علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 6 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

پای لرزش هم نشستیم...

1392/12/17 0:03
نویسنده : mahtab
309 بازدید
اشتراک گذاری

راست میگن این قدیمی ها که  آدم بچه دار نباید زیاد در و بیرون بره، با بچه کوچیک نباید مسافرت رفت، هوا به هوا شدن و آب به آب شدن رو هم بی راه نگفتن.

مشهد رفتن ما همان و سرماخوردن پسری هم همان،

از روز پنجشنبه بینی پسرکمون شروع کرد به نشتی دادن، شربت سرماخوردگی براش برده بودم و بهش می دادم، حال عمومیش خوب بود اما آب ریزش بینی اذیتش میکرد، خوبیش این بود که رقیق بود و امید داشتم کارش به آنتی بیوتیک نرسه که از شنبه نه تنها آب ریزشش قطع نشد که چرکی هم شد،

به گمانم همون چهارشنبه شب که رفته بودیم حرم و باد سوزناکی می وزید پشه ی موذی  سرماخوردگی دوباره پسرکمونو گاز گرفتچشمک.

یکشنبه بردمش پیش دکتر روان پارسا، بهش آموکسی کلاو داد به علاوه ی  لوراتادین و برم هگزین، قطره بینی هم که چاشنی همیشگیه.

آموکسی کلاو هر 12 ساعت و اون دوتا هم صبح و شب، از همون روز اول موقع دادن داروهاش کلی اذیت شدیم، حالت تهوع میگرفت و بعد از چند دقیقه همشو بالا می آورد، یک بار که دیگه خودم نشستم به گریه کردن، هم دلم برا خودش می سوخت که اذیت می شد و باید دوباره بهش می دادم بخوره و هم خودم از شستن لباسهامون و ایضا روفرشی کشیده شده بر  فرشهای تازه شسته شدمون خسته شده بودم،

اصلا نمی تونستم فکر کنم که چطور باید هفت روز این روند رو تحمل کنم،

تا اینکه از پریروز به طور معجزه آسایی دیگه اون مصیبتها رو نداشتیم، البته بگم تا می دید میخوام بهش دارو بدم تندی ازم دور میشد و در دورترین نقطه ممکن پناه می گرفت طفلکیبغل، خودم خندم گرفته بود که این فسقلی چی فکر کرده با خودش، یعنی فکر میکنه اگه بره قایم شه من نمیتونم حریفش بشم و دارورو بهش بخورانم، هم دلم براش می سوخت و هم از دستش خندم می گرفت،

خدا رو شکر دیشب و امروز که دیگه بدون هیچ مقاومتی - البته با ابتکار همسرم که هم قبلش بهش آب بدیم و هم بلافاصله  بعدش -  راحت تن به خوردن شربتاش می داد و با دیدن این صحنه های باور نکردنی ناخودآگاه  این فکر به سرم خطور کرد که

"ای انسان تو درباره ی پروردگارت چه می پنداری؟"

چطور با وجود همچین خدایی باز هم اینقدر برای کوچکترین کارها بزرگترین دغدغه ها رو در سر میپرورانی؟

 

و من چگونه باور ندارم که...

خدای من خدای پسرکم هم هست؟!

خدایی که از من به او مهربان تراست و  بیشتر از من به فکر اوست؟

خدایی که با گرفته شدن پسرم  از شیر مادر مطمینا به بهترین شکل آرامش خواهد کرد و تحمل جداشدن از "این اولین وابستگی" را به بهترین شکل برایش آسان می سازد؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

