10 تا 11 ماهگی پسرک + اولین قدمها
25 خرداد: برای اولین بار خودت به کمک پاهای بابایی بلند شدی و ایستادی و بعدش دستهاتو رها کردی، به علاوه تونستی مدت بیشتر ی رو پاهات بایستی و دو قدم هم راه رفتی.
27خرداد: در کمال تعجب تو تاب خوابت برد و من هم تند تند ازت عکس میگرفتم، ،آخه همونطور که باورش برای خودم سخت بود مسلما برای بابایی و بقیه هم سخت بود، پس باید سند جمع آوری میکردم
از روز 29 خرداد یاد گرفتی سرتو بذاری رو متکا و مثلا لالا کنی، و هر بار که بهت بگیم لالا کن این کارو تکرار میکنی
روز 20 تیر بود که برای اولین بار دیدیم یاد گرفتی که پاهاتو ببری تو دهانت و بخوری، با اینکه میدونیم نباید بذاریم این کارو بکنی اما هر بار با دیدن این صحنه دلم ضعف میره
از فردای بله برون خاله مریم دیدیم صبح اول صبح بیدار شدی و داری دو تا دستهاتو با هم تکون میدی و مثلا نی نای میکنی
گاهی انگشتهامونو میگیری و ازمون میخواهی باهاشون کاری رو که میخواهی برات انجام بدیم مثلا برای لی لی حوضک یا فشار دادن دکمه یا نشون دادن چشم ما (در جواب اینکه چشم کو؟)
کنترلو میگیری روبروی تلویزیون و به حساب خودت میخواهی کانالشو عوض کنی
دیگه میتونی راحت از مبل بیایی پایین(اولین بار بهت یاد دادم که از پشت و با آویزون کردن پاهات بیایی پایین و چند بار با تذکر دادن " با پا بیا پایین" کامل یاد گرفتی)
علاقه داری در هر چیزی رو سریعا بذاری سر جاش مثل در شیشه آب یا در قابلمه
کنترلو به جای تلفن میذاری در گوشت
از سرگرمیهات اینه که در باتری کنترلو باز کنی و تلاش کنی دوباره باتریهاشو سر جاشون بذاری
عاشق رفتن توی کابینتها و بیرون آوردن وسایلشونی
پا رو میشناسی و یه چیزی شبیه پا میگه با این تفاوت که "پ" رو بیشتر شبیه "ب" تلفظ میکنی اما با "ب" گفتنت هم فرق داره
"هیس" رو یه جورایی میگی، بابا و ماما رو هر وقت خودت بخواهی و بیشتر تو گریه هات میگی
تکواژ "دا" هنوز هم بیشترین قسمت واژگانتو تشکیل میده
اسم بیشتر اسباب بازیهات رو میشناسی مثل ببعی و ماشین و اتو و توپ و ... و ب بردن اسمشون و گفتن اینکه بهمون فلان چیزو بده به سمتشون میری و برشون میداری