رابطه ی مادر پسری
همه مدلش موجوده...
گرم...
معمولی...
رسمی...
و حتی سردِ سرد...
...رابطه ی مادر با پسرش رو میگم،
البته پسری که دیگه مرد شده و صاحبِ زن و زندگیه...
میون اقوام و آشنایان ما هم بالتبع همه جورش وجود داره...
اما تا حالا هیچوقت بهش اینطوری نگاه نکرده بودم...
تا اینکه یه روز ساعت 2 بعد از ظهر وقتی که در کنار پسرکم کمی استراحت میکردم و انگار چند لحظه ای بود به خواب رفته بودم با صدای پسرِ همسایه که البته برای خودش مردیه و 38 سال داره از خواب بیدارشدم، البته بگم چون خونمون دو واحدیه متوجه اومدن و صحبت کردنش با مادرشون شدم، یه جورایی قابل وصف نیست احترام و محبتی که در کلام این آقا نسبت به مادرش وجود داره، "سلام مادر جان" ی که همیشه با زیباترین لحن ممکنش و از اعماق قلبش میگه اون بار یه لحظه منو به فکر فرو برد...
پدر این آقا مدتهاست که فوت کرده و یه جورایی بار زنگی بعد از اون خدا بیامرز بر عهده ی ایشون بوده، با اینکه ازدواج کرده و دو تا بچه داره خیلی در قبال مادر و برادر کوچکترش احساس مسوولیت میکنه و از نظر مالی کلی بهشون کمک میکنه، هم در معرض دید خانمش و هم در مواقع لزوم به طور پنهانی، حالا بحث من مسائل مالی نیست چون معتقدم روزی انسان بالاخره از یه راهی بهش میرسه.
حرف ِ من اینه که این آقا در نقش فرزندی داره بسیار خوب عمل میکنه، به دعای والدین خیلی معتقده و به قول مادرشون هروقت تو کارش گره ای باشه میره سر قبر پدرش و خبیرات میده و ازشون کمک میخواد، در ضمن به رفتن سر مزار پدرشون و خوندن فاتحه در فواصل زمانی نزدیک بسیار مقیده ...
از اون روز به فکر فرو رفتم که یعنی چطور میشه یه پسر میشه مثل این آقا، و یکی دیگه میشه اون آقای فرضی و با مادرش انقدر سرد برخورد میکنه؟!
من نمیدونم دقیقا چه عامل یا عواملی بر این مسئله تاثیر گذارن؟
دوران بارداری؟
تغذیه ی دوران بارداری؟
حالات روحی در دوران بارداری؟
ژنتیک؟
تربیت؟
نوع رابطه ی والدین با بچه؟
میزان صمیمیت؟
مدرسه؟
دانشگاه؟
دوستان؟
زن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرزند؟
محیط کار؟
....
یا مجموعه ای از اینها؟!
جواب این سوالو من نمیدونم شما چطور؟
اما میدونم حالا که صاحب فرزند ِ پسر شده ام خیلی از نداشتن یه رابطه ی صمیمی باهاش در آینده میترسم!
با خودم میگم نکنه ازدواج که کرد از من فاصله بگیره! البته میدونم با ازدواجش خواه نا خواه تو رابطمون کمی تغییر ایجاد میشه اما این رو هم میدونم که هستند مردانی مثل این پسر همسایه که نمیذارن مادرشون حتی لحظه ای حس کنه پسرشون دیگه از آنِ اونها نیست ...
پی نوشت1: اونهایی که دختر دارین میدونم و میدونین که دختر جزئی جداناشدنی از زندگی والدینش بالاخص مادرشه، هر جای دنیا هم که بره، با هر کسی هم که ازدواج بکنه باز هم همون "مهربان ترین" برای مادر و پدرش باقی میمونه، خدا بچه هاتونو براتون نگهداره چه دختر چه پسر.
پی نوشت2: از وقتی خودم بچه دار شدم مدام با خودم کلنجار میرم که مادر همسرم هم حق داره که بعضی اوقات در حضور من با پسرش صمیمی حرف بزنه، قربون صدقش بره و خلاصه بهش ابراز علاقه کنه، این منم که باید تحملمو ببرم بالاتر.
پی نوشت3: خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار