علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

آتش بس

1394/2/6 8:10
نویسنده : mahtab
1,191 بازدید
اشتراک گذاری

13.یا مصور

به لطف ِ خداوند ِ مهربون و همفکری ِ دوستان عزیزم تونستیم در نزاع والد و فرزندیمون به روزهای آتش بس برسیم،

البته نه به معنای حذف ِ کامل ِ تمام  ِ  درخواستهای بی منطق و بهانه گیری ها و گریه ها،

نمونه اش هم دیشب که وقتی میخواست بازی ِ غیر منطقی ای بکنه و کوسنهای مبل رو اونم جلوی میهمانها یکی یکی بندازه داخل ِ سفره و باهاش مخالفت کردیم کلی گریه زاری راه انداخت اما نهایتا عقب نشینی کرد و رفت سراغ یه بازی دیگه در حالی که خنده روی لباش بود و انگار نه انگار که تا چند دقیقه ی قبل با صدای بلندش تو خونه جنگ جهانی راه انداخته بود.

اما می تونم بگم فعلا اوضاع تا حد زیادی تحت کنترل ِ من و همسرمه و افسار ِ اسب ِ چموش ِ بدقلقی های پسرک بالاخره به دستمون افتاد،

راهنمایی ها و تجربیات ِ دوستان ِ خوبم به خصوص مریم ِ عزیزم خیلی برامون راهگشا و مفید بود،

الان دیگه خیلی خوب معنی حد و حدود مشخص کردن برای بچه ها رو می فهمم، معنی اقتدار داشتن در برابرشون رو، اهمیت ِ پاسخ مثبت دادن به درخواستهای منطقی شون (منطقی اما مسلما دردسر ساز، مثلا آب بازی چندساعته در ظرف و ظروف مادر) و دربرابرش بی اهمیتی کردن به درخواستهای غیر منطقیشون خوب برام جا افتاده، دیگه  دستم اومده که بچه ها چقدر اهل ِ بازی دادن ِ والدینشون هستن و از سمتی عاشق ِ قانون مداری و اجرای قانون، حالا خیلی خوب می دونم که محبتهای بی دلیل و بی بهانه ی والدین به بچه هاشون از صمیم قلب چقدر می تونه اونها رو شیفته ی خودشون کنه و در نتیجه اونها رو مطیع بار بیاره، اینطوری در مواقع اقتدار والدین اون محبتها  به داد هر دو طرف می رسن، چون بچه ها با این باور که والدین خیلی اونها رو دوست دارن از  اقتدار ِ والدینشون تعبیر منفی و بد نخواهند داشت و در عین داشتن رابطه ی سالم و صمیمی با اونها خیلی راحت تر در برابر حرفاشون تسلیم میشن (البته تسلیم به زبون ِ خودشون نه مازیبا).

خلاصه خواستم از همه ی شما تشکر کنم بابت ِ همفکری و همراهیتون و برای خودم و پسرم بنویسم سیر ِ این روزها و رسیدن به این صلح ِ نسبی رو، گفتم نسبی چون اولا همونطور که گفتم  داستان همچنان باقیست اما با این تفاوت که با شدت کمتر از سمت پسرک دنبال می شه و از طرفی قدرت ِ ما در رویارویی باهاش بیشتر شده، شاید هم آگاهی و اعتماد به نفسمونچشمک و ثانیا می دونم تا بزرگ شدن بچه ها هر روز یک ماجرا و داستان وجود خواهد داشت اما همیشه به خودم می گم مهم سلامتیه، همه چیز رو می شه تحمل کرد الا بیماری و اسیری ِ در بیمارستان ها رو.

سلامت و شاد باشید ان شاالله.

 

پی نوشت: بخش اول این پست رو می تونین اینجا بخونین، بخش ِ نظراتش رو از دست ندین.

پسندها (4)

نظرات (9)

ریتا
6 اردیبهشت 94 8:41
خدا رو شکر... بچه ها خیلی دقیق هستند اگه احساس کنه میتونه وقتی مهمونی هستید یا مهمون خونه است هر کاری دلش میخواد بکنه دیگه نمیشه کنترلش کرد. یه بار سر سفره مهمونی بودیم همه هم ساکت بودند حسین انقدر گریه کرد که من دلستر میخوام ولی بهش گفتم تا غذاتو نخوری امکان نداره بهت بدم خیلی سخت بود وسط 20 نفر آدم جیغ بزنه ولی همون یه بار بود دیگه اون روشی رو که جواب نمی داد امتحان نکرد!
mahtab
پاسخ
بله همینطوره پس شما یک قدم جلوتر از ما هستید آخه ما حریف ِ این آب و دوغ خوردن ِ وسط ِ غذاش نشدیم که نشدیم...کلا رهاش کردیم البته بگم نوشابه و دلستر نیمخوره ... و از وقتی از پزشکی شنیدم در مورد بچه ها لازم نیست با آب خوردن وسط غذاشون مخالفت کرد خیالم راحت شد و بی خیالش شدم راستی ریتا جان نمیشه ادرست رو موقع نظر گذاشتن اصلاح کنی؟ مدتهاست اشتباه میفته Ek5-aQokoaWOogB_sAf4lKv8yJyBD4tbwKVI5YDvnWU. ممنون
زهرا - گل بهشتی من
6 اردیبهشت 94 10:27
خیلی خوبه که میتونیم از تجربیات مامانا استفاده کنیم. ممنونم.
mahtab
پاسخ
بله واقعا فرصت خوبیه
زری
6 اردیبهشت 94 16:27
سلام خداروشکر عزیزم یه جمله که ازتوسرچ راجع به کودک ۳ساله دیدم: كودك سه ساله قصد لجبازي يا آزردن ما را ندارد، بلكه در واقع او راهي به جز مشاهده و تجربه كردن و كشف محيط پيرامون خود از اين طريق ندارد.
mahtab
پاسخ
سلام ممنون
مامان محمدمهدی
7 اردیبهشت 94 8:10
خب خداروشکر خوشحالم از این آتش بس ایجاد شده در خانه شما فقط امیدوارم مثل آتش بس جنگ عربستان و یمن نبوده باشه
mahtab
پاسخ
ممنون اتفاقا خودم هم میخواستم همینو بگم...
مریم مامان آیدین
7 اردیبهشت 94 14:17
سلام مهتاب عزیزم خیلی خوشحالم برای رسیدن این روزهای خوب دوستم و از لظفی که بهم داشتی هم ممنونم....واقعا کاری نکردم...فقط تجربه ام رو به اشتراک گذاشتم و خوشحالم که برات مفید بوده اینکه الان معنی اقتدار و در عین حال محبت کردن و مهربون بودن رو میفهمی....چیزیه که هیچ روانشناس و کتانی با هیچ زبونی نمیتونست بهت تفهیم کنه....فقط باید خودت تجربه اش میکردی و الیته حس پیروزی زیباییه...تبریک بچه ها با هم فرق دارن و یه مادر بهتر از هر کسی میتونه زوایای روح بچش رو بشناسه و پیش بینی کنه...امیدوارم تو همه مراحل تربیت علیرضا گلم موفق باشی و بهت تبریک میگم که اون اقتدار رو حتی با وجود مهمون اجرا کردی...اینا همه سرمایه کذاری هایی برای آینده روشن گل پسره خیلی از دیدن این پست خوشحال شدم عزیزم...ببوس علیرضا جونم رو
mahtab
پاسخ
سلام مریم جان ممنون از لطفت خیلی بهم کمک کردی با راهنماییهات شما هم ببوس آیدین جون رو از طرف من
برای تو
8 اردیبهشت 94 21:50
سلام چقدر خوب واقعا خیلی خوب که در تربیت کودک راهت مشخص باشه و بدونی باید چه بکنی سر فرصت حتما میام و نظرات اون پست رو که گفتی می خونم خودت هم اگه بیشتر در مورد نکات تربیتی برامون بنویسی خیلی خوب میشه واقعا تربیت کردن کودک خیلی سخته حس می کنم در این زمانه سخت تر هم هست
mahtab
پاسخ
سلام عزیزم البته این راه ا مقصد هزار بار پیچ و خم بر می داره و نمی شه به مشخص بودنش اطمینان داشت فقط خدا باید به همه ی مامانها و باباها در روند تربیت فرزند که به نظرم خیلی خیلی سخت و غیر قابل پیش بینیه کمک کنه منم خوشحال میشم از تجربیات شما بشنوم دوست خوبم
ریتا
9 اردیبهشت 94 9:23
ممنون که گفتی. اصلا متوجه نشده بودم. منم وسط غذا بهش آب میدم ولی نوشابه رو نمیدم چون دیگه کلا غذا نمیخوره و همش میخواد بهونه نوشابه یا دلستر رو بگیره. توی خونه اصلا این چیزا رو نمیگیریم ولی وقتی مهمون داریم یا میریم مهمونی دیگه نمیشه کاریش کرد!
mahtab
پاسخ
الان هم هنوز درست نشده...ادرس وبت بعد از ني ني وبلاگ ثبت شده و وبت باز نميشه با کليک روي ادرست لينکاش هست ريتا جان
افسانه
9 اردیبهشت 94 12:00
سلام. خوشحالم که موفق شدی در مسیر تربیت درست کوچولوت قدم های خوبی برداری و امیدوارم تو این مسیر همین طور مستحکم باشی...
mahtab
پاسخ
سلام ممنونم مستحکم بودن کاري نداره، به نظرم مهم تر نتيجه بخش بودنش در هر مرحله از رشدش از اين به بعده
شهره
13 اردیبهشت 94 14:08
خدا قوت خوشحالم موفق شدین اوضاع رو مدیریت کنین ایشالا منم به موقع از تجربیاتتون استفاده می کنم
mahtab
پاسخ
ممنون عزیزم