علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

10 تا 11 ماهگی پسرک + اولین قدمها

1392/4/25 17:09
نویسنده : mahtab
363 بازدید
اشتراک گذاری

  

25 خرداد:  برای اولین بار خودت به کمک پاهای بابایی بلند شدی و  ایستادی و بعدش دستهاتو رها کردی، به علاوه تونستی مدت بیشتر ی رو پاهات بایستی و دو قدم هم راه رفتی.  

  27خرداد: در کمال تعجب  تو تاب خوابت برد و من هم  تند تند ازت عکس میگرفتم، ،آخه همونطور که  باورش برای خودم سخت بود مسلما برای بابایی و بقیه هم سخت بود، پس باید سند جمع آوری میکردمچشمک

از روز 29 خرداد یاد گرفتی سرتو بذاری رو متکا  و مثلا لالا کنی، و هر بار که بهت بگیم لالا کن این کارو تکرار میکنی

 روز 20 تیر بود که برای اولین بار دیدیم   یاد گرفتی که  پاهاتو ببری تو دهانت و بخوری، با اینکه میدونیم نباید بذاریم این کارو بکنی اما هر بار با دیدن این صحنه دلم ضعف میره

از فردای بله برون خاله مریم دیدیم  صبح اول صبح بیدار شدی و داری دو تا دستهاتو با هم تکون میدی و مثلا نی  نای میکنی

گاهی انگشتهامونو میگیری و ازمون میخواهی باهاشون کاری رو که میخواهی برات   انجام بدیم مثلا برای  لی لی حوضک یا فشار دادن دکمه یا نشون دادن چشم ما (در جواب اینکه چشم کو؟)

کنترلو میگیری روبروی تلویزیون و به حساب خودت میخواهی کانالشو عوض کنی

دیگه میتونی راحت از مبل بیایی پایین(اولین بار بهت یاد دادم که از پشت و با آویزون کردن پاهات بیایی پایین و چند بار با تذکر دادن " با پا بیا پایین" کامل  یاد گرفتی)

علاقه داری در هر چیزی رو سریعا بذاری سر جاش مثل در شیشه آب یا در قابلمه

کنترلو به جای تلفن میذاری  در گوشت

از سرگرمیهات اینه که در باتری کنترلو باز کنی و تلاش کنی دوباره باتریهاشو سر جاشون بذاری

عاشق رفتن توی کابینتها و بیرون آوردن وسایلشونی

پا رو میشناسی و یه چیزی شبیه پا میگه با این تفاوت که "پ" رو بیشتر شبیه "ب" تلفظ میکنی اما با "ب" گفتنت هم فرق داره

"هیس" رو یه جورایی میگی، بابا و ماما رو هر وقت خودت بخواهی و بیشتر تو گریه هات میگی

تکواژ "دا" هنوز هم  بیشترین قسمت واژگانتو تشکیل میده

اسم بیشتر اسباب بازیهات رو میشناسی مثل ببعی و ماشین و اتو و توپ و ... و ب بردن اسمشون و گفتن اینکه بهمون فلان چیزو  بده به سمتشون میری و برشون میداری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

زهرا
26 تیر 92 6:05
آخی چه مزه ای میده دیدن این فرآیند رشد بچه ... خصوصا که مال خودت باشه


بله همینطوره بسیار مزه میده و در ضمن آدم رو به شکر و میداره
مهدیه
26 تیر 92 11:31
نازیییییییییییییییییی!
میدونم با نوشتن هرکلمه ی این پست کلی احساس غرور و افتخار کردی!
برای بزرگ شدن پسری که پاره ی تنته!
امیدوارم تو مراحل مهمتر زندگیش هم موفق باشه!
مهتاب جون پسری رو ببوس!
اینم برای خودت
بوس


عزیزم راستش احساس افتخار که نه اما احساس خوبیه که خدا داره خودشو تو لحظه لحظه ی بزرگ شدن این کوچولوها به ما نشون میده
ممنونم
الهام مامان علیرضا
26 تیر 92 12:38
قربون شیرین کاریهات علیرضا جونم






خدا نکنه خاله جون مهربون


محبوبه
26 تیر 92 18:09
ماشاله عليرضا جون
هربار كه پستهاي اينجوري رو ميخونم با خودم ميگم كي بشه پسري منم اينقدري بشه ؟
ايشاله كه هميشه سلامت باشه و هميشه از خوشيهاش بنويسي برامون
كه اينطور…كه پسري ني ناي ناي و از اين حرفا ديگه؟
اي جاااانم


ممنون
چند وقت پیش مرمر جون و مهدیه جون حرف امروز شما رو میزدن و من بهشون میگفتم عجله نکنین، به زودی میاد اون روزها، حالا برو ببین اونها هم دارن لذت میبرن از شیرینکاریهای دسته گلهاشون
رزماری
27 تیر 92 9:57
آخی .چقده کارهاش شیرین شده این پسرک ما
نی نای کردنش و کنترل رو بجای تلفن کنار گوشش میگیره خیلی جالب بود


ممنون عزیزم
رها
27 تیر 92 18:06
مبارکش باشه همه پیشرفتهاش عزیزم و الهی که همیشه با سلامتی شاهد پیشرفتهای بیشترش باشید




قربون محبتت رهای عزیز

ان شاءالله برای شما و همه ی مامان باباهای مهربون


مامان قندعسل
28 تیر 92 2:22
ماشااله به این پسر زرنگ. واقعا بچه ها هر روز با کارهای جدید آدمو ذوق مرگ میکنن
مهتاب جون حالا وقتی به حرف زدن بیفته که دیگه از خوشحالی و ذوق نمیدونی چیکار کنی.از بس بانمک حرف میزنن.


ممنون گلم
واقعا چه بشود اون موقع دیگه؟!
برای تو
30 تیر 92 1:22
سلام

کم کم یادمیگره که با کنترل کار کنه این دخترک من تا ما غرق یک فیلم شدیم سریع می زنه یک کانال دیگه که حواس ما به خودش بره

خدا حفظش کنه

علیک سلام
از دست این بچه ها!
ممنونم
افسانه
31 تیر 92 9:30
خدا حفظش كنه!
ماشالله بچه ها هر روز شيرين تر از قبل مي شن


ممنون عزیزم
به همچنین گل پسر شما رو
مرضيه (مامان محمدمهدي)
31 تیر 92 11:10
پيشرفت هاي گل پسرت مبارك
چقدر اين بچه ها شبيه هم هستند . انگار تو يه سني علايقشون واقعا مثل هم ميشه
ولي اين تو كابينت رفتنشون واقعا فاجعه است


بله انگار بچه ها تا حدی کارهاشون شبیه به همه