علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 6 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

تولد و مهمون ناخونده

یا شافی سه شنبه 21 مرداد وقتی از خونه مامان اینا برگشتم و پسری خوابش برده بود متوجه شدم روی پاهاش یه برجستگیهای بی رنگی شبیه وقتی حشره ای نیش زده باشه هست...بعد از بیدار شدنش دیدم قرمز شدن و بیشتر و شبیه  دونه های کهیرن... ازهمون شب با نسخه ی زن داداشم به دونه ها پماد کالامین زدیم و به تجویز همسرم  هیدروکسی زین دادیم بخوره... فرداش دیدم بیشتر شده و خودم بردمش دکتر...دکتر خودش، روان پارسا...اون هم تجویزش همون داروهای خودمون بود و دیگه نسخه رو از داروخانه نگرفتم...توصیه کرد غذاهای ساده بهش بدیم بخوره و لباسش رو مراقب باشیم که نخی باشه و ...و گفت اگر بیشتر بود باید آمپول کورتون میدادیم برای کنترلش اما الان کمه و لازم نیست... ا...
26 مرداد 1393

دوباره بيماري، دوباره دکتر و دارو (خرداد 93)

پسرکم واقعا ناراحتم برات     امروز دوباره برديمت دکتر        بادوقوطي اموکسي سيلين   و يک ديفن هيدرامين و استامينوفن و البته بعد از عکسبرداري از زير بغلت به خاطر سه تا توده کوچولوي دراثر  تزريق واکسن و با کلي خستگي و نگراني برگشتيم خونه   امروز پيش دکتر دهقان رفتيم  راستي چرا تاميفهمي ميخواهيم پروژه رو شروع کنيم سرماميخوري؟!      دومین سرماخوردگی سال 93     پي نوشت:به زودي با يک سفرنامه تصويري خدمت خواهم رسيد.     ...
7 خرداد 1393

ارمغان ِ بهار

همونطور که قبلا هم گفتم یکشنبه شب ( 7 اردیبهشت) خونواده ی خواهر کوچیکه ی همسرم که تازه از فرنگ برگشتن منزلمون دعوت بودن به صرف ِ شام، شب ِ قبلش هم همگی منزل اون یکی خواهر ِ همسرم دعوت بودیم، اونجا  بود که فهمیدیم بهار خانم کمی سرماخورده، البته علایمش فقط محدود بود به آبریزش بینی و مشکل خاصی نداشت، من براش شربت سرماخوردگی بردم و با اغوای من شروع کردند به خوددرمانی، از اونجا که تشویق پسری به ماچ کردن بهار خانومی یکی از سرگرمیهای این روزهای همه ی فامیل بوده و هست اون شب هم طبق معمول شاهد ابراز احساسات این دو موجود دوست داشتنی بودیم... فرداش دیدیم بینی پسرک ما هم "بهار" ی شد، همسرم بهم گوشزد کرده بود مراقب باشم اما من با خودم گفتم...
21 ارديبهشت 1393

ملاقات ِ نوروزی پسری و پزشک (فروردین 93)

سلام از چند روز قبل از آغاز سال جدید پسرمون موقع خواب یه کم سخت نفس می کشید و همراه با صدا بود خوابیدنش، زیاد جدی نگرفتیم تا اینکه پنجشنبه و جمعه شب اول سال، موقعی که خوابیده بود ناگهان از خواب می پرید و گریه می کرد، انگار ترشحات داخل گلوش نمیذاشت بخوابه، خلاصه مجبور شدیم شنبه اول صبح ببریمش درمانگاه، خدارو شکر گلوش عفونت نداشت و فقط به گفته ی آقای دکتر یه لکه ی سپید روی لوزش بود، بهش دیفن هیدرامین، سودوافدرین، استامینوفن و کتوتیفن داد که فقط همون دیفن هیدرامین و سودوافدرین رو بهش دادم، اون هم سه چهار روز، و نیاز به استفاده از بقیه اش نشد، انقدر جالب بود اون چند روز که اون داروها رو می خورد، منگ بود انگار، اثر داروها باعث ِ...
18 فروردين 1393

پای لرزش هم نشستیم...

