علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

خنده دارها

1394/6/25 7:58
نویسنده : mahtab
843 بازدید
اشتراک گذاری

40. یا حسیب (شمارنده)

 

دوتا عروسک ِ دست ساز دارم که هدیه ی روز تولد پسرکه از طرف ِخواهرم، یه روز پسرک با صندلیش رفت و نشست روی شکم یکیشون، بعدا بهش گفتم ببین چقدر ناراحت شده، دلش درد گرفت، دیگه این کارو نکنی ها، چند روز بعد از قضا تصمیم گرفتم برای دکور بذارمشون روی یک تاب در گوشه ای از اتاق در ارتفاعی دور از دست پسرک، البته چون روی تخت رفتن ارتفاع رو کم می کنه همچین هم فایده نداشت این طرح، خلاصه داشتم تاب رو با مقوا و نخ و چسب درست می کردم که اومد و پرسید داری چی کار می کنی و گفتم دارم برا عروسکا تاب درست می کنم که ناراحت نباشن!!! روز بعد که تاب اماده شده بود و عروسکا روش نشسته بودن وقتی پسرک داخل اتاق شد و اونا رو دید گفت "پس چرا اینا هنوز ناراحتن؟؟؟!!!!" اون وقت بود که فهمیدم طرح لبشون کلا یه کم  ناراحتهچشمک.

عمه کوچیکه ی پسری از کانادا براش از این شکلات صبحانه های Nutella اورده و خیلی هم دوست داره، بهش گفتم "ببین عمه چقد دوستت داره، عمه می گفت چرا علیرضا نمیاد بوسش کنم، نکنه دوستم نداره، چرا بهش نمی گی دوستش داری؟" برگشت بهم گفت "دوستش دارم، اما تو دلم گفتم دوستش دارم"بغل.

مامانم همینطوری در راستای تعریف پسرک از شکلات صبحانه ی کانادایی که سوغاتی عمه اش بوده ازش پرسیده " عمه مرجانت کانادا خونه داره؟"، پسرک گفته نه، مامانم گفته "پس  میرن کانادا چی کار کنن؟ "پسرک جواب داده "میرن تا برای من شکلات صبحانه بیارن"خندونک.

یه نقاشی کشید از باباش با چشمهایی کاملا بابا قوریخندونک ، بهم نشون داد و با دیدنش شوکه شدم، فی الفور توضیح داد که  چشماش اینطوریه چون تازه از خواب بیدار شدهزبان.

خنده داره  که پسرکمون با یک بار توضیح دادن فرق شیر ماده و نر رو فهمید و می گه آقا شیره دور گردنش مو داره و خانم شیره نداره، اما در شناسایی ِ کره و پنیر کلی تمرین کرد تا دیگه اشتباه نگیرتشون با همخنده.

انقدر عاشق خوردن شیر و کیکه که وقتی بهش می گیم اول باید غذاتو بخوری بعد اونو، می گه " زود غذامو بده بخورم" ، یعنی گاهی فقط  به عشق شیر و کیکه که  غذا می خورهچشمک.

 

پی نوشت: امروز 3 سال و یک ماهه شدی عزیزکم...

 

پسندها (5)

نظرات (6)

مامان محمدمهدی
27 شهریور 94 1:00
کاش ما هم ازین عمه ها داشتیم کلا هرچی رو که خودشون بخوان زود یاد میگیرن، نه هرچی رو که ما بخواهیم
خاله نگار
27 شهریور 94 11:22
رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت! مامانم تو گوشم گفت: خوبه والا نه شرمی، نه حیایی، نه … همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد! هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود!
مامان امیرحسین
15 مهر 94 0:15
پیامم رسید خدمتتون؟
mahtab
پاسخ
ممنونم زحمت کشیدید البته به اون تاریخ که نیاز داشتم نرسید اما مفید بود ممنون
شهره
20 مهر 94 2:14
ماشالله معلومه که تو نقاشی خیلی حرفه ای شده که باباشو کشیده هرچند با اون وضعیت
mahtab
پاسخ
حرفه ای که چه عرض کنم به سبک و سیاق خودش کشیده بود خواستم نقاشیش رو بذارم اینجا اما فعلا نرسیدم
مامان نی نی
20 مهر 94 9:58
سلام خوبید،کجایید کم پیدایید؟دلمون تنگتون شده.
mahtab
پاسخ
سلام ممنونم فعلا هر یک ماه یک بار میاییم
مامان مبینا
6 آبان 94 19:01
ماشالله ب این گل پسر با مزه
mahtab
پاسخ
ممنونم