علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 9 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

برداشت آزاد از ای کیو سان

1392/3/28 12:49
نویسنده : mahtab
873 بازدید
اشتراک گذاری

کارتون ای کیو سان رو که یادتونه؟ نمیدونم اون قسمتی رو که میخوام ازش حرف بزنم به یاد دارین یا نه، آخه خودمم درست و حسابی یادم نیست اما مهم اینه که یه مفهومی ازش تو ذهنم دارم که خمیر مایه ی  این پسته.

تا جاییکه یادمه ای کیو سان در کنار مادرش زندگی نمیکرد، انگار تو محیطی نه شبیه مدرسه که خونه ای برای آموزش دیدن از یه استاد و در کنار سایر هم سن و سالاش زندگی میکرد.

تو یه قسمت، یه خاطره از بچگیش مرور شد، ای کیو سان با مامانش راه میرفتن، کوچیک بود و نوپا، نمیدونم چند ساله ؟! اما یادمه وقتی افتاد زمین و شروع کرد به گریه کردن مامانش زیاد تحویلش نگرفت و ازش خواست بلند شه و به راهش ادامه بده، ای کیو سان گریه میکرد و  انگار میخواست که مامانش بغلش کنه اما مادرش در عین مهربانی با جدیت تمام باهاش برخورد کرد و بعد از اینکه  بازم آروم نشد بدون اهمیت دادن به ای کیو سان به راهش ادامه داد تا بلکه پسرک  با دیدن رفتن مامانش دست از لوس بازی برداره و به مامانش ملحق شه.

بقیشو دیگه یادم نیست و تا اینجاش رو هم  شاید دقیق  تعریف نکرده باشم اما میخواستم به این نکته برسم که اولا نمیدونم تا چه حد این نوع رفتار خوبه و دوما اینکه من خودم هم تجربه کردم که بچه ها بالذات اینطورین که موقع زمین خوردن و متحمل درد شدن با دیدن توجه از والدین انگار بیقراری و گریه و یا بهتر بگم لوس کردن خودشون ادامه دار تر میشه.

من به چشم خودم بارها دیده ام که وقتی پسرکم زمین میخوره و دردش میگیره و یا از زمین خوردنش میترسه و میخواد گریه کنه اگه حواسمو به جایی پرت کنم انگار ندیدمش اونم گریه نمیکنه انگار چیزی نشده(البته اگه واقعا دردش اومده باشه و ضربه کاری بوده باشه قضیه فرق داره و تحت هیچ شرایطی از گریه فاکتور نمیگیره)، خلاصه این تجارب برای خودم خیلی جالب بود و در وهله ی اول منو یاد سیاست و ایدئولوژِی مامان ای کیو سان انداخت که حتی به گریه ی پسرکش اهمیت نداد چون میخواست اونو لوس و نازنازی بار نیاره، البته روانشناسا میگن نباید به گریه ی بچه ها بی تفاوت بود چون باعث لجباز شدنشون میشه(بگذریم که مامان بزرگم میگه قدیما بچه ها انقد گریه میکردن و از بس کسی هم نبود بغلشون کنه آخرش خوابشون میرفت، البته من در کمال خشونت یکی دو بار امتحان کردمچشمک، پسرم از رو نرفت، خودم کوتاه اومدمنیشخند)و در ضمن درست نیست که به پسر بچه ها بگیم "مرد که گریه نمیکنه"، اونا هم آدمن، دردشون میگیره، ناراحت میشن و گاهی نیازه گریه کنن، با زدن اینجور حرفها به پسرها بوده که بعضی از مردها که بهتر بگم  اغلبشون فکر میکنن احساس داشتن یه گناه کبیره است و همیشه در تلاش برای سرکوب نمودن احساساتشونن.

 

 یادش بخیر کارتون های کودکی!

