من و این همه خوشبختی محاله
چهار شنبه، 3 مهر، برای خرید پسری رو با کالسکش بردم بیرون و از سوپر مارکت نزدیک خونه یک قوطی شیر و یک عدد کلوچه خریدم براش که اتفاقا اون روز صبحانه هم نخورده بود، وقتی رسیدیم خونه هنوز لباسهام و لباسهاش رو در نیاورده، اشتیاقش رو برای خوردنشون نشون داد، من هم که عقده ای ِ دیدن ِ غذا خوردنش، وقت رو غنیمت شمردم و مشغول شدم به خوراندن کلوچه و شیر بهش، در کمال ناباوری و برعکس تمام موارد قبل پشت سر هم، قورت قورت و بدون توقف خورد و خورد و خورد ...
و در آخر با باقی گذاشتن این مقدار از اونها و با شکستن یک رکورد باور نکردنی من رو به سر حد خوشبختی رسوند.
پی نوشت: اون خط قرمز روی قوطی شیر، میزان بایمانده از اون رو نشون میده، اما نمیدونم مقدار اولیه اش چقدر بوده؟! اون لیوان نی داره هم وسیله ایه که تو روند ِ علاقه مند کردن پسری به خوردن ِ شیر بسیار بهش مدیونم