وقتي مرغ همسايه غاز نيست!
نميدونين باچه اوضاعي نماز ميخونيم و زيارت ميريم اين روزها،
نميدونم چه علاقه اي به دورشدن ازمون داره اونم به نحوي که حتما بايد بلند شيم بريم بياريمش،
کنارمون هم که ميشينه در کمترين زمان ممکن حوصلش سر ميره و بهانه ميگيره،
خوراکي و اسباب بازي هم فقط براي زمان کوتاهي ميتونه سرگرمش کنه،
حس مالکيتش هم به شدت قوي شده و اسباب بازيهاشو به کسي نميده وتازه ميخواد
مالک وسايل بقيه هم باشه،يک بار سر پس گرفتن ماشينش يقه ي يه پسر دوسال و نيمه رو چنان گرفته بود و ول نميکرد که کار به پادرميوني بزرگترهاکشيد،
البته خوراکيهاشو به بقيه ني نيها ميده،
اول سفر فکر ميکردم فقط پسرماست که اذيتمون ميکنه اما وقتي در حالت آرامش طوفان پسرمون ناآرومي و غرغر کردن و گريه ي بقيه بچه ها رو ديدم تازه دستم اومد که "مرغ همسايه هميشه هم غاز نيست" و نبايد با مانيتور کوتاه مدت اخلاق و رفتار بچه ها ي ديگه بچه ي خودمونو زيرسوال ببريم،
در تحقيقات بعدي مطمين شدم که اغلب بچه ها اينطوري ان که:
تو شرايط سخت ميخوان بغل بشن،
وقتي عجله داري و ميخواهي بغلشون کني اصرار دارن حتما راه برن،
وسايل بازي و خوراکي بقيه رو بيشتر دوست دارن و به چشمشون مياد،
موقع نماز يادشون ميفته بايد برن دد ،
بعد نماز دد رفتن رو يادشون ميره و شديدا بازي شون ميگيره،
هميشه با موبايل کلي بازي ميکنن و همه زير وبمشو بلدن اما سرنماز با بيرون اومدن از قسمت دلخواهشون فوري داد ميزنن مامان، ني ني ....
باوجود غذاهاي مختلف در رستوران ترجيح ميدن مدام بهت وصل باشن و سيرايي نداشته باشن به نحوي که کاملا شرايط از شيرگرفتن بدون ذره اي ناراحتيتو فراهم کنن،
نوشته شده در تاریخ یک شنبه 4خرداد93، مشهد مقدس