تجربیات ِ مادرانه از بدقلقی های کودکانه (2)
27. یا بصیر اصرار زیاد به من برای خوردن آبنباتی که خودش دوستش نداشته در حالی که روزه بودم و بعدش هم گریه و زاری، و ساکت شدنش با اجرای نمایشی از سوی من مبنی بر خوردنش، با نمایش سیر تمام شدنش (خرد کردن و شکستنش در دستانم به شیوه ی تردستان) و بعد هم خوردن نمایشی اش، گریه ی زیاد دنبال باباش برای رفتن به عیادت بیمار، و ساکت نشدن تا حدود یک ساعت، اونم وقتی دید باباش نزدیکه و قراره ببرتمون پارک، دستور های ریز و درشتی که خیلیاشون غیرمنطقی هستند و نشدنی و بقیشون منطقی اما خب باعث به هم ریختن نظم و اعصابمون می شن، مثل "قرآن نخون، اونجا نشین، من این کارتونو دوست ندارم، میگ میگ بذار، "، گریه ی ممتد بعد از خروج از پمپ...