علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

ختم قرآن در ماه مبارک رمضان

یا حکیم سلام دوستان شروع ماه ِ مبارک ِ رمضان رو بهتون تبریک میگم وامیدوارم بتونین از این خوان ِ رحمت ِ الهی به قدر همتتون توشه بردارید. و ما رو در لحظات معنوی ِ سحر و افطار  از دعای خیرتون فراموش نکنین. به امید ِ اینکه این ماه مبارک آخرین سال ظهور حضرت باشه و همینطور برآورده شدن حاجات تمام شیعیان دوباره یک ختم قرآن راه انداختم، امیدوارم این ختم دسته جمعی قرآن هدیه ای باشه هرچند ناچیز از طرف شرکت کنندگان دراتمامش به اماممون و  پاداشش نوری باشه که زندگیهامونو پرتلالو و زیبا کنه. ممنون و التماس دعا شماره جزء نام دوستان شماره جزء نام دوستان 1 انتخاب شده 16  خودم 2 ...
8 تير 1393

امامزاده هاشم

یا قادر   تازگیها فهمیدم یکی از امامزدگانی که میشناختمشون و خیلی از اوقات از کنار مقبرشون به سادگی عبور می کردم و یا اینکه از سر  عادی شدن زیارتشون  ولع و اشتیاق خاصی برای رفتن به بقعشونو نداشتم از اجداد بزرگوارمون هستند.                       پسرکم دیروز همراه پدرت رفتیم زیارتشون، دوست داشتم ببریمت اما به پیشنهاد بقیه قرار شد یه گشت و گذار ِ دونفره داشته باشیم، .... حواست باشه که خوب جاییه برای گرفتن حاجات، هرچی باشه یه نسبت فامیلی داریم باهاشون، حس خوبی بود اینکه می دونستی آقایی که روبروشون ایستاده ای  ب...
7 تير 1393

چیزی شبیه معجزه با "خواب*" ممکن می شود...

یا سمیع   اصلا باورم هم نمی شد به این زودی ها بتونم بدون بغل کردنش بخوابونمش، پریروز و دیروز برای خوابوندنش کلی اذیتمون کرد و اذیت شد، تاحدی که دیگه گریه ام گرفته بود، مقاومت با بسته شدن چشمهاش، بی قراری و گریه و آخرش هم بغل شدن و البته در کمترین زمان ممکن به خواب رفتن... همسرم و پدرم به اتفاق میگفتن مهم نیست که میخواد بغل بشه و بخوابه، این حالت براش جایگزین شیر از دست دادشه، منم میدونستم نباید زیاد بهش سخت بگیرم اما خب واقعا صرف اون همه وقت و انرژی برای خوابوندنش برام سخت شده بود، امروز پدرم گفت اینطوری فکر کن که این بچه باید تا دوسال شیر می خورده، پس حالا تا دوسالگی بهش مهلت بده تا اذیتتون کنه... امروز خونه بودیم، ا...
27 خرداد 1393

...سوار لاک پشت بوديم

یا حبیب   از صبح ساعت 7 صبح بیدار شده بود، ساعت 9/30 تحویلش دادم خونه زنداییش و رفتم کلاس، ساعت 12/15 رسیدم اونجا، مسلما خودمو برای ناهار انداختم اونجا (خداییش گفتم بذار نمونم اما نذاشت )، حسابی بازی کرد، تا ساعت 3/30 که عزم بازگشت به خونمون کردیم، تو راه بر خلاف تصورم نخوابید، سر کوچه که رسیدیم طبق عادت همیشگیش بهم یادآوری کرد که رسیدیم (همیشه موقع رسیدن سر کوچه شعر "رسیدیم و رسیدیم ، کاشکی نمی رسیدیم ، تو راه بودیم خوش بودیم، سوار لاک پشت بودیم*" رو میخونم و اون هم آخر ِ هر مصرع  رو به زبون خودش کامل می کنه)، در کمتر از چند ثانیه از یادآوری کردنش نگذشته بود که من ماشینو پار ک کردم و ... نگاش که کردم دی...
17 خرداد 1393

شادي، نشاط و خنده

شما ادم اهل خوش و بشي هستيد يا جدي و عصا قورت داده؟!   خندوندنتون سادست يا سخت؟! براي بقيه شاد کردنتون آسونه يا نه؟!  شاديتون از ته دله يا ظاهري؟! کلا احساس ميکنيد ادم شادي هستيد يا خير؟   ميشه کارهاي کوچک روزمره اي که باعث شادي و لذت بردنتون ميشه رو با من به اشتراک بذاريد؟!    دوست دارم ياد بگيرم چطور ميشه از ذره ذره ي زنده بودن بيشتر لذت برد...
16 خرداد 1393

ختم قرآن

سلام دوستان     اگه خدا بخوادمیخوام یک ختم قرآن راه بندازم، اول از همه به نیت تعجیل در فرج آقامون و بعدش حاجت روا شدن همه و آخر از همه خودم، پیشاپیش ممنون از حضور گرمتون   نام دوستان  شماره جزء     نام دوستان    شماره جزء  مامانم 16        ساناز جون 1  الهام دوستم 17        ساناز جون 2 ...
31 ارديبهشت 1393