شهره
16 اسفند 92 22:49
عزیزم چقدر ناراحت شدم خدارو شکر که خوب شد. مهتاب جون منم تعجب کردم گفتی پارسال آذر رفتین مشهد! سخت نبود با علیرضا؟ اون موقع که خیلی کوچیکتر بود
mahtab
پاسخ
ممنون از هم دردیت دوست خوش قلبم جالبه که بگم اتفاقا خودمونم از کار پارسالمون کلی در تعجبیم اما انگار همه ی پدر مادرها باید یک بار از این مدل کارهای عجیب در حق بچه هاشون مخصوصا اولی بکنن تا بعدها به عقل خودشون در جوونی شک کنن
لیلی
16 اسفند 92 23:40
آخی نازی که میره قائم میشه از دست داروهای بدمزه و می دونه این داروهای بدمزه رو مامان جونش بهش میده. چقدر دردناکه
mahtab
پاسخ
دردناک و البته کمی قلقلک ناک
افسانه
17 اسفند 92 9:23
اي بابا اين مريضي ها چي از جون بچه ها مي خواد... بهداد هم اين روزها آبريزش بيني داره!‌ عجيبه كه وقتي هوا بهتر شده اين طوري مريض شده! مي خواي از شير مادر بگيريش؟؟ زود نيست؟؟ اگه برات سخت نيست تا 2 سال ادامه بده اما بعضي وقت ها بهش شير پاستوريزه هم بده كه با طعمش آشنا بشه چون بعدها بايد حداقل روزي يك ليوان شير بخوره!
mahtab
پاسخ
همینو بگو...ایشالا بهدادجون هم به زودی خوب میشه...هیچی بدتر از این مریضی بچه ها نیست به نظر من... راستش خیلی اذیتم میکنه با شیرخوردناش...دم به دقیقه...هرجا که باشیم تو ماشین یا تو مهمونی...غذا هم خوب نمیخوره...شیر هم که بالتبع اونقدر ندارم...اینه که ایشالا تو تعطیلات ازش خواهم گرفت بدون حرف پیش...شیر پاستوریزه هم میخوره اما هروقت حوصلش سر بره و یا ناراحت باشه عقدشو سر من خالی میکنه با شیر خوردنهای بی وقت و با وقتش...
مرضيه (مامان محمدمهدي)
17 اسفند 92 9:48
عزيزم، الهي زودتر خوب بشه
mahtab
پاسخ
ممنون، حالش بهتره خدا رو شکر اما خدا کنه به این زودیها دیگه مریض نشه
ریتا
17 اسفند 92 10:24
ای جان. امیدوارم زودتر خوب بشه! بهش زینک و مولتی ویتامین میدی؟ خیلی موثره. خدا رو شکر حسین برای مسافرت مشهد مریض نشد. البته قبل و بعدش زیاد مریض شده بود! این بچم گوشش همش عفونت می کرد. آخری دکتر بهم گفت. گوشش رو با سشوار خشک کن نه با گوش پاک کن!
mahtab
پاسخ
ممنونم واقعیتش درست و حسابی نمیدم بهش، از بس از دارو فراری شده دیگه اونا رو بهش ندادم که کمتر اذیت شه اما حالا که فکر می کنم می بینم اشتباهم همین بوده، باید هرجوری بود مکملهاشو بهش میدادم تا هم کمتر مریض شه و هم زودتر خوب بشه ممنون از یادآوریت دوست خوبم ایشالا مریضی از همه بچه ها از جمله گل پسر شما دور باشه سشوار پیشنهاد خوبیه اما از گوش پاک کن اصلا استفاده نکن عزیزم، این رو یک نفر که خودش در این زمینه مطالعه داشته داره بهت میگه
مرمر مامان محیا
17 اسفند 92 10:52
وای خواهر.ما هم تازه امروز آنتی بیوتیک خورونمون تموم شده بود.یک هفته هر روز مهد محیا دیر میشد و 10 می رسیدیدم.تازه بماند ک صبح چ دردسر هایی میکشیدم تا دارو رو بخوره جریان از شیر گیرون چیه؟
mahtab
