خروس ِ خونه ی ما
من نمیدونم باباش مرغ بوده یا مامانش؟!
تا جاییکه می دونم از هیچ کجای شجره نامه اش هم به مرغ و خروس نمی رسه ...
این روزها که پاتوقمون شده خونه ی مادربزرگ ِ پسری و بزرگترین سرگرمیش شده مثل یه مرغ (شاید هم خروس، البته کمتر دیدم این عادت رو به آقا خروسه نسبت بدن...) وول خوردن تو باغچه و زیر و رو نمودن خاک اون و پخش نمودنش در کل حیاط...منم و روزی n بار شستن سر و صورتش و لباس هاش...
و این هم شاهدش
پی نوشت: اولا خدا رو شکر که تنش سالمه، بقیش مهم نیست حتی اینکه چند روزیه از بس خم و راست شدم کمر درد گرفتم و دوما اینکه به قول ِ مامانم و بقیه "خب اگه این کارارو نکنه چی کار کنه؟ خوصلشم سر می ره این بچه" امیدوارم در ادامه نرسیم به این که چون یکی یه دونست حوصلش سر میره و از این حرفها...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی