برداشت آزاد از ای کیو سان
کارتون ای کیو سان رو که یادتونه؟ نمیدونم اون قسمتی رو که میخوام ازش حرف بزنم به یاد دارین یا نه، آخه خودمم درست و حسابی یادم نیست اما مهم اینه که یه مفهومی ازش تو ذهنم دارم که خمیر مایه ی این پسته.
تا جاییکه یادمه ای کیو سان در کنار مادرش زندگی نمیکرد، انگار تو محیطی نه شبیه مدرسه که خونه ای برای آموزش دیدن از یه استاد و در کنار سایر هم سن و سالاش زندگی میکرد.
تو یه قسمت، یه خاطره از بچگیش مرور شد، ای کیو سان با مامانش راه میرفتن، کوچیک بود و نوپا، نمیدونم چند ساله ؟! اما یادمه وقتی افتاد زمین و شروع کرد به گریه کردن مامانش زیاد تحویلش نگرفت و ازش خواست بلند شه و به راهش ادامه بده، ای کیو سان گریه میکرد و انگار میخواست که مامانش بغلش کنه اما مادرش در عین مهربانی با جدیت تمام باهاش برخورد کرد و بعد از اینکه بازم آروم نشد بدون اهمیت دادن به ای کیو سان به راهش ادامه داد تا بلکه پسرک با دیدن رفتن مامانش دست از لوس بازی برداره و به مامانش ملحق شه.
بقیشو دیگه یادم نیست و تا اینجاش رو هم شاید دقیق تعریف نکرده باشم اما میخواستم به این نکته برسم که اولا نمیدونم تا چه حد این نوع رفتار خوبه و دوما اینکه من خودم هم تجربه کردم که بچه ها بالذات اینطورین که موقع زمین خوردن و متحمل درد شدن با دیدن توجه از والدین انگار بیقراری و گریه و یا بهتر بگم لوس کردن خودشون ادامه دار تر میشه.
من به چشم خودم بارها دیده ام که وقتی پسرکم زمین میخوره و دردش میگیره و یا از زمین خوردنش میترسه و میخواد گریه کنه اگه حواسمو به جایی پرت کنم انگار ندیدمش اونم گریه نمیکنه انگار چیزی نشده(البته اگه واقعا دردش اومده باشه و ضربه کاری بوده باشه قضیه فرق داره و تحت هیچ شرایطی از گریه فاکتور نمیگیره)، خلاصه این تجارب برای خودم خیلی جالب بود و در وهله ی اول منو یاد سیاست و ایدئولوژِی مامان ای کیو سان انداخت که حتی به گریه ی پسرکش اهمیت نداد چون میخواست اونو لوس و نازنازی بار نیاره، البته روانشناسا میگن نباید به گریه ی بچه ها بی تفاوت بود چون باعث لجباز شدنشون میشه(بگذریم که مامان بزرگم میگه قدیما بچه ها انقد گریه میکردن و از بس کسی هم نبود بغلشون کنه آخرش خوابشون میرفت، البته من در کمال خشونت یکی دو بار امتحان کردم، پسرم از رو نرفت، خودم کوتاه اومدم)و در ضمن درست نیست که به پسر بچه ها بگیم "مرد که گریه نمیکنه"، اونا هم آدمن، دردشون میگیره، ناراحت میشن و گاهی نیازه گریه کنن، با زدن اینجور حرفها به پسرها بوده که بعضی از مردها که بهتر بگم اغلبشون فکر میکنن احساس داشتن یه گناه کبیره است و همیشه در تلاش برای سرکوب نمودن احساساتشونن.
یادش بخیر کارتون های کودکی!
پی نوشت1: اگر در روند داستان کارتون تحریفی رخ داده لطف کنین درستشو بگین
پی نوشت2: کلا حافظه ی زیاد خوبی ندارم مخصوصا از بچگیهام و مخصوصا تر از کارتونهای بچگیام
پی نوشت 3: با اینکه آدم کم هوشی نیستم و زبانم هم سالهاست بد نبوده نمیدونم چرا تازه مدت کوتاهیه که فهمیدم "ای کیو سان" یعنی پسر آی کیو (پسر باهوش)، شاید چون به جای
ai kiu son تلفظ میشده ei kiu son، یه همچین آدم نکته بینیم من