علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

دو شب خاطره انگیز در اصفهان

1392/5/27 14:21
نویسنده : mahtab
711 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان

سفرهای ما به  اصفهان همیشه در نوع خودش منحصر به فرد و باور نکردنیه،

اصلا فکر نکنین وقتی میگم رفتیم اصفهان یعنی رفتیم به گردش و دیدن ابنیه  تاریخی و مکانهای دیدنی، نه اصلا همچین فکری نکنین،

این دفعه که دیگه از بی نظیر ترین سفرهامون بود ، نفهمیدیم کی رسیدیم و کی برگشتیم؟!

گفته بودم که قرار بود یه تولد بگیریم، به لطف خدا گرفتیم و بد هم از آب  درنیومد، جای شما خالی...

اما نگفته بودم قراره برای پسر ی عقیقه کنیم، اون هم به لطف خدا و البته کمک همکاری بی دریغ  بقیه انجام شد.

من در برگزاری این دو تا مراسم که به ترتیب جمعه و شنبه شب برگزار شدن کمترین نقش ممکن رو داشتم، یعنی شما اینجور یتصور کنین که همه داشتن همش میدوییدن و کار میکردن و من هم همش داشتم این بچه رو نگه میداشتم، این چند روز خیلی بدقلق شده بود و خیلی نق میزد، بغل هیچکس جز من هم نمیرفت، البته گاهی خوش اخلاق بود و بازی میکرد ولی یه دفعه به هم میریخت اعصابش و کلی گریه زاری راه مینداخت، دستهاش هم همش تو دهنش بود، انگار برای دندوناش بود این حالتاش.

از آماده بودن من و پدرش برای تولد همینو بگم که برای  پسرکمون اون کادویی رو میخواستیم نشد تهیه کنیم و دست به نقد براش یه لب تاب گرفتیم، البته پلاستیکیشو دیگهچشمک که تا همون شب کادو هم نشده بود و تازه  تو مسیر خرید کیک تا خونه  کاغذ کادو خریدیم. 

گرچه همه چیز هول هولکی و با عجله بود اما باز هم خوب بود و برا خودش یه خاطره شد اون شب.

عکسهای تولد اصفهان رو ایشالا با عکسهای تولد تهران که قراره جمعه خونه خودمون بگیرم بعدا براتون میذارم،

فعلا خدا نگهدار

 

                                                     

             تو این عکس البته به صورت کاملش دقیقا 21 نفر و نصفی حضور دارن(دختر دایی همسری بارداره) و عکس جالبی شده

 

 

واین هم عکسی از آبگوشت عقیقه در حالی که من پسرک به بغل دارم همش میزنم، جای شما خالی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان قندعسل
21 مرداد 92 18:45
خدا رو شکر که خوش گذشته.
درک میکنم عزیزم خواهر شوهر و عمه و عموهای من هم وقتی از تهران میان همش در حال مهمونی بازی هستیم و کمتر وقت میشه برای بقیه چیزها


ممنون عزیزم
پس یه جورایی هم دردیم
مرضيه (مامان محمدمهدي)
22 مرداد 92 8:44
مبارك باشه

چه كيك خوشمزه اي (از شكل و شمايلش پيداست البته)

اين 12 شاخه گل تقديم به عليرضا جون 12 ماهه




ممنونم

اگه دلتون نخواد باید بگم بله خیلی خوشمزه بود

البته من که زیاد چیزی نفهمیدم اما بقیه اینطور میگفتن و خودم هم راضی بودمپ

شما خودتون گلین


مهدیه
22 مرداد 92 9:17
سلام سفربخیر
خوش گذشت؟ جای ما رو که حسرت یه مسافرت توپ رو دلمون مونده خالی کردی؟؟؟
مهتاب جونم ایشالا تولد سالهای دیگه رو همون طوری که دوست داری برگذار کنیوپسری هم بزرگتر شده و قطعا ناآرومی هاش کمتر میشه . البته اگه شیطنتاش بیشتر نشده باشه!!!
منم میخوام آخر هین هفته برا دخترم جشن دندونی بگیرم. بفرمایین در خدمت باشیم
راستی تو این عکس وسطی چرا صورت علیرضا مشخص نیست؟ خب یه عکس واضح می ذاشتی!

علیک سلام عزیزم
جای شما خالی...
ممنونم
از اونجا که عکسها تو پست رمزیه این عکسها بدون رمز در همین حدن، البته اتفاقی اینجور افتاده بود منم گذاشتم تا همه ببینن
رزماری
22 مرداد 92 11:14
رسیدنت بخیر گلم .همیشه به شادی .
وای که چقدر عالی .من آرزوی این مهمونی های شلوغ رو دارم که توی یه عکس مثلاً 20 نفر باشن .
خدا رو شکر که خوب برگزار شد .مشتاق دیدن عکس های تهران هم هستم


ممنون عزیزم
حتما خانومی
شادی
22 مرداد 92 12:43
تولد گل پسر مبارک باشه عزیزم ایشالله همیشه سلامت و شاد باشید. خوشحالم که خوش گذشته بهتون


ممنون
ایشالا برای شما
برای تو
22 مرداد 92 16:10
سلام

تولد پسرت مبارک باشه

صد ساله بشه پسرت همیشه شاد و سلامت


علیک سلام
ممنون
محبوبه
22 مرداد 92 18:10
آقا من ديروز اين پست رو ديدم خواستم نظر بذارم اميرمهدي نذاشت.

اونموقع اين كيكه نبود

نوش جونتون .من عاااااااشق كيكاي اينجوري هستم


بله امروز اضافه کردم
ممنون
زهرامامان محمدپارسا
22 مرداد 92 21:12
تولدش مبارک باشه.همیشه به خوشی و شادی باشید.خوشحالم تعطیلات به شما خوش گذشته.


ممنون عزیزم
شاپرک
23 مرداد 92 11:22
سلام دوست جون خوبی؟؟ خدا را شکر که خوش گذشت تولد گل پسری هم مبارک توی پستهای رمز دار از خودتم عکس بذار
الهام(مامان اميرحسين)
23 مرداد 92 14:28
تولدت مبارك فينقيلي!!
منو دعوت نكرديا!؟


نذار بگم؟
.... که اصفهمونی بازی درآوردی و از روزی که اینجا تو بوق و کرنا کردم که عازم شهرتونم غیبت زد!
حالا من دعوت نکردم؟ یا شما اصلا نبودی؟
الهام(مامان اميرحسين)
23 مرداد 92 22:41
آفرين از كجا فهميدي؟
ميخواستم كادو نيارم،پستتو نديد گرفتم!!؟
من كه باكي ندارم دعوتتون كنم!!اگه مردي اين دفعه اومدي خبرم كن آدرس بدم!!ببينم چيكاره اي!!
من اصفهانيم يا شما!!


شما که خودتو نشون دادی! تولد بود و خبری نبود ازت! حالا منو میترسونی؟!