علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

اولین روز از اولین ماه از آخرین فصل سال 90

1391/10/2 23:53
نویسنده : mahtab
509 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه فصل زمستان، به ویژه اولین ماهش را دوست داشته ام

به بهانه ی زیبایی برفش،

یا قرار داشتن روز تولدم در آن،

نمیدانم،

اما از سال گذشته بهانه و علت اصلی این تعلق خاطرم  شده است

گرفتن نوید آمدنت به زندگیمان در اولین روز از این فصل ...

 

پی نوشت: امروز با یک هفته تاخیر به خاطر سرماخوردگی، بالاخره واکسن 4 ماهگی پسری رو زدیم.

با اینکه اواخر آذر ماه سال قبل از شواهد و قراین موجود کاشف به عمل اومده بودم که باید خبرایی باشه

 روز اول دی ماه بود که آزمایش دادم، قرار شد عصر همسرم جواب رو بگیره، خودم خیلی استرس داشتم و

ترجیح دادم این کارو به او محول کنم، با اینکه تقریبا مطمین بودم قراره مامان بشم اما هیچوقت یادم نمیره

وقتی همسرم شاد و هیجان زده، مجله ی  نی نی به دست، اومد داخل خونه و از لابلای در با نشون

دادن عکس نی نی روی مجله گفت “مبارک باشه مامان کوچولو” (البته هنوز نمیدونم چرا تو اون لحظه من

به نظرش کوچولو اومدم و یا چرا اولین کاری که به نظرش اومده که انجام  بده خریدن مجله آموزشی نی

نی بوده! لبخند)، چقدر بهت زده بودم

اصلا نمیتونستم باور کنم چه اتفاق بزرگی تو زندگیم رخ داده، تا مدتی هر دومون شوکه بودیم

از اون به بعد بود که یکی یکی بقیه اعضای خونواده ها رو از اومدن نی نی خبردارکردیم

از شنیدن این خبر همه کلی ذوق میکردن و تا آخر دی ماه فقط حاجی حافظ شیراز بود که خبردار نشده

بود

راستی تولدم رو هم  نی نی تو شکم (تو مایه های نی نی تو بغل) برگزار کردیملبخند

 

 

                  این همون ستدیه که نشون میداد قراره پدر و مادر بشیم!

                 این هم جلد روی مجله ایه که گفتم، برای یادگاری نگهش داشتم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ابوالفضل
3 دی 91 2:25
سلام ببخشیدا ولی من خصوصی پیدا نکردم به هر حال کوچولو سالم باشه زیر سایه مامان وبابا

سلام
چطور پیدانکردید؟!
بالای پست اولین یلدا با پسرمون، پست رمز داره دیگه!

مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
3 دی 91 12:13
خصوصی داری گلکم ...

h
عزیزم بهترین ها رو برایت آرزومندم
مرمر مامان محیا
3 دی 91 15:20
مبارک این اولین ها....
چقدر جالب بوده براتون فهمیدن این اتفاق... ولی برای من (نه همسرم) این خبر واقعا شوکه کننده بود!!!
این مجله چی هست؟؟؟آدرس بده ما هم بگیریم

ممنونم عزیزم
تو عکس پیداست، مجله تندرستیه گویا!
اما از اون به بعد نی نی پلاس میخرید و
حالا هم گاهی شهرزاد میخره.

مامی امیرحسین
3 دی 91 16:21
یه تقلب برسونم؟! فکر کنم آزمایشگاه خودشون مجله رو دادن! چون به منم دادن!!!

نه عزیزکم، از اونجا که کیوسک روزنامه فروشی نزدیک آزمایشگاه بوده، مجله اولین چیزی بوده که به ذهن همسرم رسیده که به عنوان هدیه برام بخره

مهدیه
4 دی 91 14:44
جالب و به یاد موندنیه!
برای من کمی با استرس همراه بود. ایشالا خاطره اش رو می نویسم!

ممنونم، منتطر خوندنش هستم عزیزم

مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
5 دی 91 9:44
سلام عزیزم امیدوارم که همیشه خبرهای خوب خوب بشنوی ... راستی متولد دیماه ی ؟؟؟؟




سلام عزیزم
ممنونم
بله، اتفاقا خواستم برات پیام بذارم که ماه تولدمون یکیه اما نرسیدم بیام،


رها
5 دی 91 21:31
خاطره اون روز رو هیچوقت فراموش نمیکنم
خبر رو من به همسرم دادم
یه روز تعطیل ... حسمون محشر بود
خاطره اش رو نوشته ام تو وبلاگم


چه خوب!
میام حتما میخونم اما کدوم پسته؟

رها
5 دی 91 21:32
راستی واکسنشم مبارک پسرمون
در ضمن سرماخوردگی مانع تزریق واکسن نمیشه ...
به هر حال تا آخر چهار ماهگی فرصت هست


ممنونم عزیزم
میدونستم، اما چون آنتی بیوتیک میخورد نمیخواستم با تبی که احتمالا به خاطر واکسن میکنه بیشتر اذیت شه!

نازنین
6 دی 91 9:07
تولللللللد تولللللللللللللد تولد مبارک مبارک مبارک تولدت مبببببببارک
ایشالله 120 سال در کنار پسملی راستی گفته بودم یکی از گزینه ها برا اسم طاها علیرضا بود هههههههههه چقدر ما به هم شبیهیم طاها هم واکسن زد بیچاره تا صبح تب کرد علیرضا جون بهتره که؟؟؟؟

عزیزم سلام
چه عجب!
ممنونم، نه نگفته بودی، چه جالب، اسم طاها هم خیلی قشنگه اما اسم پسر عموی علیرضاست و نشد که بذاریم
بله خداراشکر بهتره، طاها جون تا صبح تب داشت؟
استامینوفن داده بودی؟

راستی چرا زود به زود آپ نمیکنی؟


رها
13 دی 91 9:59
http://gahemehrbani.blogsky.com/1390/11/25/post-121/

این هم پستی که بهت گفتم

ممنونم عزیزم