راست میگن این قدیمی ها که  آدم بچه دار نباید زیاد در و بیرون بره، با بچه کوچیک نباید مسافرت رفت، هوا به هوا شدن و آب به آب شدن رو هم بی راه نگفتن. مشهد رفتن ما همان و سرماخوردن پسری هم همان، از روز پنجشنبه بینی پسرکمون شروع کرد به نشتی دادن، شربت سرماخوردگی براش برده بودم و بهش می دادم، حال عمومیش خوب بود اما آب ریزش بینی اذیتش میکرد، خوبیش این بود که رقیق بود و امید داشتم کارش به آنتی بیوتیک نرسه که از شنبه نه تنها آب ریزشش قطع نشد که چرکی هم شد، به گمانم همون چهارشنبه شب که رفته بودیم حرم و باد سوزناکی می وزید پشه ی موذی  سرماخوردگی دوباره پسرکمونو گاز گرفت . یکشنبه بردمش پیش دکتر روان پارسا، بهش آموکسی کلاو داد به علاوه ...
17 اسفند 1392

شرح حال ِ پسرک سرماخورده

سلام همونطور که قبلا هم گفتم پسرکمون سه شنبه نیمه های شب تب کرد، همون روز هم تا ظهر کمی تب داشت و بالتبع بی حوصله و بد اخلاق بود.از بعد از ظهر دیگه مشکلی نداشت و کلا خوب خوب بود، سرحال بود و بازی می کرد. و ما خوشحال از اینکه تب دیشبش احتمالا در اثر فشار دندون درآوردنش بوده(هرچند هنوز دکتری یافت نکردیم که این موضوعو قبول داشته باشه، ولی خودم به تجربه و نه براساس حرف قدیمیها، این اعتقاد رو پیدا کرده ام که تب میتونه به خاطر دندون در اوردن باشه، البته اگر کم باشه و فقط سر و صورت داغ باشه...). گذشت تا جمعه... صبح موقع بیدار شدنش از خواب احساس کردم صداش کمی گرفته و ترشح داخل بینی و گلو هم داره، چون باید این هفته می بردیمش برای واکسن گفتیم هر...
27 بهمن 1392

بیماری نوشت

به امید خدا میخوام از این به بعد هربار میبرمش دکتر و مجبور میشم بهش دارو بدم اینجا ثبت کنم(البته امیدوارم  تا جایی که میشه بیماری هم از پسر من و هم از همه بچه ها دور باشه) تا بزرگ که شد بدونم این بچه چقدر مریضی کشیده و یا بهتر بگم مامانش چقدر اذیت شده؟ راستی خوبه ها ...اینطوری میتونم جلو عروسم پز ِ زحماتی رو که برا شوهرش کشیدم همراه با ارائه سند بدم   19 اذر 91 سرما خورده بود و  انتی بیوتیک  گرفت (جاوید). 18 شهریور92  سرما خورد و بردیمش دکتر(جاوید) و انتی بیوتیک ( سوسپانسیون) گرفت. 13 مهر به خاطر تب خفیفی که داشت بردمش دکتر(متقی) و سیتریزین و استامینوفن (شیاف) براش مصرف کردیم(ویروسی بود). ...
28 مهر 1392

اولین سرماخوردگی نی نی

  چندروزی بود که خودم  بدن دردداشتم وفکرمیکردم که ازخستگیییییی یابی خوابی های شبانه باشه به همین خاطر پیگیر علت ویاحتی درمانش نشدم تا این که نیمه شب یک شنبه وقتی که نی نی طفلکی ازگرفتگی بینی وسرفه های بانمک وکوجولوش نمیتونست بخوابه و گریه میکرد یهووو فهمیدم که من سرمااااخورده بودم و نی نیم بی اجازه ازمن گرفته. وقتی پسری طفلکی با بینی های گرفته نمیتونه راحت شیربخوره یابخاطرسخت نفس کشیدن بی هواازخواب نااااازش میپره ادم خیلی دلش میسوزه امااز طرفی وقتی میخوادسرفه کنه وبلدنیست وصداش میشه شبیه صدای اول گریه هاش، خییییییییییلی خنده دارو بانمکه.  باقطره وشربتی که دکترداده خداروشکربهتره ولی اثرسرماخوردگی هنوزتواخلاقش باقی...
23 بهمن 1391