خنده دارها
40. یا حسیب (شمارنده)
دوتا عروسک ِ دست ساز دارم که هدیه ی روز تولد پسرکه از طرف ِخواهرم، یه روز پسرک با صندلیش رفت و نشست روی شکم یکیشون، بعدا بهش گفتم ببین چقدر ناراحت شده، دلش درد گرفت، دیگه این کارو نکنی ها، چند روز بعد از قضا تصمیم گرفتم برای دکور بذارمشون روی یک تاب در گوشه ای از اتاق در ارتفاعی دور از دست پسرک، البته چون روی تخت رفتن ارتفاع رو کم می کنه همچین هم فایده نداشت این طرح، خلاصه داشتم تاب رو با مقوا و نخ و چسب درست می کردم که اومد و پرسید داری چی کار می کنی و گفتم دارم برا عروسکا تاب درست می کنم که ناراحت نباشن!!! روز بعد که تاب اماده شده بود و عروسکا روش نشسته بودن وقتی پسرک داخل اتاق شد و اونا رو دید گفت "پس چرا اینا هنوز ناراحتن؟؟؟!!!!" اون وقت بود که فهمیدم طرح لبشون کلا یه کم ناراحته.
عمه کوچیکه ی پسری از کانادا براش از این شکلات صبحانه های Nutella اورده و خیلی هم دوست داره، بهش گفتم "ببین عمه چقد دوستت داره، عمه می گفت چرا علیرضا نمیاد بوسش کنم، نکنه دوستم نداره، چرا بهش نمی گی دوستش داری؟" برگشت بهم گفت "دوستش دارم، اما تو دلم گفتم دوستش دارم".
مامانم همینطوری در راستای تعریف پسرک از شکلات صبحانه ی کانادایی که سوغاتی عمه اش بوده ازش پرسیده " عمه مرجانت کانادا خونه داره؟"، پسرک گفته نه، مامانم گفته "پس میرن کانادا چی کار کنن؟ "پسرک جواب داده "میرن تا برای من شکلات صبحانه بیارن".
یه نقاشی کشید از باباش با چشمهایی کاملا بابا قوری ، بهم نشون داد و با دیدنش شوکه شدم، فی الفور توضیح داد که چشماش اینطوریه چون تازه از خواب بیدار شده.
خنده داره که پسرکمون با یک بار توضیح دادن فرق شیر ماده و نر رو فهمید و می گه آقا شیره دور گردنش مو داره و خانم شیره نداره، اما در شناسایی ِ کره و پنیر کلی تمرین کرد تا دیگه اشتباه نگیرتشون با هم.
انقدر عاشق خوردن شیر و کیکه که وقتی بهش می گیم اول باید غذاتو بخوری بعد اونو، می گه " زود غذامو بده بخورم" ، یعنی گاهی فقط به عشق شیر و کیکه که غذا می خوره.
پی نوشت: امروز 3 سال و یک ماهه شدی عزیزکم...