علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 6 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

خوابیدن با ترس ِ الکی

33. یا عظیم  به لطف خدا و سعی و اراده ی خودمون مدتیه مشکلمون با خوابیدن پسرک در اتاقش حل شده (اوایل مشکلی نبود، بعد از مدتی برای خوابیدن در اتاقش و روی تختش مقاومت و لجبازی رو شروع کرد) و اوضاع این شبهامون به این شکله که اغلب اوقات موقع دراز کشیدنش روی تخت و نشستن من کنار تختش اسم تک تک وسایل اتاقشو میاره و می گه "من از این می ترسم، از اون می ترسم" و من در برابر تک تک جملاتش با تمام ِ فاعل های موجود در اتاق باید صبورانه و مهربانانه بگم "نه عزیزم، ترس ندارن، ببین چقدر قشنگن، اینا همون وسایلتن که تو روز می بینیشون"، البته کاملا مشخصه که ترسی وجود نداره و فقط برای ابراز وجود و جلب توجه این جملات رو به طور تکراری و ...
19 مرداد 1394

سیزده ِ رجب و خنده دارهای ما

15.یاقهار   میلاد ِ امیرالمومنین امام علی علیه السلام بر ساحت ِمقدس ِ امام عصر عجل الله تعالی  فرجه الشریف و شما شیعیان و پیروان این امام همام مبارک باد. امسال بعد از عید اولین باری که لباس آستین کوتاه تنم دید بهم گفت "مامان چقد دستات بزرگ شده!" . یکی از اقوام به عنوان عیدی بهش از این شانسی ها داد، چشمتون روز بد نبیه توش پر از عنکبوت پلاستیکی بود، پسرک که حس خاصی بهشون نداشت اما ما از دیدن این همه جونور روی زمین و میون دست و پاهامون  و گاهی هم تو کاسه بشقابای پسرک به عنوان غذا بدحال و احوالی داشتیم، جالب تر اینکه تا چند روز اشتباهی بهشون می گفت "رنگین کمون". (وجه تشابهش چی بود نمی دونم ...
10 ارديبهشت 1394

داداش ِ انگشتی!!!!

8.یا عزیز معمولا وقتی میون ِ صحبت کردن هام با پسری بهش می گم : "مامانی دوست داری یه  آبجی داشته باشی؟ یا داداش؟" خیلی جدی می گه : "نه!" اما این اواخر 1 وقتی دوباره این سوال رو ازش پرسیدم در جوابم با تعجبی کودکانه گفت : "من که داداش دارم!" گفتم : "داری؟ کجاست؟  نکنه علی محمد 2 رو می گی؟"، گفت : "نه، اونی که برام خریدی!"، متوجه منظورش نشدم و گفتم برو بیارش، رفت و از میون اسباب بازی هاش  این رو آورد و گفت : "اینه دیگه! این داداشمه" با حالتی شبیه به وقتی که آدم رو از خواب ترسناک بیدار می کنن گفتم "آههههان، اینو می گی! "   ...
23 فروردين 1394