علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 6 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

وقتي مرغ همسايه غاز نيست!

 نميدونين باچه اوضاعي نماز ميخونيم و زيارت ميريم اين روزها، نميدونم چه علاقه اي به دورشدن ازمون داره اونم به نحوي که حتما بايد بلند شيم بريم بياريمش، کنارمون هم که ميشينه در کمترين زمان ممکن حوصلش سر ميره و بهانه ميگيره، خوراکي و اسباب بازي هم فقط براي زمان کوتاهي ميتونه سرگرمش کنه، حس مالکيتش هم به شدت قوي شده و اسباب بازيهاشو به کسي نميده وتازه ميخواد مالک وسايل بقيه هم باشه،يک بار سر پس گرفتن ماشينش يقه ي يه پسر دوسال و نيمه رو چنان گرفته بود و ول نميکرد که کار به پادرميوني بزرگترهاکشيد، البته خوراکيهاشو به بقيه ني نيها ميده، اول سفر فکر ميکردم فقط پسرماست که اذيتمون ميکنه اما وقتي در حالت آرامش طوفان پسرمون ناآرومي و غرغر کر...
7 خرداد 1393

خاطرات مکتوب سفر مشهد مقدس ، اسفند 92

دوشنبه 5 اسفندماه ساعت 9/30 شب بلیط قطار داشتیم  به سمت مشهد و پنجشنبه 8 اسفند ساعت 10/30 شب هم بلیط برگشت، سه شنبه ساعت 11/30 قبل از ظهر مشهد بودیم و جمعه ساعت 11 تهران، در هر دو مسیر رفت و برگشت هم به خاطر ترافیک بالای مسیر، با تاخیر رسیدیم. پسرکمون خیلی قطار رو دوست داشت، وقتی داخل کوپه نشستیم و بهش گفتیم اینجا قطاره، همش بیرون رو نگاه میکرد و میگفت da یعنی قطار، فکر می کرد باید بیرون دنبال قطار بگرده . شب خوابیدن داخل قطار برای من و پسرمون کمی سخت بود، چون معمولا تا صبج چند بار برای شیر خوردن بیدار میشه و بالتبع باید کنارش بخوابم کف قطار پتو پهن کردیم و هردومون به هر مکافاتی که بود  اونجا خوابیدیم، بماند که بعد از چند ...
11 اسفند 1392

اولین دیدار با دریا

سلام دوستان ما امروز عصر از سفر برگشتیم بدون خبر رفتیم و برگشتیم  کوتاهترین سفر عمر زندگی زناشوییمون بود ... اگه گفتین چقدر طول کشید کلش؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   35 ساعت شد کل زمان ِ در سفر بودنمون.   دیروز صبح ساعت 5/30 صبح از خونه زدیم بیرون و امروز عصر ساعت 4/30 خونه بودیم، سرعت عملمونو دارین؟ حالا اگه گفتین کجا بودیم؟ به افتخار ِ مازندرانی های عزیز سوت و کف و هورا..... اومده بودیم استانتون... محمود آباد بودیم. هوا بارونی بود، اولش  که از هواشناسی فهمیدیم حالمون گرفته شد اما بعدش تازه متوجه شدیم چه شانسی آوردیم که هوا ابر یو بارونی بوده چون به برکت بارون هوا خیلی خوب بود، دلپذ...
1 شهريور 1392

دو شب خاطره انگیز در اصفهان

سلام دوستان سفرهای ما به  اصفهان همیشه در نوع خودش منحصر به فرد و باور نکردنیه، اصلا فکر نکنین وقتی میگم رفتیم اصفهان یعنی رفتیم به گردش و دیدن ابنیه  تاریخی و مکانهای دیدنی، نه اصلا همچین فکری نکنین، این دفعه که دیگه از بی نظیر ترین سفرهامون بود ، نفهمیدیم کی رسیدیم و کی برگشتیم؟! گفته بودم که قرار بود یه تولد بگیریم، به لطف خدا گرفتیم و بد هم از آب  درنیومد، جای شما خالی... اما نگفته بودم قراره برای پسر ی عقیقه کنیم، اون هم به لطف خدا و البته کمک همکاری بی دریغ  بقیه انجام شد. من در برگزاری این دو تا مراسم که به ترتیب جمعه و شنبه شب برگزار شدن کمترین نقش ممکن رو داشتم، یعنی شما اینجور یتصور کنین که همه داشتن...
27 مرداد 1392