 پی نوشت1: اگر در روند داستان  کارتون تحریفی رخ داده  لطف کنین درستشو بگینچشمک

پی نوشت2: کلا حافظه ی زیاد خوبی ندارم مخصوصا از بچگیهام و مخصوصا تر از کارتونهای بچگیامافسوس

پی نوشت 3: با اینکه آدم کم هوشی نیستم و زبانم هم سالهاست بد نبوده نمیدونم چرا تازه مدت کوتاهیه که فهمیدم "ای کیو سان" یعنی پسر آی کیو (پسر باهوش)، شاید چون به جای

ai kiu son  تلفظ میشده ei kiu son، یه همچین آدم نکته بینیم من خنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

گل بانو
28 خرداد 92 7:42
من كه عاشق فيلم اي كيوسان بودم. مخصوصا اهنگ خاصش!فكر كنم تمام قسمتهاش رو حفظ باشم. كلا اي كي يوسان وقتي ياد مادرش مي افتاد همين خاطره تو ذهنش مي آمد


واقعا؟
چه خوب!
گفتم که خوب یادم نمونده
پس این خاطره رو بارها نشون داده و برا همینه که تو ذهنم مونده

مرمر مامان محیا
28 خرداد 92 9:50
من از کل کارتون فقط کله کچل ش رو یادمه...
والا شنیدم که خود پیامبر (یا ائمه) گفتن که اگر دختر افتاد و گریه کرد بلندش کنید اما پسر رو نه!
حالا احتمالا دلیلش شاید نرم و نازک بودن دختره...ولی این دلیل نمیشه که بذاریم پسر گریه کنه که!
ما هم مثه شما وقتی محیا الکی میخواد گریه کنه حواسمونو پرت میکنیم اگه هی داد و بیداد راه بندازیم که وای افتاد الکی گریه میکنه.یعنی واقعا دیدما...خونه مادرشوهر.محیا میخواست یه تسبیحو بذاره دهنش.مادرهمسری هم جیغ و داد وای بچه م الان خفه میشه...یهو محیا تسبیحو پرت کرد و تا نیم ساعت گریه




دقیقا ما هم از همون مدل محیا جونی تجربه کردیم
مرضيه (مامان محمدمهدي)
28 خرداد 92 10:04
عزيزم داستان را درست تعريف كردي و تحريفي در كار نبوده
در مورد پي نوشت 2 شايد منظور EQ يا همان هوش هيجاني بوده و نه آي كيو (IQ)

راستش همسرم هم همین نظرو داره اما آخه این کارتون قدیمیه و EQجدیدا مطرح شده، اما شاید حق با شما باشه
به هر حال ممنونم

رها
28 خرداد 92 11:59
کاملا درست بود عزیز. و اتفاقا جالبه بدونی که من این صحنه رو خیلی خوب یادمه و گاه بگاه بیاد میارمش و بسیار بهش معتقدم و بسیار مخالف با لوس کردن بچه. تو امر تربیت مصمم و جدیم و جالبتره بدونی همین که شروع به خوندن پستت کردم حدس زدم کدوم قسمتو میخوای تعریف کنی(رهای ذهن خوان)


چه جالب!
راستش تو ذهن من از این کارتون فقط و فقط همین اپیزود خیلی خوب موندگار شده
امیدوارم بتونم در تربیتش موفق باشم
پس ذهن خوان هم هستی رها خانوم؟!
رزماری
28 خرداد 92 12:30
این بخش کارتون ای کیو سان رو منم یادمه .
چه جالبه رفتار بچه ها .یعنی با اون کوچیکی شون کاملاً بلدن احساسات پدر و مادر رو چطور برانگیزن .عجیبه


بله عزیزم
بچه ها بسیار فراتر از اون چیزی هستن که من و شما تصورشو میکنیم
کار خدا همیشه قابل تحسینه و تعجب خلق رو بر می انگیزه
الناز مامان آوا
28 خرداد 92 13:51
منم دقيقا يادمه يادش بخير من عاشق كارتن اي كيو سان بودم

ما هم بيشتر اوقات كه مطمين شديم اتفاق خاصي نيفتاده بيخيالي طي ميكنيم آوا هم بيخيال ميشه


عكساي پسري هم ديدم هزار ماشالله


کار خوبی میکنین، درستش همینه
ممنونم عزیزم

لحظه های من و تو
28 خرداد 92 18:42
سلام عزیزم . بدو بیا آپیدم






باز نمیشه وبت

مامان قندعسل
29 خرداد 92 1:01
چه جالب منم همیشه این صحنه یادمه و وقتی آرتین الکی گریه کنه مامان ای کی یوسان میاد جلوی چشمم
منم فکر میکنم آی کیو سان بوده



کار خوبی میکنی
اینطوری لوس نمیشه گل پسیرت
زهرامامان محمدپارسا
29 خرداد 92 11:29
سلام.منم همین قسمت را که تعریف کردی یادمه. گاهی لازمه به قول خودتون اگه ضربه کاری نباشه بی محلی کرد.
چندی پیش روانشناسی در تلویزیون می گفت.وقتی بچه افتاد اگر دختر بود نازش کنید و از زمین بلند کنید اما اگر پسر بود سعی کنید مستقیما کمک نکنید.


