پای لرزش هم نشستیم...
راست میگن این قدیمی ها که آدم بچه دار نباید زیاد در و بیرون بره، با بچه کوچیک نباید مسافرت رفت، هوا به هوا شدن و آب به آب شدن رو هم بی راه نگفتن.
مشهد رفتن ما همان و سرماخوردن پسری هم همان،
از روز پنجشنبه بینی پسرکمون شروع کرد به نشتی دادن، شربت سرماخوردگی براش برده بودم و بهش می دادم، حال عمومیش خوب بود اما آب ریزش بینی اذیتش میکرد، خوبیش این بود که رقیق بود و امید داشتم کارش به آنتی بیوتیک نرسه که از شنبه نه تنها آب ریزشش قطع نشد که چرکی هم شد،
به گمانم همون چهارشنبه شب که رفته بودیم حرم و باد سوزناکی می وزید پشه ی موذی سرماخوردگی دوباره پسرکمونو گاز گرفت.
یکشنبه بردمش پیش دکتر روان پارسا، بهش آموکسی کلاو داد به علاوه ی لوراتادین و برم هگزین، قطره بینی هم که چاشنی همیشگیه.
آموکسی کلاو هر 12 ساعت و اون دوتا هم صبح و شب، از همون روز اول موقع دادن داروهاش کلی اذیت شدیم، حالت تهوع میگرفت و بعد از چند دقیقه همشو بالا می آورد، یک بار که دیگه خودم نشستم به گریه کردن، هم دلم برا خودش می سوخت که اذیت می شد و باید دوباره بهش می دادم بخوره و هم خودم از شستن لباسهامون و ایضا روفرشی کشیده شده بر فرشهای تازه شسته شدمون خسته شده بودم،
اصلا نمی تونستم فکر کنم که چطور باید هفت روز این روند رو تحمل کنم،
تا اینکه از پریروز به طور معجزه آسایی دیگه اون مصیبتها رو نداشتیم، البته بگم تا می دید میخوام بهش دارو بدم تندی ازم دور میشد و در دورترین نقطه ممکن پناه می گرفت طفلکی، خودم خندم گرفته بود که این فسقلی چی فکر کرده با خودش، یعنی فکر میکنه اگه بره قایم شه من نمیتونم حریفش بشم و دارورو بهش بخورانم، هم دلم براش می سوخت و هم از دستش خندم می گرفت،
خدا رو شکر دیشب و امروز که دیگه بدون هیچ مقاومتی - البته با ابتکار همسرم که هم قبلش بهش آب بدیم و هم بلافاصله بعدش - راحت تن به خوردن شربتاش می داد و با دیدن این صحنه های باور نکردنی ناخودآگاه این فکر به سرم خطور کرد که
"ای انسان تو درباره ی پروردگارت چه می پنداری؟"
چطور با وجود همچین خدایی باز هم اینقدر برای کوچکترین کارها بزرگترین دغدغه ها رو در سر میپرورانی؟
و من چگونه باور ندارم که...
خدای من خدای پسرکم هم هست؟!
خدایی که از من به او مهربان تراست و بیشتر از من به فکر اوست؟
خدایی که با گرفته شدن پسرم از شیر مادر مطمینا به بهترین شکل آرامش خواهد کرد و تحمل جداشدن از "این اولین وابستگی" را به بهترین شکل برایش آسان می سازد؟!