پاسخ
پس امروز چه روزیه برای من و شما، واقعا فقط ما مادرها میدونیم که تموم شدن داروهای بچه هامون جشن و سرور میخواد اساسی ایشالا محیاجون به این زودیها مریض نشه دیگه
شیرین
17 اسفند 92 12:59
سلام. زیارت قبول خواهری یاد دارو خوردنای خودم افتادم! من یکمی از زیر 3سالگیمو یادمه عاخه! همچین دخدر باهوشیم من
mahtab
پاسخ
علیک سلام عزیزم ممنونم واقعا یادته؟! چه حافظه ای داری ماشاالله برعکس من
مامان کیان
17 اسفند 92 21:51
سلام مرسی به ما سر زدینالهی بلا از همه بچه ها دور باشه اسم آبریزش بینی که میاد جونم میلرزه مریضی کیان سخت نبودا اما اگر من و میدیدن اون سوزن سرم انگار تو قلب من بود با این چیزایی که از پسرت گفتی حتما از شیر بگیرش اتفاقا تو تعطیلات همسرت هم هست و خیلی راحت تر انجام میشه امیدوارم برای شما هم آسون بگذره
mahtab
پاسخ
علیک سلام عزیزم ممنونم، ان شاء الله دیگه پیش نیاد نه برای شما و نه برای هیچ مادر و فرزندی بله باید همین کارو کنیم
ساناز
18 اسفند 92 11:41
سلام.انشالله هیچ بچه ای مریض نشه.خوشحالم گل پسرت حالش بهتره
mahtab
پاسخ
علیک سلام ان شاء الله ممنونم
میم مثه محیا
18 اسفند 92 17:19
آخییی عزیزم انشالله زودتر خوب شه قسمت سخت مریضی همون دارو نخوردن بچه هاست باز خدارو شکر ک بالاخره یه راه ابتکاری پیدا شد انشالله همیشه تنش سالم ولبش خندون باشه
mahtab
پاسخ
ممنونم خداروشکر خوب شده دیگه ان شاء الله و به همچنین گل دختر شما
لیلی
18 اسفند 92 22:42
چقدر قشنگ گفتی
mahtab
پاسخ
مامان کوثری
19 اسفند 92 14:29
سلام بله رسیده ایمیلتون به دستم
mahtab
پاسخ
علیک سلام پس منتظرم خانومی ممنونم
مامان کوثری
19 اسفند 92 14:31
نمیدونم چرا آدرس اصلاح نمیشه
mahtab
پاسخ
تو این کامنت درست شده
ننه علي
19 اسفند 92 20:32
سلام ان شاا...هميشه تن درست باشه ماهم اولين بار كه علي برديم مشهد به شدت مريض شد طوري كه اصلن مجبور شديم برگرديم تهران... وهنوزم از تبعات اون سفر رها نشديم.. ان شاالله بدون هيچ اذيتي آقا پسر از شير بگيري
mahtab
پاسخ
علیک سلام واقعا؟یعنی هنوز اثراتش مونده؟ایشالا سلامت باشین ممنونم، یک تغییراتی در زمان گرفتنش از شیر دادم که به زودی خواهم گقت براتون
الهه مامان سلما
20 اسفند 92 0:08
سلام دوستم با وبتون توقسمتِ پرسش و پاسخ آشنا شدم. قلمتونو دوست دارم. با اجازتون لینک میکنم تا بیشتر بهتون سر بزنم.
mahtab
پاسخ
لطف دارید باعث خوشحالیه
فهیمه
22 اسفند 92 18:22
واقعا پارسال اذر اومدی مشهد؟ ای جونم عجب دلی داری بخدا من تا خونه مامانم دل ندارم برم میترسم سرما بخوره ولی در کل به قول مامانم بچه باید دیمه بار بیاد (نمیدونم اصطلاح مشهدیه یا نه)
mahtab
پاسخ
بله بله، واقعا اومدیم بگو چه غقلی که نداشتیم احتیاط بهتره اما زیاده روی هم خوب نیست که بچه نازنازی بشه و تا باید بهش خورد سرما بخوره خدای نکرده منم اصطلاح دیمی رو شنیدم، درست میگه مادر عزیزت