علیک سلام عزیزم
پس ما مامانا باید همین روش مامان ای کیو سان رو ادامه بدیم
الهام مامان علیرضا
29 خرداد 92 16:41
عجب حافظه ای داری مهتاب جون
من از فیلم ها چیزی یادم نمی مونه
من با وجود این که دختر بودم و روش تربیتی مامانم همین بود نه تنها ضربۀ روحی نخوردم بلکه به شدت مستقل و مسئولیت پذیر بار اومدم
الان هم برای علیرضا همین شیوه رو در پیش گرفتم و دلم نمیخواد لوس و بی مسئولیت باشه
ممنون از طرح این مساله



عزیزم اتفاقا من هم زیاد حافظه ی خوبی ندارم اما یک سری موقعیتهای خاص زندگی یا صحنه های فیلمها و یا کارتونها هست که به خاطر معناداربودنشون و ارتباط برقرار کردن باهاشون تو اون شرایطی که دیده شدن یا پیش اومدن تا اخر عمربه یاد میمونن
این یکی از اونها بوده برای من
منم دوست ندارم پسرم لوس بار بیاد
ایشالا موفق بشیم و این حرفها فقط در حد ادعا نباشه برام

مامان نرگس
29 خرداد 92 22:25








برای تو
30 خرداد 92 1:25
سلام

خوب گاهی باید اینجور به نظر بیاد که ما تدیدم می دونی پرنسس من اصولا سریع خودش بلند میشه تا به بقیه شیطنتش برسه مگه اینکه واقعا درد داشته باشه



منم مخالفم می دونی خیلی از پسرهای ما حتی بلد نیستن احساساتشون رو بیان کنن




علیک سلام عزیزم

چه جالب پس دخملتون خیلی مستقله

بله درسته خیلی از پسرها از ابتدا جوری تربیت شدن که یاد گرفتن همیشه احساساتشونو سرکوب کنن


مهدیه
30 خرداد 92 10:14
این قسمت از کارتون ای کیو سان رو من خوب یادمه! یادمه اون روزا که کوچیک بودم و این صحنه رو دیده بودم کلی خداروشکر کرده بودم که مادرم مثل مادر ایکیوسان نیست که نسبت به افتادن هام بی تفاوت باشه!

چه حس نوستالژیکی ایجاد کردی!

کلی خاطره از یه تلویزیون سیاه و سفید برام زنده شد!!






پس شما با نوع برخورد مامانش مخالفی!
نوش جونت حس دریغناکی که برات ایجاد شد(تازگی شنیدم معادل فارسی نوستالژیک دریغناکیه، تو فوتبال ایران و کره چهارشنبه شنیدم، خیلی سخته گفتنش و عادت کردن بهش،مگه نه؟!)

به نظرم نوع برخورد با دختر ها و پسرها باااااید متفاوت باشه

ایشالا بتونیم بچه های سالم هم از نظر جسمی و روحی بزرگ کنیم


مهدیه
30 خرداد 92 11:45
یه سر میای وبلاگم؟


ممنونم از دعوتت ایشالا سر وقت پاسخ میدم و میذارمش اینجا
میم مثه محیا
31 خرداد 92 0:32
سلاااام

آره اون فسمتشو خیلی خوب یادمه...بنظرم منم روش خیلی خوبیه

هرچند هنوز محیام ب سنی نرسیده ک اینو درموردش اجرا کنیم




علیک سلام بر شما

ایشالا هر وقت وقتش شد به اون نحوی که بهترینه باهاش برخورد میکنین و به بهترین شکل ممکن به تربیت دختر گلتون میپردازین


محبوبه
31 خرداد 92 10:12
سلام عزیزم.
مرسی که به یادم بودی.
پست جدید گذاشتم.
خواستی بیا ببین.


علیک سلام عزیزم، خواهش میکنم
حتما