و خندیدن و صداهای نامفهوم در اوردن که هم چهرشو خیلی زیباتر میکنه و هم ما رو سر

مستتر، چند روزی میشه که بااومدن باباش از سر کار و شنیدن صدای زنگ خونه هوشیار میشه

(چشماشو بازتر از معمول میکنه و این طرف و اونطرف حرکت میده) ، حتی اگه در حال نق نق زدن

باشه، و اونو به یک خنده زیبا مهمون میکنه، این روزا انقدرمشغول این پسر و مراقبت ازشم  که بعضی وقتا

موقع خوابیدنش در حال برنامه ریزی و به قولی اولویت بندی کارهامم اما تا میخوابه بازم  نمیدونم از کدوم

کارشروع کنم که اگه بیدار شدکارهای مهمترم انجام شده باشه ، تازه مثل مسابقه دو باید بدو بدو

کارهاموانجام بدم وعین کنکوریها  باید هم سرعت عمل داشته باشم هم دقت بالاکلافه

این چندوقته که فهمیدیم غروبا کولیکش شروع میشه  معمولا یا جایی نمیریم و مهمون نمیاد یا اگه بریم و

بیاد باید تا قبل غروب تموم شده باشه و خلاصه تلاش میکنیم  5 به بعد  نی نی تو آر امش باشه ، انگار

اینجوری براش بهتره، هربار  هم که حرف مهمونی رفتن میشه مامانم میگه بچه شما که نا آرومه و

نمیتونین جایی برین، منم کلی بهم بر میخوره و میگم بچم الکی که گریه نمیکنه کولیک داره، برای مادر

همسر که تعریف کردم خندید و گفت مگه دختره که میترسی با این حرفا رو دستت بمونه؟ خلاصه هنوز

هیچی نشده پسری یه نقطه ضعف گذاشت رو دستم چشمک

راستی چند روزه که  به توصیه بعضی از دوستانم به شکم ناز نازیم روغن زیتون میمالم به امید برطرف

شدن کولیکش که البته بی اثر هم نبوده

هروقت پسری رو میذاریم تو کریرش ومیخوایم از خونه خارج بشیم یکدفعه  آروم میشه و وقتی میذاریمش

تو ماشین، این طرف و اونطرفو نگاه میکنه وطفلکی بیشتر وقتا بعد از چند دقیقه خوابش میبره، معلومه

پسرمون  ماشین سواری و بیرون رقتنو خیلی دوست داره

من و باباییش سعی میکنیم همیشه شکر این نعمت دوست داشتنی رو به جا بیاریم چه وقتی شیرین

کاریهاش و صبوریهاشو میبینمیم چه وقتی اذیت میکنه یا به خاطر کولیکش (یادتون نره که الکی گریه

نمیکنه گل منچشمک) کلی گریه میکنه و یه جورایی من و باباشو  به هم میریزه

 

خدایا شکرت

خدایا ازت میخواهیم طعم شیرین پدر و مادری رو به همه اونایی که در انتظارشن بچشونی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فاطیما
25 مهر 91 15:25
قلبونش برم .تولدت مبارک خاله جون.


خدانکنه خاله جونی. ممنونم از لطفتون
مهدیه
26 مهر 91 9:37
عزیییییییزم:
ممنون از ابراز احساسات مختصرو مفیدتون خاله جونی